۰۸ خرداد ۱۴۰۳

آغاز "جنگ علنی قدرت" در ایران

قبلا فکر نمیکردم هیچگاه در این وبلاگ اسمی از "ابراهیم رئیسی" بیاورم ولی چون می بینم تحلیلها از قاتلان وی و جانشینان احتمالی وی در رسانه ها طبق معمول اکثر تحلیلهای رسانه های ایرانی، بسیار آبکی و بی عمق و سردرگم است؛ بد ندیدم لااقل یک "تحلیل منطقی" در اینجا به یادگار بگذارم.

 دقیقا نُه روز از قتل فجیع "ابراهیم رئیسی" در روز 30 اردیبهشت گذشته است و هنوز یک عده این واقعه را دارند پای رهبر ج.ا و پسرش می نویسند😆 که این نشان از عدم شناخت صحیح ارکان قدرت در ایران دارد. 

همانطور که به نیکی میدانیم و واقعا روشنتر از آفتاب تموز است؛ حداقل از زمان کشف نفت در ایران 1908، ایران هیچگاه حکومتی کاملا مستقل نداشته و همواره تحت تاثیر سیاستهای استعماری غیر مستقیم چهار کشور انگلستان، فرانسه، آلمان و آمریکا (و البته خیلی کم و مقطعی روسیه) قرار داشته است بطوریکه خیلی راحت بدون اینکه خون از دماغ کسی بیاید؛ آمدند و رضا شاه را خلع ید کردند و پسرش را بجایش روی تخت سلطنت نشاندند و سپس او را نیز پس از شاخ شدن، براحتی آب خوردن با راه انداختن یک به اصطلاح انقلاب فرمالیته و مضحک برداشتند و خمینی را بجایش علم کردند. 

پس اصل حکومت در ایران اصولا مستقل و خودمختار نیست و منصوب است؛ بنابراین خودش در واقع نمیتواند برای سیاستهای "واقعا کلان" برنامه ریزی کند. ولی ارکان زیر پوست این قدرت دست نشانده چون هیچگاه یکدست نیستند، گهگاه به هم دندانی نشان می دهند تا هر که وزنه اش قوی تر بود، بیشتر مورد توجه آمریکا و تروئیکا قرار گرفته؛ رویش شرط ببندند!

تا به امروز پیروز تمام این شرط بندیها شخص "علی خامنه ای" بوده است که همانطور که قبلا هم گفته ام، عشق دموکراتهای ایالات متحده ست. او آنقدر خوب است که وقنی کار بدی انجام میدهد؛ "جو بایدن" فقط به او میگوید "ِDon't"! 

جداً همین و بس. سپس کارها خودش رله میشود.

(البته وقتی کارهایش را درست انجام میدهد، ما "Good job" و یا "Good boy" گفتنهای "بایدن" را نمیشنویم چون وجهه ی بین المللی خوبی ندارد.)

ولی اگر بخواهم این قضیه را بهتر موشکافی کنم باید بگویم که بالاخره هر سیستم و مدیریتی هرچقدر هم تابع صرف و گوش بفرمان باشد، باز تاریخ انقضایی دارد و نمیشود که بروز رسانی اش نکرد. آب که مایع حیات است هم اگر راکد بماند میگندد، رهبر که جای خود دارد.

میخواهم خیلی خلاصه وار برایتان "به اصطلاح" ناراضیان داخلی سیاستهای رهبری علی خامنه ای را ذیلا بیاورم تا به امروز برسیم.

اولین بار این خودیهای ناراضی از شیوه ی رهبری ایشان، خودشان را تحت بیرق "اصلاح طلبی" در سال 1376 با ریاست "محمد خاتمی" نشان دادند. (گرچه قبل از آن کسی مثل "حسینعلی منتظری" در سال 67 نسبت به اعدامهای وحشیانه زندانیان سیاسی خودی نشان داده بود، ولی چون هم در زمان حکومت رهبر قبلی بود و هم بابت سن و سال زیاد و عدم مدیریت نتوانست برای خودش دستک و تنبک و یار غاری جمع بکند و خیلی راحت از جانشینی رهبری کنار گذاشته شد؛ پس ما هم او را جزو "نیروی" اپوزان داخلی "خامنه ای" محسوب نمیکنیم و البته "احمد خمینی" هم بود که تا خواست عرض اندامی کند، سال 73 افقی شد).  بعد از دوران خاتمی هم نوبت به اهتراضات "هاشمی رفسنجانی" رسید که او نیز بعدها یادش رفت که زیر آب نمیشود نفس کشید و غرق شد!

