پیش درآمد: در راستای تصمیمی که چندی پیش گرفتم که کم کم نوشته های سابق را در این وبلاگ پست کنم (البته تنها برای دلخوشی خودم و ثبت در تاریخ مکتوب وگرنه این نوشته ها اصولن خواننده ای ندارد...شاید زمانی دیگر...)، مهم ترین نوشته تمام عمرم را اینجا به یادگار میگذارم که شانزده سال پیش در تاجیکستان نوشتم. البته خلاصه ای از این متن را بصورت مثنوی گونه قبلن با خوانندگان انگشت شمار قسمت کرده ام:
آوای گئا1
حتی از راه آهن سایبریا طولانی تر
جاده ای در ژرفنای تاریک تاریخ نیاکان کوچک مغز کج باور1.5*
راهی که طی نا شدنیست
گئا!
برای یافتن پاسخ باید نگاهی بیاندازیم به ورا،
باید ره بسپاریم به سمت مبدا، به ابتدا
چرا که این را می دانیم
در دیگر سوی این تونل سیاه، دهانه ایست به نورها و رنگها
و باز می دانیم لااقل
ازین سو با نور فاصله داریم، فرسنگها، فرسنگها.
با کورسوی فانوسهامان، همان یافته های این روزها مان
از پیشروندگان جدا می افتیم
باشد که در بازگشت برایشان
نورافکن آوریم به ارمغان.
ای گئا،
ملتمسانه به سویت دست دراز کرده ایم
فقط برای شرحی مختصر
در راستای پاسخ به سؤالاتمان از بشر
از انسان
از زمان خیزشش بر روی دو پا
تا جهشی بلند برای اسکان در تایتان2.
ما در جستجوی جوابیم
جوابی به همنوعان
جوابی به طبیعت خودت
همان طبیعت خودمان!
جوابی که سیرابمان نماید چون سبزینه های استوا
که سوگلی3 اورانوس4 هستند، همان پدر هوسبازمان5!
جوابی خواهانیم که آراممان کند چون پاسیفیک6
و دلمان گرم کند چون خون گلف استریم7 در رگهای آتلانتیک8.
خواهانیم که با تو به گذشته های دور رویم
پس از آنچه دیده ای برایمان بگو و آنچه شنیده ای
از کدام واحه ات پیدا شدیم؟
آفریقا یا آسیا؟
نگاهت به این سؤالم، نگاه عالمی را ماند به سائل بچه ای
سبکسر، کوته بین و بی پروا!
می فهمم که یقینا جواب من در امتداد این سوال نیست و کج نموده ام به خطا، راه
خود را
شاید بهتر باشد که از مدنیت حکایت آغاز کنیم
مدنیت؟!
واژه غریبی ست انگار
لااقل این روزها
یا شاید از زمانی که طبیعت بکرت
مایه وحشت شد این طفل دو پا را 9
از عناصر وجود تو و پدر پدید آمد برایش
خدایانی هراس انگیز و دهشت زا 10.
نیروهایی برتر،
خواستاران کرنش و دعا
نیازمندان تسلیم و سپس پرستش
تنها برای ابراز التفات و یا به امید شفا
و یا عدم خشم و قهر و نستاندن جان آنها
و هماهنگی با خواسته این موجود نحیف و
بی مقدار رانده شده از وحش ناب بی همتا.
راستی گئا!
واقعاً چرا
فرزندان جاودانت 11
از فانی نوادگانت
کرنش آرزو کردند و دستی به سویشان به هوا برای ذکر ثنا؟
چرا فرق نهادی میان فرزندان؟
چرا هنگامی که تایتانها 12
و سپس فرزندان کرونوس 13 و رئا 14
قربانی طلب کردند و اشک و نذورات و هدایا
سکوت کردی؟
چرا بازخواست ننمودی آنان را؟
گر چه هرگز نمی خواهم ریشه های مصایبمان را در توجستجو کنم زیرا
حدت ناسپاسی ما به تو مدتهاست که از حد در گذشته
و من رذیلانه نمی خواهم دامن زنم آنرا
و گرچه می دانم که این سکوت تو
در بر داشته بینهایت معنا.
