(ادامه از اینجا)
اما برسیم به معضل بزرگ ماوراءالطبیعه 98
گر چه آنهم در بسیاری موارد همان طبیعت است بالنهایه.
اما
تا هنگامی که لمسش نکرده ایم با حواسمان
بگذار که دخالت نکند به کارمان
بگذار که در حد نمیدانم باشد برایمان
اما برسیم به معضل بزرگ ماوراءالطبیعه 98
گر چه آنهم در بسیاری موارد همان طبیعت است بالنهایه.
اما
تا هنگامی که لمسش نکرده ایم با حواسمان
بگذار که دخالت نکند به کارمان
بگذار که در حد نمیدانم باشد برایمان
بگذار که نباشد مزاحم محاسباتمان
بگذار که دلش تنگ شود برایمان!
بگذار که با اصول بی ثبوتش
تنها در دنیای فرضی خود دهد جولان.
بگذار که نرویم به سراغ آن
بگذار که سعی نکنیم به زور بی منطقی ثابتش کنیم
و بدهیم به جبر به خورد خودمان.
ماوراءالطبیعه برای قدم نهادن به دنیای ما مجبوراست به رعایت قوانین مان
پس اگر وارد شود بالضروره همان طبیعت میشود، بخشی از جهان
طبیعی می شود آن
و اثبات شدنی
و درک کردنی
و حس شدنی
درست مثل خودمان.
ما با ورود به جهان ما شدیم
قبلش چه بودیم
اصلا مهم نیست
هر چه بودیم یا نبودیم
تنها با تولد "هست" شدیم
بگذار که اگر ماورائیان خواستند بی تمکین از قاعده های کانال طبیعت وارد زندگی ما شوند
تنها آنرا بیماری بنامیم و بشتابیم به سمت درمان.
بگذار که با دارو از شرشان یا از خیرشان خلاص شویم.
وقتی ما هنوز بی نهایت سوال بی جواب از طبیعت داریم
لزومی به قید مجهولات موهومی و نا ثبوتی و غالبا ً مخرب آگاهی وشعور نداریم!
وقتی خود طبیعت را داریم
به آنسوی با سو یا بی سویش چه کار داریم؟!
به دنبال دارو باشیم.
منطق داروی خوبی است
خوردن غذای طبیعی نیز
و استنشاق هوای پر از اکسیژن هم.
بخاطر سپاریم:
"منطق داروئیست برای درمان توهمات آنسوی مرز حواس ".
آری حواس
همان پنج حس معروف خودمان
همان کانالهای دریافت
و البته همان نشانه های معروف حیات.
اسکیزوفرنی 99را این روزها می توان درمان کرد
پس جایی برای پیامبرسازی 100نیست در نهایت
و البته مجالی دیگر برای جستجوی پرستنده ای تازه و آئینی نوین
یا چشمه نو مکشوف سعادت!
همان قبلی ها ما را امروزه در تنگنای عدم بهره وری سلولهای خاکستری 101قرار داده اند به حد کفایت
و ما را تنها گذاشته اند با این همه تیرگی و ظلالت.
اصلا سبب ساز سفر ما این بود:
یافتن راه حلی برای درمان حماقت ، سفاهت
شرارت ، خباثت و در انتها و غایت،
جنایت،
در اوج رذالت.
چه حاکمان استبداد
در حق ناراضیان غیور و دلاور و راد
و چه بنیاد گرایان بی بنیاد
نسبت به مردمان غالبا پاک نهاد.
آری!
برای عبور از دریا ابتدا
باید دل را زد به دریا.
اصلا قبل از آن باید دریا را دید!
باید از ته دل از منتهای قدرت حنجره فریاد کشید
فریادی متعجبانه از اینکه چرا راه حل به این سادگی را نمی دیدیم؟!
با این چشمهای ده دهم 102، چه کورهایی بودیم ما!
