۲۰ دی ۱۴۰۰

آوای گئا (بخش دوم)

 ...(ادامه از اینجا)

به هر روی

ای مادر جاودان

گئا

همچنان در انتظار پاسخیم.

همانطور که از طریق نواده ات دایانا 67

آموختی بما طریقت شکار برای ارتزاق را

که انقلابی پالئولیتیکی 68 به پا شد اول بار  

همان جهش معروف عصر دیرینه سنگی

و سپس با در اختیار گزاردن راهنمائی های دمتر69 مهربان، کشت را نمایاندی  

و آغاز شد عصر نو سنگی70

و از ما به مرور

همو ساپینس ها پدید آمدند کرور کرور

که جرقه آغازین رشد عقلی زده شد

 و دنیای خاکستر طیفمان به تدریج گرایید به سمت طیف رنگی

اکنون نیز از تو می خواهیم

راه حل این بغرنج مسئله مان را.

مسئله ای که شاید زمانی تنها برای ما ساکنان شرق میانه اهمیت داشت.

ما مردمانی که بی نفت پرکار بودیم زمانی در پورتاژ مرکزی دنیای کهن 71

و عجبا که امروزه  بیکارانی نفت داریم،  با شکمهایی  سیر،عقب مانده و درگیر

در کهنه آداب و سنن.

اما این ساعات

حتی مردمان در سایه نشسته آنسوی اطلس، بازماندگان می فلاور 72، نیز از سایه شومش بیمناکند.

تخته سنگ تارپئین را در نزدیکی کاپیتول ندیدند! 73

و سرانجام موآرها 74 به آنان نیز ثابت کردند

که بنی آدم اعضای یک پیکرند

و سایکوپامپ75 تنها به انتظار همسایه نمی نشیند

و جهان حاشیه، جهان اول و سوم نمی شناسد

وچونان شعله های آتش ناب  خشک و تر را با هم میسوزاند

از بیماران بیمارستانی بغدادی 76

تا سوداگران آسمان خراشهایی تجاری 77

و از مسافران قطاری اسپانیایی  78

تا دانش آموزان مدرسه ای بسلانی 79

همه و همه

در این بینش دگم قرون وسطائی

متهمند به فساد آزادی!

و گناه زندگانی!

گر چه باز طبق معمول میدانیم که از ماست که بر ماست.

شاعر حماسی سرای طوسی

فردوسی

بیش از ده سده پیش به ما هشدار داده بود که نباید غافل شد از ضحاک 80 در بند

در بند دماوند.

باید می فهمیدیم که در نبود سپیده دم خروسهای سپید 81 نمی خوانند.

او برایمان بسیار واضح توصیف نموده بود.

گفته بود که برای زنده ماندنش

نیاز دارد به  مغز انسانهای جوان

تا به قصد تناول به  مارهایش بدهد بی امان.

اما ما باز با گذشت زمان

فراموشش کردیم و تنها گرم بود سرمان

به شهد شیرین موجود در دیواره چاهی ژرف

که در انتهایش اژدهایی دهان باز کرده

و موشان در حال جویدن بند بدان آویزان شده بودیم

وما گوئی

در طلب شیرین نمودن کاممان بی کمترین گمان 82

و البته

این میشود پاد افره غافلان

و همین میشود جزای از خود رفتگان.

گرگ فرو رفته در پوستین میشی اهلی

جهل الهی

تحت نام دینی جهانی

سرانجام گریبانمان گرفت

سخت هم گرفت

و زخم عمیقش تنها نوش داروئی قوی می طلبد برای التیام

که ما به دنبال همان نوش داروئیم صبح و شام.

به دنبال همان اکسیر تازه و کار گشا

که روحی تازه بدمد کالبد ما خاکیان فانی را

و شکلی تازه بخشد به جوامع امروزین دنیا.

شکلی آزاد

فارغ از مباحث دمده و مشمئز کننده کفر و دین

حق و شک و شریعت و یقین

تئیسم و آتئیسم 83

ایده آلیسم 84 و متریالیزم 85

اجبار و اختیار86

و سرانجام رهایی ابدی از در اختیار داشتن اذهانی متوهم وبه شدت بیمار

دیدن این همه زیبایی دنیا تنها با دیدگانی سخت تار و خمار

و مغزهایی به غایت بی استفاده و بیکار 

و دلهایی محصور گشته در مفتولهایی خاردار...