شاید می خواستی ببینی که آیا این نو رسان سخن گوی کنجکاو و بی محابا
بلأخره روزی خواهند توانست از پس عموها و عمه های جاودانشان بر آیند
و یا
هماره همان زبونی و عجز را با خود حمل خواهند کرد
اما با نامهایی دیگر و راههایی جدا!
تو البته همیشه سکوت کردی
نه تنها
در هنگام مواجهه با فرزندان ارشدت، بلکه حتی
هنگام جفای مستقیم آدمیزادگان به سیمای زیبایت
باز سکوت کردی.
البته گهگاه نیمچه فریادی کشیدی بر سر
ما
از گسیل کولاک و بوران در اعصار یخ بندان تا سونامی 15
واز گسیل آتش و خاکستر در پُمپی 16
تا لرزش تانگشان 17 و تندباد های دریا 18
اما
این فریادها
تنها سرزنش مادرانه ای را ماند تا خشمی شایان و بسزا.
باری!
به ناخوداگاهم می نمایی که بهتر است از حدود موطن خود آغاز کنم
از مزوپوتامیا 19
از دامنه های زاگرس محل ابلاغ گاتها 20
از نزدیکی جلگه های آبرفتی محل تلاقی فرات با دریا 21
از بلندای فلات پر برف پامیر22 تا
فراخنای شهر سوخته 23 و برهوت اسرار آمیز دشت کویر24 بی همتا
می دانم که میزان عشق مرا، می دانی به این نواحی
پس این انتخابها برایت ندارد تعجبی.
آیا در همین محدوده ها نبود که شروع شد تمدن انسان با
پرستش گوی آتشین ارابه هلیوس؟ 25
و سپس شعلۀ به سرقت رفته شده اش توسط پرومتئوس26 که فرود آمد بر هلاس؟ 27
و یا همان جرقه حاصله از سنگ پرانی هوشنگ، مار را در این سوی رودها؟ 28
به راستی چه شد که چنین شد مادر گئا؟!
چرا تمدن و قانون آغاز شد از خاوران
و اینک اما،
انگار کاملا ً رنگ باخته در این سو و میتازد سخت در باختران.
مگر اجداد همه ما
شکل نگرفتند در مسیری یکسان؟
همان شاخه لمورهای موتاسیونی 29
به صورت چین و چروک روز افزون در بزرگ غده فوقانی
در بیشه زارهای حاصل خیز آفریقا
در طول هزاره ها؟
پس چه شد؟
چرا چنین شد؟
امروزه یک نوزاد انسان
در شرق میانه میبایست رشد آغاز کند، با قوانین بر آمده از دل تاریخ عتیق صحرای
حجاز بدوی و فقیر
و آن دیگری در قاره سبز صغیر
با قوانین مدرن بر آمده از صدها سال نبرد دانشهای عقلی با جهل سنتی و خرافه
پیر
یکی در سرزمینی که همه جور اسباب رفاه برایش مهیاست برای انجام یک زندگی دل پذیر و کم نظیر
و آن دیگری با شکمی آماسیده در کند و کاو تکه ای نان فطیر
در راستای رفع خواهش های معده سیری ناپذیر
واقعا
چرا بدین جا رسید حکایت ما؟
دورانت 30، مورخ شهیر
در تایید هرودوت 31 پیر
آن روزگاران ما را سبز به تصویر می کشد و منیر.
مشرق زمینی گاهواره تمدن و قانون.
حالیا که امروز،مشرق زمینی داریم آکنده از عقب ماندگی و جنون
کامیکازه ای 32 از جنس دین
وحشت آفرینی به سبک شیاطین
آنهم زیر رایت خدا پرستی آتشین
تروریسم!
پدیده ای که سعی میکند دنیا را تنها با یک چشم ببیند
آنهم چشمی به غایت لوچ و نزدیک بین.
و در حقیقت باز متعجبیم که
چرا شدیم چنین؟
آیا واقعا لزومی داشت که موبدان جدا افتاده از فرهنگ صلح جوی اسپیتامه 33
و نا خواندگان گاتها
والبته نا آشنا با راستین فرامین مزدا ی اهورا،
چنان افتراقی در جامعه کنند ایجاد
که اکثریت به ستوه آمده از نظام منفور کاستی33.5
استیلای نوادگان اسماعیل فرضی کتاب عهد عتیق را برتابند 34
آنهم بدون هیچ کمی و کاستی؟!