لازمه فریاد تنها عشق است و وجدان
شعور، دانش و هنر/ ایمان 103
و این فریاد خود شروع زندگی تازه ایست
در محیطی از جنسی دیگر نه منجمد که سیال
تهی از کف روان دو پا 104، با ذهن ناخن روان مونوداکتایل!105
در این زندگی مجدد
به یکباره خواهیم دید که به اصل رجوع کرده ایم.
یک پست مدرنیسم 106واقعی
یک رجعت دوباره
به پهنای هزاران رنگ وحش مدنی 107
پس از بازه بس گسترده زمانی.
یعنی همان طبیعت
واقعیت.
قوانینی به نظر ابتدائی
ولی همه و همه بر آمده از مدرن ترین بخشهای فیزیک و ریاضی
و منطق سوری.
کافیست نگاهی بیندازیم به صورت چین خورده مادر ِبزرگ مهربانمان
زمین
و به عظمت بی حد پدر ِ بزرگمان
آسمان.
پس احتیاجی به طی مسافت زیادی نبود.
چونان خود ما به ما نزدیک بود.
جواب تمام سوالات ما به اندازه زاویه دید چشم با ما فاصله داشتند
و به اندازه قامتمان.108
تنها باید می دیدیم، درک می کردیم و تعمق
در راستای دلپذیر و آرامش بخش افق
در جهت امتداد پرتو خورشید
و باری
سیصد و شصت درجه مجاز.
ای کاش بیش ازین محدوده مجاز مدرج داشتیم
تنها برای حظ بردن و کنکاو و لذت
ولی در همین سیصد و شصت درجه مجاز نیز به دورانهای متمادی هنوز بیش از حد نیاز داریم
هنوز بسیاری چیز هاست که حتی نگاهی گذرا هم نشده
چه رسد به نگاهی عاشق گون و تحلیل گر
چه رسد به لمس
وارسی
تحقیق و بررسی
هنوز بسیاری چیزهاست که حتی گوش نکرده ایم
نچشیده ایم
بو نکرده ایم
هنوز باید بسیار چیزها را به عمق جان فرو کنیم
109Input Device!به واسطه
همان حواس
تازه پس از آنست که نیاز به تفسیر و تأویل داریم.
چقدر اطلاعاتمان ناقصند هنوز
باورتان میشود که همین واضح ترین و عینی ترین پیام طبیعت
تضاد
در روابط ما تهی ست!
در قوانین ما نیز
تحمل نظرات متضاد و یا حتی مخالف کجاست؟!
لذا باید سخت متأسف باشیم که پس از اینهمه سال سپری کردن زمان های ارزشمند و بی بازگشت
هنوز در ابتدای راهیم.
تازه درنخستین گامهای دریافت
و نه پرداخت و باز یافت!
حال واقعا ً من نمی دانم چرا
عده ای گستاخانه در صدد دستیازی به فراسوی فیزیکند؟
کجا و یا چه زمان دیده شده
که شاگرد اولین کلاس مکتب
بتواند تئوری های فرا مکتبی بدهد؟
ویا شخصی با فرض دانستن تمام علوم هنوز الفبای آن علوم را نداند؟
و ما تازه رسیده ایم به الفبا
از این رو
جسارت و گستاخی بس است
بهتر است دمی به آوای محیط گوش دهیم
و تنها با سکوت خود به سوی خود فرا خوانیمش 110
به همین راحتی!
این به معنای نفی رشد نیست
نفی سودا و صنعت نیست
ما میتوانیم هم صنعت داشته باشیم و هم طبیعت.
فراموش نکنیم جمع نقیضین را
ابتدا شناخت
سپس امتزاج.
می دانید چرا امتداد خدا پرستی بشر منجر شده به نا بسامانی؟
و می دانید چرا امتداد پیشرفت علمی و صنعتی، منجر شده به نا بهنجاری؟
علت واضح است!
صرفا ًبه خاطر عدم الهام از طبیعت وپشت نمودن به آن.
