در پُست قبلی مبحث "درست خواندن" را باز نمودم و به یک جنبه از آن و مثالی در همان رابطه پرداختم که همانا مبحث «تاریخ» بود.عرض کردم که این خواندن عمیق حتی می تواند تاریخ مکتوب و ظاهرن پذیرفته شده را به راحتی زیر سوال ببرد و انسان را به سمت دلایل واقعی و انگیزه ها و چونی های منطقی سوق دهد به جای پذیرفتن دربست به دلیل ثبت شدن در کتاب! از اداره کردن امپراتوریهای باستانی و لشگرکشیهای عظیم گفتم و با ذکر چند پرسش نشان دادم که با در نظر گرفتن شرایط و امکانات و احوالات موجود آن روزگاران واقعن "قبول کردن" بسیاری وقایع تاریخی سخت و دشوار میشود.
همین جریانات اخیر ایران را ببینید. راجع به تعداد تظاهرکنندگان و کشته شده گان و مصدومین و زندانیان؛ هر کس چیزی می گوید. یکی می گوید میلیونها نفر به خیابان آمدند. آن دیگری می گوید هزاران نفر کشته و زخمی شدند. آن یکی (دستگاههای رسمی تبلیغاتی دولتی) اصلن منکر معترضین هستند و می گویند عده معدودی قصد اغتشاش داشتند و کسی جز بسیجی کشته نشد و ... ! شما خود ببینید در این روزگار که هرکس یک دستگاه ضبط وقایع همراه خود دارد (تلفن جیبی) این همه شرحهای مختلف از یک واقعه را می شنوید. گاهی به تمام و کمال ضد و نقیض. حال در نظر بگیرید زمانی که حتی یک میکروفن هم وجود نداشت و از هر هزار نفر تنها یک نفر سواد نوشتن داشت. خب بسیار طبیعیست که آن افراد معدود مورخ هم رویاهای خود را جای واقعیت بنویسند و یک کلاغ را 40 کلاغ بکنند و گاهی 400 عقاب.
اما اینبار می خواهم به راه حل "درست خواندن" و "تحلیل صحیح" اخبار و وقایع بپردازم و آن "شبیه سازی ذهنی وقایع" است. شبیه سازی یعنی اینکه بیاییم مکان و زمان یک واقعه را در ذهن خود مجسم کنیم و خود را درون آن فضای تجسم شده فرض نماییم. مطمئنن از دل این شبیه سازی تحلیلهایی بیرون میاید که با تحلیل های آبکی شنیده شده بسیار مغایر است. مثال می زنم. ما همیشه شنیده ایم که این امپریالیستهای مستکبر از اروپا سوار بر کشتی شده و به قاره های دیگر می رفتند و برای خود امپراتوریهایی در نقاط دوردست می ساختند. انگلیسیها، فرانسویها، پرتغالیها، اسپانیایی ها، هلندی ها و غیره. آیا یکبار شده که پیش خود فکر کنیم که این اروپائیها واقعن بسیار بسیار شجاع بودند که چنین کارهایی می کردند؟! شده که با خود فکر کنیم که مثلن کریستف کلمب یا فردیناند ماژلان یا جیمز کوک یا صدها و صدها دریانوردی که به قلب اقیانوسها زدند و به جای یافتن خشکی های نو در اعماق آبها مدفون شدند، چه جسارت و چه شجاعت وصف ناپذیری داشتند؟
تا به حال در کتابی در مدرسه خوانده اید علت این را که چرا همیشه این اروپائیان بودند که همیشه همه جا را کشف می کردند و در می نوردیدند از دشتها و کویرهای بی آب و علف بگیر تا کوهها و قلل مرتفع و غارهای ترسناک و جزایر دور افتاده و قطب های یخبندان زمین؟ ما فقط می خوانیم مثلن آفتاب در امپراتوری ملکه بریتانیا غروب نمی کرد و این را از امپریالیست بودن آنها می دانیم (صفت ضاله) و نه از کنجکاوی و کشافی با چاشنی تهور و شجاعت ایشان. این امر تنها با شبیه سازی ممکن است.
کافیست خودتان را در کشتی کریستف کلمب به عنوان یک جاشو تصور کنید. کنار دست فردیناند ماژلان در نبرد ماکتان فیلیپین و جدال با جنگاوران لاپولاپو. در جزایر جنوبی اقیانوس آرام همراه جیمز کوک. در هواپیمای "روح سنت لوئیز" چارلز لیندبرگ (تصویر بالا). در اردوی اکتشافی روئال آموندسون. در اقیانوس هند با واسکو دا گاما . در آفریقا با بارتولومئو دیاس و ... این شبیه سازیها می تواند بالکل دید ما را نسبت به دنیا تغییر دهد. دشمنی با اروپائیان جای خود را به تحسین می دهد. اینکه قریب به اتفاق کویرها و کوههای مرتفع و غارهای کشور خودمان را کشف شده توسط آلمانها و فرانسویها و انگلیسیها می بینیم به جای موضع گیری مضحک سپاسگزارشان نیز خواهیم شد. دیگر نمی گوییم این انگلیسیها ما را بدبخت کردند که در می یابیم که اساس قبول فلاکت و بدبختی در خود ما بود. اگر استثمار شدیم (ما آسیاییها و آفریقائیها) این اشکال آنان نبود، بیسوادی و نادانی و ترسوئی نیاکان خود ما بود. نیاکانی که فقط به شکم خود و زیرش می اندیشیدند و جای اکتشاف و اختراع فکر افزودن بر میزان شرکای جنسی خود بودند و تلنبار نمودن خاطرات سراسر خوردن و آمیختن و تولید نسل مثل!