و اما در طول تمام این گیرودارها و سالهای حکومت دراز "استعمارکامه" رهبر دوم انقلاب، یک جریان مخالف رفته رفته در سپاه شکل گرفت که خود را در قالب شخصی به نام "محمود احمدی نژاد" در سال 84 متبلور کرد. محمود وقتی به قدرت رسید هیچکس فکرش را هم نمیکرد که وی سر در آبشخوری دقیقا مخالف سیستم رهبری داشته باشد. ولی خب ماه قرار نیست همیشه پشت ابرها بماند. ایشان خودش را بعدتر چون ماه شب 29 هُم نشان داد که بسرعت مغضوب قدرت غالبه گشت. 

(البته همین برنامه حذف فیزیکی با هلیکوپتر را اول بار قرار بود روی خود وی پیاده سازی کنند (سال 92) که موفق نبودند. در آنجا کار، کار حاکمیت (ع.خ.) بود).

اینبار درست همان شیوه شکست خورده ی قبلی که روی احمدی نژاد پیاده شد و جواب نداد توسط حلقه ی قدرت خود احمدی نژاد؛ بسیار دقیق تر و حساب شده تر (که احتمالا پای کمک مستقیم یک قدرت خارجی هم در میان بوده است)؛ به ثمر نشست و رئیس جمهور مطیع رهبر و موی دماغ مخالفان در یک هلی کوپتر آمریکایی سوخت و چنان جزغاله گشت که حتی جسدش نیز قابل شناسایی نبود! (بد زدند).

این قدرت نمایی مخالفان داخلی که به گمان من ریشه در همان بخش از سپاه در سایه دارد، بسیار ضربه سختی به رهبر مستبد بود که با زبان بی زبانی به ایشان هشدار داده شد که دیگر از این پس ما شوخی نداریم و انقدر قوی شده ایم که ملیجکت دربار شما را چنان روی هوا پودر کنیم که 24 ساعت طول بکشد که بسختی قطعاتش را سرهم کنید و اگر باز هم بخواهید به همین سیاق ادامه دهید قدرت بمراتب بیشتری از ما و ضربات بمراتب مهلک تری از ما دریافت خواهید کرد!

حال در اینجا دو راه پیش روی شخص "علی خامنه ای" است: 

یا با سیستم جدیدی برای جمهوری اسلامی که توسط مخالفین درونی با اذن قدرتهای اصلی و کلونیالیست؛ بروز رسانی شده است (راه اول) کنار بیاید. یعنی با "آزادی حجاب" و سپس آزادیهای قطره چکانی دیگر و مهمتر از همه دخیل و سهیم کردن قدرتهای پشت پرده با قدرت اتوکرات خود؛ همانها که "سی اٌم اردیبهشت" ضربه شصتی قوی نشانش دادند؛ مصالحه و یا اصطلاحا "deal" کند و یااینکه خیر.... باز هم لجاجت کند و به شیوه همیشگی خودش ادامه دهد (راه دوم) و با اینکار گور خود را عمیق تر بکند.

مطمئن هستم که اگر راه دوم را برگزیند و دوباره راه را بروی کاندیتاتوری امثال "احمدی نژاد" ببندد و یکی از غلامان "بله قربان گو" ی خود را رئیس جمهور کند (یعنی امثال "مخبر"، "قالی باف" یا "جلیلی") برایش بسیار گران تمام خواهد شد و باید منتظر تصفیه حسابهای خونین تر در آینده نزدیک باشیم.

ولی اگر راه اول را برگزیند، حتما با احترام و بدون هزینه کرد بسیار، به دیار باقی رهنمون خواهد شد.

البته شاید بتوان گفت که یک راه سومی هم وجود دارد و آن سپردن قوه مجریه به اصلاح طلبان بی عُرضه و یا میانه روهای خطرناک است. (خطرناک چون شیرجه روهای قهاری بسوی رهبری آینده هستند مثل علی لاریجانی). گرچه این راه هم عاقبتش چندان با برگزیدن راه اول، تفاوتی برایش ندارد و شاید بتواند تنها کمی وقت برای خود بخرد.

خلاصه باید ببینیم که آیا کیش شخصیت پرستی کامل در ایشان راهبر کل است یا هنوز نیمچه منطقی از قدیمها مانده است (یشخصه ناامیدم بر اساس تجربه تاریخ معاصر).

به هر حال این را "تایید" یا "عدم تایید" کاندیداهای مخالف وضعیت موجود، توسط شورای نگهبان در همین ماه پیش رو به خوبی به ما نشان خواهد داد.

می بینیم...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظر شما چیست؟