تازیان تازه آشنا گشته با کتاب،
با شعار برابری و برادری
و البته ضمانت تیغ عریان شمشیر بران
دیار باربدان و بزرگمهران را
چنان به تاراج بردند که حتی این ساعات
با یاد آن ایام
لرزه می اوفتد بر انداممان،
از خشم و انزجار
و شعله های سرکش انتقام
دستانمان را میبرد به سمت تیسفونه، آلکتو و مگایرا.35
ای الاهگان ارینوئس! 36
آیا توان و فرصتی هست برای جبران؟
البته نه بدانسان با درنده خویی و یا تقابل به مانند که با تدبیر.
می بینم که امواج مثبت شما به این پرسش من نا امید
باز همان تنها هدیه پاندورا ست 37 جلوه گرم، امید!
پس تاختن آغاز باید کرد
با سلاح اندیشه و سپر خرد.
اما ای گئای جاودان!
هنوز در سرزمین مهد قانون
لشگر سیه روی اهریمن آیین
همچون هیدرای لِرنا ست 38 پا بر جا، چندین سر و چرکین.
هنوز همه جا دومینیکنز 39 میبینی، بازماندگان عصر رعب آور انکیزیسیون
40 یا تفتیش ننگین
که جای ترازوی عدالت تخت پروکروستوس 41 دارند، همچنین
کِربروس های 42 گشتاپو 43 بر دروازه ها نشسته مترصد و خشمگین.
خون آشامان
برای فعالیت هر چه بیشتر و از دست ندادن زمان
تمام روز را تحت فرمان نوکس 44 در آورده اند بی گمان44.5
روشنی را تحت انقیاد اربوس 45
و آزادگان را اسیر چنگال تاناتوس 46.
افکارشان در نزد تارتاروس 47 و منت دار توجهات بی شائبه پلوتوس
48!
دشمنان سر سخت ایرنه 49 و
متنفر از ائونومیا 50
سوار بر بالهای نیکه 51 و بدون ذره ای نظر به دیکه 52.
سرزمینهای سومر،آشور، بابل و عیلام، یعنی گاهواره قوانین اجتماعی
حمورابی 53
و
کورش کبیر
پی ریزان ساختار حقوق همزیستی مسالمت آمیز از پس هزاران سال زندگی بربرین
اینک پس از چند هزار سال گرفتار آمده باز در چنگال پستانداران آدم نما آنهم عقب
مانده ترین
همانا اُسترالوپتیکوس های 54 موجود در اعصار پسین
که در ذهن روشن فکرانشان قوانین لیکورگ54.5 موج میزند.
منه موزین و دختران زیبایش 55 و همچنین کاریتها 56 و اروس57
همگی قهر کرده و رفته اند از
این سرزمین
براستی عقوبت کدامین خطایمان را میکشیم چنین سهمگین؟
آی آسکلپیوس! 58 کجایی که مرهمی نهی جراحات دل ما را؟
این پاره تنت، دختر زیبایت
نگین درخشان آسیا
و ونوس زیبای ما 59
اینک هم خوابه فرمانروایان ظلمت گشته.
آیا به راستی
ما بر پیشانی هایمان حک است نشان هفائستوس 60
یا دل داده ایم به الهه هیپنوس 61 و سیر می کنیم با مُرفئوس 62
یا لیاقت نداریم آزادش نماییم چون نگون بخت اُرفئوس 63؟
و یا اینکه میهمانان هادس 64گشته ایم، نوشیده از لته 65
رود
فراموشی
فراموشی همه کس و همه چیز
حتی حس زیبای داشتن ملیت
پس بگذار آیندگان ما را خطاب کنند بطور خاص
او سانکتا سیمپلی چیتاس ("!O Sancta Simplicitas")66
... (ادامه در اینجا)
------------------------------------------
*- به دلیل اینکه زیرنویس ها را یکبار مرتب کردم و در بازخوانی متوجه لزوم دادن توضیحات اضافه شدم و از طرف دیگر وقت تنظیم مجدد شماره ها را نداشتم تصمیم گرفتم از عدد اعشاری 0.5 استفاده کنم.) :
1."Geae" نام اسطوره ای زمین که به صورت گایا، گه آ یا ژآ و جیا و ژئو و ... نیز تلفظ میشود که در اساطیر یونان مادر بزرگ کلیه خدایان المپی محسوب میگردد و همسر اورانوس (آسمان).معمولاً ما نادانسته این نام را زیاد در زندگی روزمره بکار میبریم چرا که این واژه در نامهای علمی بسیاری مستتر است واژه هایی مانند : جئاگرافی (جغرافیا) ، جیا لوجی یا ژئولوژی ( زمین شناسی) ژئو فیزیک و ... و لازم به ذکر است که بشر زین سبب به زمین همیشه به عنوان مادر نگریسته که تمام مایحتاجش اعم از روئیدنی و رستنی همیشه از زمین به عمل می آمده و به طریق اولی کلیه جانوران از تغذیه آنها.