در مورد اول به آنسویش پرتاب شدیم
و در مورد دوم وجودش را در معادلاتمان نادیده انگاشتیم.
اگر شعوری مختصر میداشتیم
بی محابا به آنسوی مرزهای مجاز قدم های بیمارگون بر نمی داشتیم
و همچنین با عاقبت اندیشی از تولید پس ماندهای صنعتی
و امروزه اتمی 111
پخش مواد بسیار مضر در محیط
112CFC برای نمونه
لایه اوزون 113را نمی دریدیم!
حد اقل محیط زندگی خودمان را آلوده و گرم نمی کردیم 114
که هم مام اعظم خود گئارا بیازاریم
و هم بالنتیجه خودمان را به طریق اولی!
اگر کمی قابلیت اندیشه به محیط را داشتیم
در حضور اینهمه چشمه های انرژی بیولوژیک 115
به سراغ شکافت اتم 116نمی رفتیم
برای ما هنوز ورود به دنیای اتم بسیار زود بود
چرا که لیاقتش را نداشتیم
کنترلش را درک نمی کردیم.
به یاد دارید که اولین استفاده مان چه بود از شکافت؟
ویرانی کامل دو شهر117
به جای آبادانی و پیشرفت حاصل از این شناخت!
و اینک
و اینک دمل باز شده بنیاد گرایان مطلق گرا 118
خدا پرستان انحصار گرا 119
که عجیب به جان انسان افتاده اند چون پارانویا 120
وبا، مالاریا 121
با شعار می کشیم و میمیریم
تا دنیا تبدیل شود به آنچه که ما در خواب میبینیم!
همان بهشت طالبان 122
همان مدینه فاضله ملایان ایران 123
آه که چه زجری دارد برایم دیدن امروز ایران...
...با صورتی بهاری ادامه میدهم به این داستان...
(ادامه در اینجا)
---------------------------------------
زیرنویس:
98.یعنی بررسی چیزهایی که در درک و علم ما نمی گنجد.(آخر نه اینست که ما همه طبیعت را می فهمیم حالا باید فرا طبیعی هم فکر کنیم!)
99.بیماری " توهم " که هم در ایام قدیم و هم امروزه روز از شایع ترین بیماری های روانی است.
100.از داستانهای همه پیامبران سامی چنین استنباط می کنم که گویی نوعی روان پریشی یا توهم حاد داشته اند یا خودشان یا خالقان داستانهایشان. ازداستان ابراهیم و پسرش بگیر تا محمد و غار حرایش.
101.مغز دارای دو نوع سلول ازلحاظ رنگ است که کار تفکر را قسمت سلولهای خاکستری رنگ به عهده دارند.
102.بالا ترین قابلیت دید چشم در اپتو متری 10/10 است.
103.معتقدم ایمان راستین یعنی دانش + هنر در اندام سالم و ورزیده.
104.تقسیم بندی بیولوژیک از لحاظ مدل پا و راه رفتن و تحرک پستانداران که از" کف رو" ی "دو پا" در اینجا منظور انسان است .(نخواستم از صفات کلیشه ای رایج استفاده کنم اینبار)
105.از همان تقسیم بندی فوق که مثالی از ناخن رو تک ناخن یا مونو داکتایل، خر می باشد.
106.یعنی مدرنیته با استفاده بهینه از قالبهای مفید سنتی.
107.وحش، مدنی است چرا که قوانینش طبیعی ست و اکو سیستمش روی اصول؛ که اگر نبود اینهمه طیف متنوع جاندار پدید نمی آمد.
108.برای افراد کمی موشکافتر این پاورقی را آورده ام که چون تحلیل در بالاترین نقطه بدن (مغز)شکل می پذیرد و روی زمین زیر کف پای ماست پس بالطبع جواب تمام چرا های ما میشود به اندازه طول قامتمان.
109.یا لوازم ورودی در کامپیوتر که درست مثل حواس خودمان برنامه ریزی شده اند.