آری گئا!

از آنجایی که میدانم  جغد مینروا87 

تنها در هنگام تاریکی شب آغاز می کند پرواز را تنها

پس با دانش خود به من الهام ده و بنما

و از سرٌ بزرگ نهفته در طبیعتت آگاهم نما

باشد که در آن بیابم پاسخ خود را ...

.........

آه...از اعماق وجودت  و وجودم  که از یک جنس است88 پیامهایی می شنوم اینک.

آری هم اینک!

سه کلمه فقط.

تنها سه کلمه طنین انداز شد و بس.

اما به نظر بسیار پر معنا، به شکل سمبل 

تضاد

پویایی

تکامل.

آیا از این کدهایی که در اختیارم گذاردی چیز بیشتری باید طلب کنم؟

با شناختی که از تو دارم ننگ باد بر من اگر چنین کنم!

همین سه کلمه باید مرا چون اودوسئوس 89نماید، راه گشا

این را خوب حس می کنم و رسا

بدون اینکه حتی ز قبل به آن فکر کرده باشم

آری انگار درست است:

در جهانند همین تضادها

که جهان را می نمایند معنا.

خوب، بد

روز، شب

سپیدی، سیاهی

هستی، نیستی

خیر، شر

و هزاران هزار تضاد دیگر

و در عین حال حرکت،  تکاپو و پویایی بی وقفه ادامه دارد.

و این چرخه دوار زندگی

مرگ، از پس زندگی

و زندگی ، از پس مرگ فیزیکی 

و بالاخره، خیزش به سوی تکامل بیولوژیکی 

گویی که خود بزرگترین جواب ما بوده

و همان سرود زیبا و روانبخش توست ای گئا.

ای مایه هستی و جلال جان

و ای گاهواره امن انسان 

به من آموختی آنچه باید می آموختی.

افسوس میخورم که چرا تا به حال غافل بودم من از سنتز و ترکیب تضادها؟

گمان می داشتم که یا در دنیا باید خیر را جویا شد و شر را سرکوب 

و یا شر را خواستار شد و خیر را منکوب.

در حالیکه

میلیونها سال است که هم نر هست و هم ماده

و هم ماده هست و هم ضد ماده 90

و دائما اینها با هم تعریف میشوند 

و با تعریف این هر دو هاست که جهان تعریف میشود.

نباید تنها یکی را دید

و از آن دیگری رمید و یا چشم پوشید.

قیاس نیکی با زشتی ست 

و سنجش هستی با نیستی.

هر کدام بدون دیگری محکوم است به فنا.

آنقدر که حیاتی اند تضادها

نیستند مکملها.

در جامعه انسانی نیز وضع به همین منوال است، زیرا

اجتماعی از انسانها یعنی پیکره ای از طبیعت 

اصلا یعنی خود طبیعت 

پس باید قوانینی  بنیان کرد بسان طبیعت.

براستی که ما چقدر از رستنگاهمان فاصله گرفته ایم از طبیعت 

حالیا که بی او هیچ نیستیم.

به بیانی شیواتر

تنها یک مجموعه اسید های ریبونوکلئیکیم اکسید شده 91

نوکئوتیدهایی زنجیر شده

قند و فسفات آمیخته

هیدروکربن هایی خالص.92

یعنی همان ماده مشترک با تمام جانداران

کلیه زمین ساکنان

ولیکن

ناسپاس و به خود غره شده 

هنوز غوره نشده  مویز شده 

و بالطبع تنها دادگاه عدالت مند شناخته شده 93

دادگاه کائنات 

حکم می کند که جزای ناسپاسی همانا ست،

برخورداری از قوانین غیر طبیعی 

حتی ضد طبیعی 

و اجرای این قوانین در نهایت ره می برد به سوی نیستی و فنای خودمان،  زوال آدمی...

اما  به هر روی باید کاری کرد. 