1.5.این کج باوری نیاکانمان که ما را به اینجا رسانید را شما با خواندن ادامه مطلب به عینه لمس خواهید نمود.
2. “Titan” تایتان از اقمار سیاره کیوان (زحل) می باشد که دانشمندان معتقدند تنها سیاره تقریبا قابل سکونت در منظومه شمسی است و بشر ذهنش را جهت بررسی هر چه بیشتر برای یافتن آلترناتیوی برای حیات روی آن متمرکز نموده است و هم تایتانها خدایان جاودان فرزندان زمین و آسمانند. رک زیرنویس شماره 12
3.به این خاطردر اینجا جنگلها به عنوان سوگلی اورانوس یا آسمان آورده شده اند که بیش از هر نقطه دیگری روی زمین به رویشان باران باریده می شود پس هم سیراب ترند و هم مرتبط تر با آسمان و هم مطبوع تر برای انواع و اقسام جانوران یا ساکنان بی آزار زمین (بر عکس ما).
4. “Uranus” نام اسطوره آسمان که پدربزرگ خدایان المپی محسوب می گردد.ضمناً این نام را بر روی سیاره ای از منظومه شمسی نیز گذارده اند که البته دلیلش را نمی دانم!غیر از اورانوس و نپتون باقی سیارات نیز اسامی اسطوره ای ولی تقریبا بجا و با مسمی دارند.
5. آیا اورانوس هنوز هم هوس باز است؟! این را باید از گئاپرسید ! ولی بر طبق روایات میتولوژی زمین آنقدر از همخوابگی های مکرر آسمان خسته شد که به پسرش کرونوس دستور داد بیضه های پدر را ببرد! البته این قضیه برای بشر هم خالی از فایده نبود چرا که دیگر تولید نوعی خدا (تایتان) متوقف شد و الا معلوم نبود بشر میبایست چند هزار خدای دیگر را بپرستد!ضمناً ارتباط جنسی اورانوس و گئاهم احتمالاً ابتدا رعد و برق(صاعقه)بوده و سپس باران که موجب رویش رستنی ها روی زمین می گشته است.
6. “Pacific”پاسیفک اوشن یا اقیانوس آرام یا صلح جو بزرگترین واحد جغرافیایی بر روی زمین است از بُعد مساحت و در عین حال خوشبختانه کم انسان ترین!که با گستره آبی فیروزه ایش از فضا مشخص ترین شاخص کره زیبای ماست. ضمنا ًخود واژه اقیانوس یا آکئانوس نام یک تیتان یا تایتان از فرزندان گئاو اورانوس است.
7. “Golf Stream”معمولا در اقیانوسها ما شاهد جریانهای آبی متعددی هستیم که یا گرمند و یا سرد که معروف ترین آنهای جریان آب گرم گلف استریم است که در اقیانوس اطلس جریان دارد.
8. “Atlantic” آتلانتیک یا اطلس که خود یک تایتان است ، نامش بر دومین مخزن آبی بزرگ زمین نهاده شده که رابط آبی دو قاره اروپا و آفریقاست با قاره آمریکا.اطلس وقتی در جنگ با المپیان مغلوب شد توسط زئوس مجبور گردید که به لبه غربی زمین؟! رفته و ایستاده کل آسمانها را بر شانه هایش نگاه دارد! و شاید از آنجا که لبه غربی زمین آن روزگار به آبهای بی انتهایی ختم میشد این نام برایش انتخاب گردید.
