۰۵ اردیبهشت ۱۳۸۶

پند طبیعت

1
راهی رویم طولانی ، در دریائی طوفانی
با قلبی مالامال از خشم، نفرت، ویرانی
2
راهی در قلب تاریخ ، در ژرفنائی تاریک
به دوران نیاکان ، مسیری صعب و باریک
3
اجدادی انسان واره ، کوته فکر و كج باور
در این مسیر دشوار، نیازمندیم به یاور
4
یاور نداریم سراغ ، به از آن بی ادعا
فرزند خائوس1 پیر ، نگین دنیا گئــا2
5
با کورسوی فانوس ، در تونل زمانیم
با رجعتی به تاریخ ، به دنبال جوابیم
6
در پشت سر نوری نیست ، پرتوی از دهانه
شاید بیابیم آن سوی ، روزنه ای جانانه
7
در این سفر تنهاییم، در این زمان بی تردید
مانده عوام اغلب یا ، روشن فکر ناامید
8
برخی انگار نوشیدند ، از لته3 رود هادس4
برخی دگر هم بر سر ، نشان هفائیستس5
9
برای ما تو ماندی ، ای "زمین" ای بی پایان
ای که شدی فراموش ، از اذهان دوپایان
10
لطفی کن ای تکیه گاه ، جز تو نداریم پناه
تو رهنمای ما باش، تو باش با ما همراه
11
پاسخ به ما ده گِــئــا ، محتاجانه خواهانیم
ما به فکر همفکران و هم نوعانمانیم
12
قلب ما چون ولکانو ست6، غُران و ماگما7 در پی
مانند وزوویوس8 ، بر آستان پومپی9
13
اما سؤال اول، آسان شاید، لیکن سخت
«چه شد به گِل نشستیم، ما مردم نگون بخت؟
14
با این کوران پیشرفت، در علم و فن و تکنیک
هنوز در هراسیم ، از موجود فاناتیک10؟!»
15
خدا پرستانی دُگم11 ، کوشا در راهی خطا
با افکاری جا مانده، اندر قرون وسطا
16
گرچه خودت آگاهی، از سرگذشت انسان
از خیزشش به پا تا، جهش به سمت تایتان 12
17
با این وجود میخواهم، کامل گویم درد مان
سپس راه برون رفت، بنمای بر ما عیان:
18
همانگونه که دیدی، اجداد نوع بشر
از روی ترس و ضعف و راندن بلا و شر
19
ساختند برای خود بُت ، از اجزای طبیعت
آغاز شد: پرستش وز سنگ و چوب اطاعت 
20
وقتی بت ها را کوچک، عاجز و  میرا یافتند
پس "خدایانی" جاوید، در آسمان ها بافتند
21
بعد از "خلق" خدایان ، کم کم افرادی شیاد
پیدا شدند با اوراد، "ادیان" نمودند ایجاد
22
کاهن ها پیدا گشتند ، سنجش گر بد از نیک
رابطهای خدایان و جادوگرهایی آنتیک
23
آنقدر خوب می دانستند، خدایان چه می خواهند
گویی ایشان با آنها، در یک بستر می خوابند!
24
کاهن ها مردمان را، در محضر خدایان 
خاطی نشان می دادند، بیدادگر، پُر عصیان  
25
پس بهر عذرخواهی ، می ستاندند از انسان
نفیس ترین متاعش: مال، اموال، حتی جان
26
هرگاه تعدادی خدا از عرش بیرون می گشت
به جایش کلاه بردار ، در فرش افزون می گشت
27
تا اینکه وقتش رسید ، خدا شود یگانه
و یک اسکیزوفرنیک، رابط با آن دُردانه
28
این فاجعه حادث شد ، در خاور میانه
جایی که آن دوران بود ، تمدن را کاشانه
29
پس انبیاء قدوس ، کم کم شدند پدیدار
بر آستانت مادر ، انسانی شد گله دار!