تنها دست به روی دست نمی توان گذارد و نظاره کرد. 

از همه باید کمک خواست، ذهن همگان را باید درگیر کرد 

چه زن، چه مرد

چه سیاه، چه سفید و چه سرخ و چه زرد!

باید به خود نهیب زنیم که زمانش فرا رسیده است 

و پیش از آمدن گِراس94 

95Hic Rhodus, Hic Salta.

کم مسئله ای نیست این 

جنگ با طبیعت را متوقف باید کرد.

جنگ انسان با خودش به تعبیری 

ونبرد سفیهانه صنعت با طبیعت 

و البته 

نبرد سنتی نقیض ها با هم وتضادها با هم را هم.

جمع نقیضین ممکن است؟ 

البته که ممکن است!

دو نقیض با هم جمع میشوند

در هم ادغام میشوند

سنتز می شوند

و پس از آنست که اکمل می شوند.

پراگماتیسم 96زیست به ما آموخته که اینگونه  زندگی انجام می شود

بدست آمدن ماده ای نو

نه از یک عامل، بل از ترکیب و انحلال هر دو.

پس میتوان گفت که با خدایان با بی خدایان 

هر دو لازمند

هر دو از نظرگاه خود درست میگویند 

و از این هر دوها ست که میتوان رسید به جوابهای  نو

نه با نفی یکی و ثبت دیگری.

کار ما زین پس باید تهیه معجون باشد از مواد متضاد

مثلا معجون عشق و نفرت، خیر و  شر

معجون تیرگی  و روشنای سحر

چرا که ما به این هر دو ها با هم نیاز داریم.

اگر از سیستم هگل 97 بزرگ الهام گیریم،

هر تزی پس از طرح،  باید به دنبال آنتی تز بگردد

هیچ تزی بدون نقیضش کامل نمیگردد

سنتز نمی گردد

اگر آنتی تز یافت نشد

فقط تا زمان نایابی اش  تز مطرح است

فقط تا زمان نیافتن نقیض!

باید به همه فهماند که همه و همه در این دنیا دارند ارزش زیست 

وقتی شر باید باشد

پس هیچ چیز نیست که نباید باشد!

این ارزش زیست از طرف والدین ما به ما داده شده.

چه مستقیم از دو هم نوع  ماده و نر

و چه والدین طبیعت  به صورت مستقیم تر!

پس متقابلا ً نیز می بایست ما ارزش طبیعت را،

خودمان را

به رسمیت بشناسیم...(ادامه در اینجا)

--------------------------------------

زیرنویس:

67.دایانا (رومی) یا آرتمیس (یونانی) خدای شکار، دختر زئوس و لتو و خواهر دو قلوی آپولو(خدای پیشگو). 

68.انقلاب عصر دیرینه سنگی که طی آن انسان عاقل یا هموساپینس ها پدید آمدند.حدود 40 تا 70 هزار سال پیش.

انسان پالئولیتیک متقدم به انسان شکارچی معروف است.دست کم سه اختراع مهم دارد بشر در این دوران: 1- اهلی کردن سگ، 2 – تیر اندازی(اختراع تیر و کمان) و 3 – نقاشی و مدل سازی از حیوانات و انسانها که نمونه هایش را می توان امروزه در غارها مشاهده کرد. 

69.الهه کشاورزی و زراعت،دختر کرونوس و رئا و خواهر زئوس. 

70.عصر نو سنگی یا نئولیتیک که در این عصر ما شاهد انسان کشاورز و سفالگر هستیم.شروع این عصر از 8 تا 10 هزار سال پیش و خاتمه اش با پیدایش آهن می باشد.

71.اصطلاحی که آرنولد توین بی، مورخ سر شناس آمریکایی بکار می برد برای منطقه حدوداً خاورمیانه که منطقه ای بسیار فعال هم از لحاظ تجاری و هم اختراعات مهم بشر در جهان باستان بود.

72.Mayflower نام اولین کشتی حامل مهاجرین اروپایی به قاره جدید بود . آمریکائیان اصیل خود را بازمانده این کشتی می دانند که با 102 مسافر و 180 تن بار در 21 نوامبر سال 1620 در پرووینستون ماساچوست لنگر انداخت. 

