۰۳ اردیبهشت ۱۳۸۶

شب

شب با وجود تیرگی و شید ندیدن
با شادی یادآوری میل به بودن
با ساز گرم هیزم هنگام سوختن
با خیال دل دادن و آسان بگرفتن
با ماه و کاغذ و قلم و نور شمع دان
با قطره اشکی به یاد کشورم ایران 
با نغمه ساعت به سان پتک به سندان
با غرش گهگاه خودرویی به خیابان 
با رنگ سرخ شراره بار دل کژدم
با یاد بی وفایی یار و وفای خم 
با های و هوی رفع هوس مندی مردم
با هوشیاری ام که به تدریج شود گم
با سیاهی سبزه ها ، مرکب دریا
با جستن پتو به وقت هجمه سرما 
با میل به خواب و گریز ازفکر به فردا
با آرزوی دیدن زیبا ترین رویا
در نزد من که سخت هم به روز دچارم 
مبنای کل کارو فکر ، اصل بودن است