30
دیگر انسانها چار پا ، گوش به فرمان وی
چوپان هم با اوهامش بر آنان می فرمود: هی
31
شبانها که میمردند ، تازه میشد مصیبت
زیرا مریدانشان ، همه در صف ، به نوبت...
32
اینها گذشت تا امروز، هستیم بر خاکت شاهد
پاپ، مفتی و ملا، کشیش، ربای و زاهد
33
هزار مدل روحانی در هزار مدل اندازه
شغل: فروش ویزا؛ مقصد: بهشت دروازه
34
اگر در حد "فروش"، میماند نبود عیبی
زیرا كه عرضه دین، اصلا باشد کاسبی
35
مشکل وقتی آمد که، شرط بهشت فروشان
بهر ثبت روادید ، دیگر نبود آسان
36
شرط جدید این بود: اگر هستید مهاجر
به آسمان و بهشت ، باید شوید منفجر
37
وی کاش این انفجار، نبود کنار انظار
اما شگفتا هدف ، بوده شکار انظار!...
38
این داستان دین است، از آن زمان تا حالا
از معبدهای دلفی ، تا مسجد و مصلا
39
از جنگ صلیبی تا، روز سن بارتِلِمی13
وز اعدام برونو14 ، تا ترور اسلامی
40
از هولوکاست15 نازیسم، تا جنوساید16 بوسنی
تنها اُورتوری از، کشتارهای دینی...
41
این بود اشکال اول ، در زندگیمان مادر
بنمای راه حل به ، این سائل دربه در
42
اما سؤال دوم درباره علوم است
آیا سرانجام علم ، پاک است یا مسموم است؟
43
دائم همه در کاریم، مدام در تلاشیم
بهر زندگی گویا؛ باید خود بخراشیم
44
بر ما نگشت معلوم، کجاهستیم یا بودیم
در حال رشدیم آیا ، یا در حال رکودیم؟
45
فردا پیش تر از امروز، پس فردا باز بیشتر
اما ما ماندیم آیا گشتیم از دیروز خوشتر؟
46
در هر چیز دست بردیم بلای جان مان شد
طبیعی مصنوعی شد، «بدل» ارکان مان شد
47
یخ های قطبی شد آب، اسیدی هم باران شد
لایه اوزون نازک، فرا بنفش روان شد
48
گازهای سمی پخش است ، در دامان جمعیت
موج رادیو اکتیو، كابوس نه! واقعیت
49
داروها دسته دسته، میکروب خروار خروار
پازهری تازه مکشوف، سمی تازه تر آشكار
50
گونه های کورونا، مالاریا ، هپاتیت 
توبرکولوزیس، تب زرد ، ابولا و مننژیت
51
«اچ آی وی» هم آمد تا، کامل نماید اوضاع 
هم آغوشی هم بیمی شد؛ بر بشر بی دفاع
52
اعصاب آدمها خورد ، سر ها به کلی مشغول
پیش به سوی درمان: قرص، کپسول و آمپول
53
همه جا ازدحام است از ماشین و راننده
دود و غبار و بنزین و صد جور آلاینده
54
هر دم نوزادی تازه ، در صف زندگانی
هر دم بیکاری تازه، شغلش نفی جوانی
55
تعریف زندگی گم ، بین کثیر مردم
بهر مُسکن چاره ، یا افیون است و یا خُم
56
حرف اول شده پول، شخصیت و دانش بعد
پول هم معمولا نزد بی دانش طالع سعد
57
اقتصاد کارش باشد، تبدیل دنیا به پول
حیرتا این تبدل، به آدمی چه مقبول
58
منعم دائم پولدارتر، مسکین تر هم مساکین
در این وانفسای شر، فقرست ننگی سنگین
59
بیشتر دانشمندان ، دانایان ، هنرمندان
بی حامی ثروتمند ، نمی یابند حتی نان
60
گویند به آنان اغلب ، بی مایه نان فطیر است
آری در دنیای پول، دانا فردی فقیر است
61
این هم از وضع دانش در سرزمین انسان
ما را چه شده گئــا ، این از علم، آنهم ایمان!
