۰۶ اردیبهشت ۱۳۸۶

(3)سیاست

دراینجا لازم به توضیح می دانم که بهترین نوع تحلیل از نظر من، مدل دیالکتیکی است. دیالکتیک هگلی. این فن در منطق می تواند در ابتدا یک چیز را به ما خوب یاد دهد که هر طرح عالی و بی شک و شبهه ای ( از دید خود طراح ) یک نظر ایده آل و بی اشکال نیست و اولین کاری که طراح باید بکند اینست که خود به دنبال نقیض طرحش بگردد. هر چه این تناقضات را بیشتر پیدا کند و در طرحش آنرا سنتز کند، نتیجه این کار،طرح مطمئن تر و کامل تریست. و البته در نهایت همین طرح جامع نهایی را هم حتی اگر فعلاً بی بدیل و بی نقص باشد نمی توان ایده آل و مطلق نامید چرا که مطلق، در دنیای ما مطلقاً بی معناست!
با این تعاریف مختصر از تحلیل انتفاعی، منطق و تاریخ ، شاید واژه سیاست آنگونه که قصد تعریفش را داشتم، تا حال در ذهن خواننده این سطور نقش بسته باشد. سیاستی که این روزها به نظر در کشور سیاست زده ای چون ایران هیچ تعریف مشخصی ندارد چرا که عده ای بی دلیل خود را فرسنگها دور از آن نگه می دارند که مبادا دامنشان آلوده گردد و عده ای دیگر برعکس، باز بی دلیل منطقی و هرگونه شناختی، خود را شدیداً درگیر در مسائل سیاسی می نمایند؛ که هر دو طیف این افراد در سطحی محدود به خود و اطرافیانشان و در سطح کلان به جامعه انسانی صدمه می زنند. پس از تعریف سیاست، می خواهم به حکومت بپردازم. چرا که بیشترین حوزه فعال، ملموس و عینی سیاست در حکومتهاست. البته در زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی فرد، سیاستش رل زیادی را بازی می نماید اما در مقیاس کلان راهبردی یک اجتماع، این حکومت است که با سیاستگزاریهای خود، سیاست پردازیهای افراد را نیز تحت الشعاع خود قرار می دهد و گاهی به آن سر و شکل نیز می بخشد. در جهان امروز ما می توانیم شاهد انواع مختلفی از حکومتها باشیم. از حکومتهای روستایی و قبیله ای گرفته تا حکومتهای فدرال و حتی فرامرزی. در این طیف گسترده حاکمیت ها، دو نوع حکومت از لحاظ کمی و نه کیفی از دیگر اقسام بیشتر به چشم می خورند. جمهوری و سلطنتی. البته باید توجه داشت که این مدل های بر شمرده تنها نام مدل خود را یدک می کشند و درحقیقت نوع اکثر حکومتها تلفیقی از این دو است. یعنی نه جمهوریست بنا به تعریف جمهوریت و نه سلطنتیست بر طبق تعریف سلطنت.حتی در کشوری چون ایالات متحده که امروزه به عنوان یک جمهوری واقعی شناخته می شود، مجلسی به نام سنا وجود دارد که این سناتورها نمونه تقریبی همان آریستوکراتهای تاریخند که این بار در لباس سناتوری به اعمال نفوذ در حکومت می پردازند. مدل حکومت جمهوری از نوع مدرن (و نه بنا به تعریف افلاطون و ارسطو) با انقلاب فرانسه زاده شد. این نوع حکومت که از بُعد سنی بسیار جوانتر از مدل پادشاهی است، معمولاً از یک عنصر قابل تعویض در رأس حاکمیت بهره می برد به نام رئیس جمهور و پس از آن به ترتیب ازهیأت دولت ، مجلس یا مجالس قانونگذاری و سیستمهای دادگستری و ادارات و سازمانهای وابسته به این ارگانها تشکیل یافته است. در سیستم سلطنتی نیز امروزه تنها فرق اساسی، همان رأس است به نام سلطان یا پادشاه. که این سلطان یا حاکمیتش را از خدای نام برده در افسانه های کتاب عهد عتیق گرفته یا از وارثان اعراب عهد عتیق!! البته درپادشاهی های سده بیستم، این مدل حکومتی به نوعی تعدیل شده است. امروزه غیر از همان بخش سمبولیک سلطنت که برطبق آداب وسنن منطقه ای عامل تأثیر گذاری در وحدت ملی است دیگر بخشهای حکومت مخصوصاً بازوی مهم اجرائی تقریباً به شیوه حکومتهای جمهوری است. به این نوع حکومت تازه پدید آمده، پادشاهی پارلمانی یا سلطنتی مشروطه اطلاق می گردد که در واقع همان جمهوری است با یک نماد والای ملی- میهنی به نام شاه یا ملکه. چیزی که در بررسی حکومتهای کشورهای مختلف جلب توجه می نماید، اینست که فارغ از هر نامی که می خواهد حاکمیت برای خودش بگذارد، اما سیستمهای سنتی هنوز حرف اول را در عرصه سیاست بسیاری از کشورها می زنند. با نظر افکندن به کشورهای جمهوری میتوان به این قضیه پی برد. برای مثال جمهوریهای کشورهای شرقی و خاورمیانه، آسیای میانه و همینطور آمریکای مرکزی و جنوبی وآفریقا و بخشی از کشورهای اروپایی با اینکه جمهوری است، ولی یا رئیس جمهور مادام العمر است که هیچ فرقی با پادشاه نمی کند و یا انتخابات ریاست جمهوری، سوری و فرمایشی است. حتی در بعضی از جمهوریها کار به جایی رسیده که ریاست جمهوری موروثی هم میشود مثل سوریه و یا آذربایجان! این جمهوری ها درست است که در ظاهر جمهوریند ولی در واقع همان سلطنت مطلقه هستند. بعضی از جمهوری ها هم برای خود پسوند دارند مثل جمهوری دموکراتیک، جمهوری خلق، جمهوری اسلامی. این مدل جمهوری ها علناً خود را با این القاب از حیطه جمهوریت خارج می نمایند.برای مثال جمهوری اسلامی ایران، همان سلطنت روحانیون است با چاشنی جمهوریت. یعنی در اصل، این شاه ا( در اینجا رهبر دینی ) هست که سیاست خود و هم فکرانش را به واسطه قدرت خود فائقه در جامعه پیاده می نماید و مردم که اصولاً در جمهوریت باید تعیین کننده سرنوشت خود با توجه به انتخاب سیاستمداران منتخب باشند؛ در این نوع جمهوری به عنوان سیاهی لشگر به کار می روند.(ادامه دارد).ا