110.ما غالبا درسکوت خود چیز یاد می گیریم و وقتی دهانمان کار می افتد غالباً در آن لحظه چیزی یاد نمیگیریم.
111.دفع زباله های اتمی یکی از معضلات اساسی بشر شده است این روزها.
112.کلرو فلوئور ها بیشترین آسیب رسان لایه اوزونند.
113.لایه ای متشکل از O3 که مهمترین سد اشعه فرا بنفش خورشید است.
114.گرمای زمین نیز از دیگر مکافاتهاست که این روزها نیروهای علمی دنیا را بسیج کرده است که فکری به حال مواد آلاینده تولیدی بیش از حد بشر بنمایند.
115.هنوز بهترین انرژی های شناخته شده همانا انرژی های طبیعی ست. از آفتاب و آب گرفته تا باد و طوفان که متاسفانه هنوز نتوانسته ایم از این انرژی ها به نحو مطلوب استفاده نماییم.
116.یا فیوژن که واکنشی است که طی آن با بمباران هسته اتم توسط نوترون انرژی مهیب داخل هسته آزاد میشود.
117.منظور هیروشیما و ناگازاکی ست.
118.منظور کسانی هستند که بر اساس بنیاد باورهای هزاران سال پیش قصد پیاده کردن قوانین کوته بینانه و عتیقه در دنیای مدرن را دارند. یعنی دقیقاً آنچه از سنت که در پست مدرنیسم به دور ریخته می شود در بنیاد گرایی دستاویز میشود.
119.کسانی که خدای شناخته شده در ادیان عمومی بر اساس تورات را که به نامهای متفاوت ربی و لرد و الله و غیره فقط شناخته می شود (و نه اثبات البته) در نزد خود به صورت انحصاری در آورده اند.
120.بیماری روانی سوء ظن شدید به اطرافیان که بیماری بسیار شایعی هم هست.
121.از بیماریهای اپیدمیک مهلک که هنوز تحت کنترل در نیامده است و هر از گاهی حیات عده ای را تهدید می نماید.
122.فرقه ای که چندین سال بر افغانستان حاکم بود و خوشبختانه امروز دیگر نیست.
بگذار که دلش تنگ شود برایمان!
بگذار که با اصول بی ثبوتش
تنها در دنیای فرضی خود دهد جولان.
بگذار که نرویم به سراغ آن
بگذار که سعی نکنیم به زور بی منطقی ثابتش کنیم
و بدهیم به جبر به خورد خودمان.
ماوراءالطبیعه برای قدم نهادن به دنیای ما مجبوراست به رعایت قوانین مان
پس اگر وارد شود بالضروره همان طبیعت میشود، بخشی از جهان
طبیعی می شود آن
و اثبات شدنی
و درک کردنی
و حس شدنی
درست مثل خودمان.
ما با ورود به جهان ما شدیم
قبلش چه بودیم
اصلا مهم نیست
هر چه بودیم یا نبودیم
تنها با تولد "هست" شدیم
بگذار که اگر ماورائیان خواستند بی تمکین از قاعده های کانال طبیعت وارد زندگی ما شوند
تنها آنرا بیماری بنامیم و بشتابیم به سمت درمان.
بگذار که با دارو از شرشان یا از خیرشان خلاص شویم.
وقتی ما هنوز بی نهایت سوال بی جواب از طبیعت داریم
لزومی به قید مجهولات موهومی و نا ثبوتی و غالبا ً مخرب آگاهی وشعور نداریم!
وقتی خود طبیعت را داریم
به آنسوی با سو یا بی سویش چه کار داریم؟!
به دنبال دارو باشیم.
منطق داروی خوبی است
خوردن غذای طبیعی نیز
و استنشاق هوای پر از اکسیژن هم.
بخاطر سپاریم:
"منطق داروئیست برای درمان توهمات آنسوی مرز حواس ".