62
گرچه هرگز دانش نیست با دین دریک مجموعه
اما هر دو در آغاز؛ نبودند چون ضایعه
63
ولی حالا نه تنها، نگشته ایم آسوده
از وجودشان؛ بلکه، بیشتر شدیم آلوده...
64
آن سوی دنیا جنگ است ، این سوی دنیا هم جنگ
بشر به جای تفریح، بر خود می اندازد چنگ
65
ما گشته ایم محصور، ز هر سو، از هر طرف
با پیروانِ نادانِ حاکمانِ بی شرف
66
هر کس میشود قاهر، بر راس قدرت؛ قادر
انگار حکم حماقت گشته برایش صادر
67
وعده ی اول صلح است، دوم رفاه و پیشرفت
اما پس از انتخاب وعده وعید به آب رفت
68
دوباره آش همان آش، کاسه هم همان کاسه
منتخبان یا نیستند، یا میکشند خرناسه!
69
گر بیدارشان كنی، بدتر کنند اوضاع
پس لااقل تا خوابند، راحت ترند اتباع
70
سیاست دنیا هست، در مشت مُشتی کم هوش
همین دلیل اینکه عشق شده فراموش...
71
باری آری ای گئــا شکایتها بسیار است
اما ذکر مصیبت کاری کسالت بار است
72
چون معضلی مطرح شد، انتظار راهکار است
ورنه مرثیه خواندن شغل مداح زار است
73
زین رو ما ماندیم و تو، ای پایگاه انسان
راه درست اکنون ، جاری نما بر لسان...
74
بر من نشاندی... آری... اینک حل معما
حتی نه با صرف وقت؛ سریع و با مسما
75
تنها سه واژه گفتی، بر مدار تعامل
"تضاد" بود و سپس ، "پویایی" و "تکامل"
76
این سه کُد، راه حل است. بلی! دوای بیمار
پس از «درک» آن باید؛ احیا شود شوره زار
77
تضاد، رمز زیست است، راز زیبای خلقت
پویایی و حرکت، با سرعت و با دقت
78
نسبیت و اعتدال، زیر مجموعه آنهاست
رفتاری که این روزها نیازی سخت، مارا ست
79
تکامل هم سرانجامِ سیکل درمانی ماست
در هنگام تکامل ، نقش جهان ما راست
80
اگر باور نماییم ، تضاد اصل زندگی ست
آنگاه «دید نسبی»، بر ما برازندگی ست
81
این دید ، گرچه شاید در نزدمان بدیهی ست
اما "بواقع" در ما ، وجود نغزش تهی ست
82
هیچ کسی نگوید به دگماتیسم دچار است
اما بوقت عمل، خودرأیی آشکار است
83
تو گویی حرف آخر باشد کلام ایشان
اما او بی خبر از آلترناتیوی پنهان
84
هر چیزی در طبیعت دارد نقیضی محتوم
حال آن یا برما مخفیست یا آشکار و معلوم
85
از جمع آن نقیضین بر محور گزاره
پیدا گردد ترکیبی مشمول هر دو پاره
86
این ترکیب خود می گردد، گزاره ای "نهاد" نام
 که بدون "پاد نهاد"، گزاره ای ست نا تمام
87
فقط تا یافت نقیض؛ گزاره مان کامل است
چون یافتیمش آری، محکوم به تکامل است!
88
این دیالکتیک نغز بوده در مغز هِگِل17
اما تو گویی هنوز هم خوابیده زیر گِل
89
بر ما وظیفه اینک آنرا غبار روبیم
بر تارک فکر خود ، چون تابلو بکوبیم
90
جای قبول تضاد هنوز در ما خالی ست
این گوهر ارزشمند بس کارساز و عالی ست
91
اولین ثمر آنکه؛ می پذیریم مخالف
نگاه به وی متین ست، نه چون یک متخلف
92
وهمین یک نتیجه، خود دریایی مفهوم است
دشمنی و عداوت، تمام شده معدوم است
93
وقتی مخالف دارد، حقی برابر با ما
بحث و جدل صلح آمیز خود را کند رخ نما
94
گر آن بحث ثمری داشت "تز" ی تازه حادث شد
گربی نتیجه طی گشت "آنتی تز" ی باعث شد
95
در هردو صورت "سنتز" مسیرخود را یافته
یا با این دو گزاره، یا با دیگر پرداخته...