73.این ضرب المثل رومی زمانی به کار می رود که شادی و سرمستی حاصل از پیروزی زیاد دوام نیاورد.

74.الاهگان سرنوشت که سه خواهرند به نامهای کلتو ، لاکزیس و آتروپس . 

75.فرشته ای که مسیحیان بد جنس را به دوزخ انجیلی هدایت می کند! 

76.بیمارستانی آماج حمله تروریستهای مسلمان شد. 

77.برجهای مرکز تجارت جهانی در نیویورک که آماج حمله تروریستهای مسلمان شد. 

78. که آماج حمله تروریستهای مسلمان شد و ضمناً آهنگی به اجرای کریس د برگ که اینبار اهریمن پیروز بازی پوکر شد. 

79.که باز آماج حمله تروریستهای مسلمان شد! مدرسه ای در ایالت اوستیای شمالی منطقه قفقاز روسیه. 

80.ضحاک پس از اسارت توسط فریدون در کوه البرز به زنجیر کشیده شد. 

81.دو مار شانه ضحاک، هر شب زنجیر ها را می خوردند تا پاره شود اما با بانگ برداشتن خروسهای سپید زنجیرها دوباره مستحکم می گشت.زین سبب خروس سپید همیشه مورد مراقبت و احترام زرتشتیان و عامه مردم فهمیده بود و هست فقط یک بار در سال 1979 مثل اینکه یادمان رفت که خروسهامان را نخوریم!

82.برگرفته از "تمثیل حال غافلان" از ملا احمد نراقی. البته ایشان خود از همان غافلان تمثیل خودشان بودند که از زندگی حقیقی دنیوی غافل شدند و ملا شدند تا شهد بهشت خیالی را بچشند!

83.یعنی خدا پرستی و بی خدایی 

84.مکتب طرفدار ایده یا به نوعی جهانی اکمل فرا ماده ای 

85.فلسفه ماده گرایی 

86.همان بحث کمدی کلاسیک که بیشتر در شرق (هنوز هم!!) مطرح است.جنگی لفظی میان فلاسفه عقب افتاده با متدینین عصر حجری زنده! 

87.مینروا (رومی) یا آتنه (یونانی) سمبل تفکر و الهه تعقل است که نمادش جغد می باشد.زیباترین نمادی که میتوان به این پرنده زیبا داد. 

88.می دانیم که کلیه جانداران منجمله ما و کل طبیعت و کائنات از عناصر مشترکی شکل گرفتیم که در جدول مندلیف موجود است! 

89.قهرمان رمان اُدیسه اثر هُمر. 

90.Matter & Anti matter در اینجا مد نظر است. از ترس فمینیستها توضیح این نکته را ضروری یافتم!

91.اسید دی اکسی ریبو نوکلئیک همان DNA است.

92.در این جملات ساختار DNA را شرح داده ام که پایه حیات است. 

93.من معتقدم عدالت واقعی تنها توسط طبیعت پیاده می شود و ما تنها آنچه عدالت می پنداریم اجرا می کنیم که هیچ معلوممان نمی گردد که بالاخره عدل بوده است یاخیر! 

94.خدای پیری. 

95.ترجمه این ضرب المثل از لاتین به فارسی چنین می شود : "اینجا رودس است همینجا بپر". ضرب المثلی یونانی که برای تربیت آدمهای لاف زن بکار می رود. معادل ایرانی اش میشود: "گر تو بهتر میزنی، بستان بزن". (توضیح جالب همین مَثَل هم در دفتر چهارم مثنوی مولوی آمده است: "آن یکی نایی؛ خوش نی می‌زدست...ناگهان از مقعدش بادی بجست...نای را بر کون نهاد او که ز من...گر تو بهتر می‌زنی، بستان بزن")

96.فلسفه عمل گرایی 

97.گئورگ ویلهلم فریدریش هگل (1831 - 1770)فیلسوف بزرگ آلمانی که دستگاه دیالکتیکش را من بسیار دوست می دارم و به نظرم کامل ترین سیستم فلسفی ارائه شده همه زمانهاست.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظر شما چیست؟