طرف بلند میشد از آب و هوای معتدل اروپا راه می افتاد و می آمد و از دشت کویر و لوت ما می گذشت و سفرنامه می نوشت آنهم کی؛ زمانیکه اتوموبیل اختراع نشده بود. میان روستاهای دور افتاده و صعب العبور ما چندین و چند سال زندگی می کرد و خصوصیات مردمانشان را یادداشت می کرد. راه بیفتید دور ایران و ببینید مردمان قدیمی چه داستانهایی از خارجیهای (اروپائیهای) کنجکاو برایتان تعریف می کنند. بخوانید که اول بار چه کسی رفت نوک قله دماوند ایستاد. چه کسی به دل لوت داغ زد. چه کسانی اول بار به دل غارهای قوری قلعه اورامانات و کتله خور زدند و "رکورد" برداشتند. اصلن همین چاههای نفت ما که امروز ابزار دست حکومت ما شده است برای استبداد را چه کسانی کشف کردند و به بهره برداری رساندند.
به هر حال به گمانم مطالعه و تحلیل «صحیح» انسان را حداقل با جایگاه واقعی خودش آشنا می کند و ثمره آن می شود دوستی با دنیا در وهله اول و پیشرفت عقلی حاصل از این دوستی در وهله بعد. پس خدا پدر این اروپائیها مخصوصن این انگلیسیها را بیامرزد که نقش عمده ای در شناساندن دنیا به ما آسیائیهای تنبل و تن پرور که از دهاتهای خود بیرون نمیامدیم داشتند!
پیرو همین مطلب در آینده نزدیک سعی خواهم کرد به سفرنامه یک ایرانی هم بپردازم (حاج سیاح) که ببینید "خود شناسی" (ایران شناسی) نه تنها سبب نا امیدی نمی شود که برعکس مایه امید نیز می گردد. آن سفرنامه که بخشهائی از آنرا خواهم گذاشت اثباتی بر همین حرفها خواهد بود که ما ایرانیان هرگز اهل سفرهای اکتشافی نبوده ایم ولی با این وجود، انسانهایی بوده اند هر چند انگشت شمار که از این قاعده پیروی نمی کرده اند و روحیه ای مکتشف داشته اند.
سلام مهرداد جان
پاسخحذفممنون از معرفی ، آلبوم را گرفتم گرچه که آلبوم یکی مانده به آخر است و بعدی را داشتم
به هرحال آن آهنگ هم می شه گفت بهترین آهنگ آلبوم است
باز هم ممنون
-----------------------
جانا سخن از زبان ما می گویی ، ولی کاری بس دشوار(مطالعه و تحلیل) را خواهان شده ای که هر فردی را توان بران نباشد چرا که بسیار طلب می کند از جمله تنگی ماتحت و مصرف فسفر.که خلاف طبع کاسبان و رندان است.
چاکریم
کاملا درست میگی مهرداد عزیز و باهات موافقم مهرداد عزیز
پاسخحذفبا اجازه ات این پستت رو هم در دنباله و هم در فیسبوک لینکیدم. منتظر ادامه اش هستم
ببخشید کامنت قبلیم اینجوری شد!!!!!!!!!!!!!
پاسخحذفابلیس عزیز، خوشم آمد از خوش آمدنت و مذکورم که ناقابل تحفه ای زیبا بود. امیدوارم با احوالات آن روزت جور در آمده باشد.
پاسخحذفهیچ عزیز از تو هم که انقدر تشکر کرده ام بابت الطافت که زبان درد گرفتم!اما عیب نداره باز هم متشکر و سپاسگزارم از این همه لطف
.
ااا(اسمایلی متفکر:اینجا مثلن صندوق انتقاداته!؟)اااا
شرح حال دلتنگی ما که دیگه از بیان خارج شده مهرداد
پاسخحذفدورادور مطالب دلنشین ت رو می خوندم و بیادت بودم ، مدت کمی هست که به دنباله برگشتم و مشتاق م مثل گذشته در کنار هم باشیم
ارادتمند ناتان
درود بر ناتان گرامی
پاسخحذفبسیار خوشحالم که تصمیم گرفتی به فعالیتهای آگاه سازانه ات ادامه بدی. من همه جا به عنوان یک شاگرد در خدمتم
ممنون که به این درگاه هم سر می زنی، باعث افتخار منه