96
اما باشد پویایی ، رمز دوم دنیا
"حرکت به جلو" ، بحثی جذاب و پایا
97
این در طول رمز یک، هم درعرضش می باشد
بدون آن زندگی، چه بی ارزش می باشد:
98
طول و عرض و ارتفاع ، یعنی ابعاد جهان
هستند سر به طاعت ، در راستای زمان
99
زمان همیشه مثبت، روی محور در گذر
وقتی زمان منفی نیست، از "نوستالژی" بر حذر!
100
پیشروی را انسان، می آموزد از زمان
هرگز خلاف جهت؛ کج نا گردد راهمان
101
بازدید از گذشته تنها بهر آگاهی ست
گر همانجا جا ماندیم، نصیب مان گمراهی ست
102
گذشته ها را بایست به گذشته ها سپرد
زیرا با ذکرش مدام، از حال نتوان بهره برد
103
طبیعت در هر احوال پیش چشممان باید
حتماً بی بهره از آن بهروزی مان نشاید
104
همین شود که هستیم، پیشرفته اما نا شاد
احترام به محیط است، شادان میگرداند یاد
105
اینرا باید گیریم یاد، باید گوییم با فریاد
زیست مان زنده باد و طبیعت پاینده باد...
106
پس از "تضاد" و ترکیب؛ "حرکت" به جلو
میرسیم به "تکامل" متاعی پر تلألو
107
تکاملی که انسان همواره دنبالش است
با "درس از طبیعت" حتما به چنگالش است
108
تکامل یعنی رفاه، یعنی حد انتظار
همان اصل "آزادی"، اراده و افتخار
109
نه آنکه این روزها هست، تنها نامش آزادی
که یا بی قید است و یا، بردگی را منادی
110
تکامل، شوق زیست است؛ در دنیایی شایسته
نه آرزوی مرگ که، مُد گشته و بایسته...
111
مادر زمین پاسخ ات، داد بما ارمغان
دانستیم چه ساده بود، رهکار مشکل ها مان
112
پس در آخر این فصل، با عزم و بی مدعا
فصلی نو گشائیم به: "اجرای پند گئــا"

//////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////
توضیحات:
  1.  Chaos خائوس یا کیاس، بنیانگذار هستی و یا پدر کلیه خدایان اساطیر هلاس است که در تئوگنیای هزیود از او نامی به میان رفته است
  2.   Gaea، گیا یا گایا یا جیا  نام مادر زمین است در اساطیر هلاس
  3.   رود فراموشی در دنیای زیر زمینی
  4.   خدای جهان زیر زمین
  5.   نشان هفائیستس (شاخ) نشان بی تفاوتی ست
  6.   آتش فشان
  7.  گدازه های آتش فشان
  8.   نام آتشفشانی که مسبب ویرانی شهر باستانی پُمپی شده است
  9.   شهری باستانی که در محدوده ایتالیای کنونی واقع شده بود
  10.  متعصب
  11.  خشک ذهن
  12.  نام یکی ازاقمارمشتری که به خاطر نشانه هایی از وجود آب در آن بشر در آنجا دنبال حیات می گردد
  13.  روز سن بارتلِمی (1572.08.24) روزی بود که حکومت فرانسه به جان اصلاح طلبان مسیحی افتاد و آنان را به خاک و خون کشید
  14.  از متفکرین ایتالیایی که به خاطر اظهارات علمی اش (بخوانید کفر!) توسط کلیسای کاتولیک تکفیر و به آتش سپرده شد
  15.  به معنای نسل کشی
  16.  مترادف هلوکاست
  17. ازفلاسفه بزرگ قرون 17 و 18 و واضع ایده آلیسم دیالکتیک