در قرون وسطی اکثر نقاط دنیا دارای انواع حکومتهای "پادشاهی" مطلقه و ارباب رعیتی بوده است؛ انواع و اقسام حکومتهای تیرانی فردی و دیکتاتوری گروهی و قومی و غیره...
سپس در قرن شانزده میلادی (1569 م) ابتدا در پولند (لهستان) و لیتوانیا و سپس هلند و سوئیس، نظامهای "جمهوری" پدید می آیند (هلند البته بعدها به نظام پادشاهی مشروطه شیفت نمود) و دست آخر حکومت های مدرن "پادشاهی مشروطه" اول بار در قرن هفدهم (1688م) یعنی بیش از یک قرن پس از اولین حکومت جمهوری در دنیا شکل میگیرد که در حقیقت برایند و سنتزی بوده است از دو حکومت آزمایش شده قبلی خود یعنی پادشاهی و جمهوری.
پس مدل "پادشاهی مشروطه" برخلاف نظر بسیاری از تحلیلگران وطنی از مدل "جمهوری" مدلی جدیدتر و بالطبع پیشروتر است. (تازه ما کاری به جمهوری باستانی روم نداشتیم و جمهوری های مدرن قرون معاصر مد نظر بوده است).
اصلا این ترتیب زمانی و تقدم و تأخر تاریخی هم میگوییم هیچ و میگذاریم کنار؛ نکته و سؤال مهم اینست:
"مگر نه اینست که حکومت "پادشاهی مشروطه"، ذاتا یک "جمهوری" در قلب خودش دارد؟!"
عزیزان! وقتی ترم "مشروطه" (Constitutional) را به پادشاهی میچسبانند؛ یعنی در حقیقت آنرا مبدل کرده اند به یک "جمهوری". ولی یک جمهوری مدرن و سنتز شده بر اساس اصول درست کشورداری که یک پادشاه تشریفاتی (Ceremonial) ولی مهم درون خود دارد.
یعنی پادشاهی دارد که اختیاراتش مطلق و بی حد نیست، بلکه محدود و "مشروط" است به بندهای یک "قانون اساسی" پیشرو و برآمده از قوای قانونگذاری حقوقدانان صالح و نمایندگان واقعی ملت. و البته علاوه بر این شرط مهم، در آن انتخابات آزاد، پارلمان، زمان محدود حکمرانی و احزاب آزاد هم بالضروره وجود دارد.
بعبارت بهتر "پادشاهی مشروطه" یک "جمهوری کامل" است که علاوه بر تمام فواید و خواص ضد دیکتاتوری "جمهوری"، یک نهاد تضمین کننده جمهوریت هم دارد به نام "پادشاه".
چرا وجود این "پادشاه" مهم است؟
چون در سیستم "پادشاهی مشروطه"، 1- شاه بعنوان یک ملجأ و یک مأوای غائی برای آحاد مردم عمل می نماید و هموست که برانگیزاننده غرور ملی و اتحاد و یکپارچگی میهنی می باشد.
2- اگر یک درصد "نخست وزیری برگزیده" (که همان کارایی "رئیس جمهور برگزیده" در نظامهای "جمهوری" را دارد)؛ به سرش زد تا با یک تصمیم احساسی و خلق الساعه یا ماجراجویی پرخطر شاکله کشور را از هم فرو بپاشد و فرضا به جنگی خانمانسوز رهنمون گردد، با سعه صدر و حکمت خود جلوگیری نماید و اجازه اینکار را ندهد. کاری که در یک "جمهوری" عادی که رئیس جمهور در رأس امور است ممکن نیست. مثلا که اگر ایالات متحده، یک کشور پادشاهی بود و در اوایل قرن بیستم یک شاه عاقل میداشت اصولا یا جنگ دوم جهانی اصلا شعله ور نمیشد، یا آمریکا وارد جنگ نمیشد که مطمئنا جنگ بدین شکل ختم نمیشد تا دنیا دو بخش شود... و فرضا بمب هسته ای هم بر سر هیروشیما فرود نمی آمد ... و ...
3- هنگامی که تشخیص داد پارلمانی در طول زمان با لابی گری یک حزب قدرتمند با ارتشا و سیاسی بازی در حال فساد است و مردم از قوانین آن مجلس ابراز نارضایتی می کنند، بعنوان یک نماینده والا و قدرتمند ملت خود، آن پارلمان را منحل کرده و به آرای مجدد مردم بسپارد. و از این دست کارهای اطمینان بخش که یک گارانتی قوی ست برای یک نظام مدرن و پیشرو که می دانیم این نهاد ناظر قدرتمند در یک سیستم "جمهوری" موجودیت ندارد که از ضعفهای بزرگ آن محسوب می گردد.
موارد مهم دیگری را هم بعنوان وظایف نهاد پادشاهی میتوان در قانون اساسی افزود تا کرامت و شرافت نفوس یک کشور به بهترین نحو ممکن تضمین گردد.
حال با توجه به توضیحات بالا «اگر کلاه خود را قاضی نمایید» در میابید که چرا من می اندیشم که یک انسان مدعی دانش سیاسی «بالای پنجاه ساله» اگر هنوز خود را "جمهوری خواه" بداند؛ می تواند یک ساده دل تمام عیار در علوم سیاسی باشد. خواه اگر خود حتی یک شاهزاده باشد!! چرا که بالطبع همانگونه که عرض کردم، "نظام جمهوری" نه تنها از سیستم "پادشاهی مشروطه" از بُعد زمان شکل گیری در جهان، عقب مانده تر است؛ که اساسا "جمهوریت" در این سیستم "پادشاهی مشروطه" مستتر و موجود و صد البته "اساس" آن هم هست. یعنی پادشاهی جدید یک جمهوری در قلبش روشن دارد.
پس واقعا شما مخاطب ارجمند و فرهیخته بنده، اگر میخواهید خود را "به روز" و دارای "دانش سیاسی سالم" نشان دهید، دیگر هرگز نباید بگویید «من یک جمهوری خواه هستم» و یا بفرمائید که «طرفدار "پادشاهی مشروطه" نیستم»😉.
زیرا در واقع ما با ذکر این دیدگاه، دو پیام زشت منتقل می کنید: یکی اینکه نگرش سیاسی و اجتماعی خود را واپس گرا جلوه میدهید و دیگر اینکه این شائبه را در اذهان مخاطبانتان ایجاد می کنید که گویا شما از اینکه «یک عنصر وحدت بخش ملی و تضمین کننده امنیت و آزادی سرزمین تان یعنی "نهاد پادشاهی" در کشور وجود داشته باشد؛ بالکل مشکل دارید و آنرا یک سد بزرگ در راه افکار "جدایی طلبانه" خود می دانید». که این دومی حتی از آن اولی هم بمراتب ناپسندتر است و به آینده سیاسی تان آسیب سخت و سترگی خواهد رساند.
دیگر خود دانید...
ارادتمند شما
مهرداد هانی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظر شما چیست؟