آری حواس
همان پنج حس معروف خودمان
همان کانالهای دریافت
و البته همان نشانه های معروف حیات.
اسکیزوفرنی 99را این روزها می توان درمان کرد
پس جایی برای پیامبرسازی 100نیست در نهایت
و البته مجالی دیگر برای جستجوی پرستنده ای تازه و آئینی نوین
یا چشمه نو مکشوف سعادت!
همان قبلی ها ما را امروزه در تنگنای عدم بهره وری سلولهای خاکستری 101قرار داده اند به حد کفایت
و ما را تنها گذاشته اند با این همه تیرگی و ظلالت.
اصلا سبب ساز سفر ما این بود:
یافتن راه حلی برای درمان حماقت ، سفاهت
شرارت ، خباثت و در انتها و غایت،
جنایت،
در اوج رذالت.
چه حاکمان استبداد
در حق ناراضیان غیور و دلاور و راد
و چه بنیاد گرایان بی بنیاد
نسبت به مردمان غالبا پاک نهاد.
آری!
برای عبور از دریا ابتدا
باید دل را زد به دریا.
اصلا قبل از آن باید دریا را دید!
باید از ته دل از منتهای قدرت حنجره فریاد کشید
فریادی متعجبانه از اینکه چرا راه حل به این سادگی را نمی دیدیم؟!
با این چشمهای ده دهم 102، چه کورهایی بودیم ما!
لازمه فریاد تنها عشق است و وجدان
شعور، دانش و هنر/ ایمان 103
و این فریاد خود شروع زندگی تازه ایست
در محیطی از جنسی دیگر نه منجمد که سیال
تهی از کف روان دو پا 104، با ذهن ناخن روان مونوداکتایل!105
در این زندگی مجدد
به یکباره خواهیم دید که به اصل رجوع کرده ایم.
یک پست مدرنیسم 106واقعی
یک رجعت دوباره
به پهنای هزاران رنگ وحش مدنی 107
پس از بازه بس گسترده زمانی.
یعنی همان طبیعت
واقعیت.
قوانینی به نظر ابتدائی
ولی همه و همه بر آمده از مدرن ترین بخشهای فیزیک و ریاضی
و منطق سوری.
کافیست نگاهی بیندازیم به صورت چین خورده مادر ِبزرگ مهربانمان
زمین
و به عظمت بی حد پدر ِ بزرگمان
آسمان.
پس احتیاجی به طی مسافت زیادی نبود.
چونان خود ما به ما نزدیک بود.
جواب تمام سوالات ما به اندازه زاویه دید چشم با ما فاصله داشتند
و به اندازه قامتمان.108
تنها باید می دیدیم، درک می کردیم و تعمق
در راستای دلپذیر و آرامش بخش افق
در جهت امتداد پرتو خورشید
و باری
سیصد و شصت درجه مجاز.
ای کاش بیش ازین محدوده مجاز مدرج داشتیم
تنها برای حظ بردن و کنکاو و لذت
ولی در همین سیصد و شصت درجه مجاز نیز به دورانهای متمادی هنوز بیش از حد نیاز داریم
هنوز بسیاری چیز هاست که حتی نگاهی گذرا هم نشده
چه رسد به نگاهی عاشق گون و تحلیل گر
چه رسد به لمس
وارسی
تحقیق و بررسی
هنوز بسیاری چیزهاست که حتی گوش نکرده ایم
نچشیده ایم
بو نکرده ایم
هنوز باید بسیار چیزها را به عمق جان فرو کنیم
109Input Device!به واسطه
همان حواس
تازه پس از آنست که نیاز به تفسیر و تأویل داریم.
چقدر اطلاعاتمان ناقصند هنوز
باورتان میشود که همین واضح ترین و عینی ترین پیام طبیعت
تضاد
در روابط ما تهی ست!
در قوانین ما نیز
تحمل نظرات متضاد و یا حتی مخالف کجاست؟!
لذا باید سخت متأسف باشیم که پس از اینهمه سال سپری کردن زمان های ارزشمند و بی بازگشت
هنوز در ابتدای راهیم.
تازه درنخستین گامهای دریافت
و نه پرداخت و باز یافت!
حال واقعا ً من نمی دانم چرا
عده ای گستاخانه در صدد دستیازی به فراسوی فیزیکند؟
کجا و یا چه زمان دیده شده
که شاگرد اولین کلاس مکتب
بتواند تئوری های فرا مکتبی بدهد؟
ویا شخصی با فرض دانستن تمام علوم هنوز الفبای آن علوم را نداند؟
و ما تازه رسیده ایم به الفبا
از این رو
جسارت و گستاخی بس است
بهتر است دمی به آوای محیط گوش دهیم
و تنها با سکوت خود به سوی خود فرا خوانیمش 110
به همین راحتی!
این به معنای نفی رشد نیست
نفی سودا و صنعت نیست
ما میتوانیم هم صنعت داشته باشیم و هم طبیعت.
فراموش نکنیم جمع نقیضین را
ابتدا شناخت
سپس امتزاج.
می دانید چرا امتداد خدا پرستی بشر منجر شده به نا بسامانی؟
و می دانید چرا امتداد پیشرفت علمی و صنعتی، منجر شده به نا بهنجاری؟
علت واضح است!
صرفا ًبه خاطر عدم الهام از طبیعت وپشت نمودن به آن.
در مورد اول به آنسویش پرتاب شدیم
و در مورد دوم وجودش را در معادلاتمان نادیده انگاشتیم.
اگر شعوری مختصر میداشتیم
بی محابا به آنسوی مرزهای مجاز قدم های بیمارگون بر نمی داشتیم
و همچنین با عاقبت اندیشی از تولید پس ماندهای صنعتی
و امروزه اتمی 111
پخش مواد بسیار مضر در محیط
112CFC برای نمونه
لایه اوزون 113را نمی دریدیم!
حد اقل محیط زندگی خودمان را آلوده و گرم نمی کردیم 114
که هم مام اعظم خود گئارا بیازاریم
و هم بالنتیجه خودمان را به طریق اولی!
اگر کمی قابلیت اندیشه به محیط را داشتیم
در حضور اینهمه چشمه های انرژی بیولوژیک 115
به سراغ شکافت اتم 116نمی رفتیم
برای ما هنوز ورود به دنیای اتم بسیار زود بود
چرا که لیاقتش را نداشتیم
کنترلش را درک نمی کردیم.
به یاد دارید که اولین استفاده مان چه بود از شکافت؟
ویرانی کامل دو شهر117
به جای آبادانی و پیشرفت حاصل از این شناخت!
و اینک
و اینک دمل باز شده بنیاد گرایان مطلق گرا 118
خدا پرستان انحصار گرا 119
که عجیب به جان انسان افتاده اند چون پارانویا 120
وبا، مالاریا 121
با شعار می کشیم و میمیریم
تا دنیا تبدیل شود به آنچه که ما در خواب میبینیم!
همان بهشت طالبان 122
همان مدینه فاضله ملایان ایران 123
آه که چه زجری دارد برایم دیدن امروز ایران...
...با صورتی بهاری ادامه میدهم به این داستان...
(ادامه در اینجا)
---------------------------------------
زیرنویس:
98.یعنی بررسی چیزهایی که در درک و علم ما نمی گنجد.(آخر نه اینست که ما همه طبیعت را می فهمیم حالا باید فرا طبیعی هم فکر کنیم!)
99.بیماری " توهم " که هم در ایام قدیم و هم امروزه روز از شایع ترین بیماری های روانی است.
100.از داستانهای همه پیامبران سامی چنین استنباط می کنم که گویی نوعی روان پریشی یا توهم حاد داشته اند یا خودشان یا خالقان داستانهایشان. ازداستان ابراهیم و پسرش بگیر تا محمد و غار حرایش.
101.مغز دارای دو نوع سلول ازلحاظ رنگ است که کار تفکر را قسمت سلولهای خاکستری رنگ به عهده دارند.
102.بالا ترین قابلیت دید چشم در اپتو متری 10/10 است.
103.معتقدم ایمان راستین یعنی دانش + هنر در اندام سالم و ورزیده.
104.تقسیم بندی بیولوژیک از لحاظ مدل پا و راه رفتن و تحرک پستانداران که از" کف رو" ی "دو پا" در اینجا منظور انسان است .(نخواستم از صفات کلیشه ای رایج استفاده کنم اینبار)
105.از همان تقسیم بندی فوق که مثالی از ناخن رو تک ناخن یا مونو داکتایل، خر می باشد.
106.یعنی مدرنیته با استفاده بهینه از قالبهای مفید سنتی.
107.وحش، مدنی است چرا که قوانینش طبیعی ست و اکو سیستمش روی اصول؛ که اگر نبود اینهمه طیف متنوع جاندار پدید نمی آمد.
108.برای افراد کمی موشکافتر این پاورقی را آورده ام که چون تحلیل در بالاترین نقطه بدن (مغز)شکل می پذیرد و روی زمین زیر کف پای ماست پس بالطبع جواب تمام چرا های ما میشود به اندازه طول قامتمان.
109.یا لوازم ورودی در کامپیوتر که درست مثل حواس خودمان برنامه ریزی شده اند.
110.ما غالبا درسکوت خود چیز یاد می گیریم و وقتی دهانمان کار می افتد غالباً در آن لحظه چیزی یاد نمیگیریم.
111.دفع زباله های اتمی یکی از معضلات اساسی بشر شده است این روزها.
112.کلرو فلوئور ها بیشترین آسیب رسان لایه اوزونند.
113.لایه ای متشکل از O3 که مهمترین سد اشعه فرا بنفش خورشید است.
114.گرمای زمین نیز از دیگر مکافاتهاست که این روزها نیروهای علمی دنیا را بسیج کرده است که فکری به حال مواد آلاینده تولیدی بیش از حد بشر بنمایند.
115.هنوز بهترین انرژی های شناخته شده همانا انرژی های طبیعی ست. از آفتاب و آب گرفته تا باد و طوفان که متاسفانه هنوز نتوانسته ایم از این انرژی ها به نحو مطلوب استفاده نماییم.
116.یا فیوژن که واکنشی است که طی آن با بمباران هسته اتم توسط نوترون انرژی مهیب داخل هسته آزاد میشود.
117.منظور هیروشیما و ناگازاکی ست.
118.منظور کسانی هستند که بر اساس بنیاد باورهای هزاران سال پیش قصد پیاده کردن قوانین کوته بینانه و عتیقه در دنیای مدرن را دارند. یعنی دقیقاً آنچه از سنت که در پست مدرنیسم به دور ریخته می شود در بنیاد گرایی دستاویز میشود.
119.کسانی که خدای شناخته شده در ادیان عمومی بر اساس تورات را که به نامهای متفاوت ربی و لرد و الله و غیره فقط شناخته می شود (و نه اثبات البته) در نزد خود به صورت انحصاری در آورده اند.
120.بیماری روانی سوء ظن شدید به اطرافیان که بیماری بسیار شایعی هم هست.
121.از بیماریهای اپیدمیک مهلک که هنوز تحت کنترل در نیامده است و هر از گاهی حیات عده ای را تهدید می نماید.
122.فرقه ای که چندین سال بر افغانستان حاکم بود و خوشبختانه امروز دیگر نیست.
123.انسانهایی نا انسان نما که بر ایران حاکم بودند و بدبختانه امروز نیز هستند! مدینه فاضله شان ، همان مدل طالبان است یعنی شهری با سکنه انسان نا انسان نما و قوانین بیابانی هزاران سال پیش!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظر شما چیست؟