9.می دانیم که بشر اگر اصولا اینقدر نسبت به محیط طبیعی ضعیف و حساس نبود ، یا به فکر خلق خدایان نمی افتاد و یا لا اقل این همه مذاهب گوناگون در روی زمین شکل نمی گرفت!همین روزها هم که بشر بسیار خود را روی زمین جا انداخته هنوزاز یک غرش مهیب آسمان سخت به وحشت افتاده و دستاویزی را طلب می نماید برای فرار از خطر، وای به احوال آن روزگار که هم بشر آسیب پذیر تر بود و هم طبیعت ، طبیعی تر!
10.خدایانی که در بند قبل اختراعشان را توضیح دادم، غالباً خود، موجد آن فعل ترسناک بودند؛ از باد و طوفان و رعد و بارانهای سیل آسا بگیرید تا آتشفشانها و خشکسالی ها و بیماریها که بشر منطقاً ؟! می پنداشت خدای فلان بلا باید اکنون از دستش عصبانی باشد که بیسار بلا را بر سرش نازل میفرماید. زین رو به نظر، این خود خدا بود که در وهله نخست وحشت آفرین و دهشت زا بود.
11.در اینجا ذکر این نکته واجب است که تمام خدایان دارای زندگیهای جاودان بودند و اصولاً گذار زمان تاثیری بر آنها نداشت.فقط نمی دانستند که با پیشرفت مغز انسان کم کم از اذهان پاک میشوند و یا به تعبیری نابود می شوند.
12.تایتانها که ذکرشان زین پیشتر رفت فرزندان مذکر و مؤنث گئاو اورانوسند .البته برخی فرزندان تایتانها هم تایتان هستند مثل اطلس ، اپیمتئوس و غیره.
13. “Coronus” پدر زئوس که بعد ها توسط خود زئوس دستگیر و در اعماق زمین زندانی گشت.
15.“Tsunami” رانش زمین در زیر دریا را نامند که مولد موجهای عظیمی در دریاها و اقیانوسها می گردد که در قرن 21 سونامی اقیانوس هند نزدیک بوندا آچه اندونزی یکی از بزرگترین فاجعه های انسانی را پدید آورد.
16. “
17. “Tang Shan” از مرگ آورترین زمین لرزه های تاریخ که در سال 1976 در این شهر چین واقع در استان شمالی هبی به وقوع پیوست وقریب 200000 نفر را به هلاکت رساند.
18. “Hurricanes” در سال 2005 هاریکانها یا تند باد های وحشتناک دریایی مردم حاشیه دریای کارائیب را به شدت به وحشت انداخت و یکی از این مجموعه طوفانها به نام کاترینا مسبب خسارات فراوانی به مردم لوئیزیانای آمریکا شد.
19. “
20. “Gathas” گاتها یا گاتاها تنها سروده هایی است که منسوب است به زرتشت که در آغازین بخش یسنای اوستا موجود است.
21.منظور جنوب غربی ایران است که باز از محلهای بسیار قدیمی در تاریخ تمدن محسوب میشود و تمدنهای شوش و ایلام از این منطقه برخاسته اند.
22.فلات پامیر تقریبا مرز شمال شرقی ایران باستان بود.
23.از تمدنهای بسیار قدیمی و رابط بین تمدن بین النهرین وهند که در منطقه سیستان و بلوچستان ایران واقع است.
24.واقع در مرکز ایران.(توضیح اینکه سعی کرده ام از حدود جغرافیائی ایران باستان بهره برم.سرزمینی که قبل از حملات وحوش، یکپارچه و متمدن بود.
25. “Helios” خدای خورشید که هر روز ارابه چهار اسبه اش را از شرق به غرب آسمان میراند.
26. “Prometheus” پرومتئوس تیتان برادر اطلس که آتش را از کوه المپ دزدید و به انسان رساند.که البته سزای این کارش را هم دید و زئوس وی را در زنجیر کرد.
27. “
28.آتش در اساطیر ایران اینگونه پدید آمد که هوشنگ ماری را در بیابان می بیند و از ترس به سویش سنگی پرتاب می کند که این سنگ به سنگی دیگر خورده و از جرقه حاصل از آن خار بیابان آتش میگیرد و بدین ترتیب آتش توسط هوشنگ کشف میشود.
29. “Lemur” لمورها ابتدایی ترین شاخه ازگروه پستانداران موسوم به پریمیت هستند که انسان نیز در همین گروه طبقه بندی میشود و موتاسیون به معنای جهش ژنی است که در زمینه تکامل موجودات نقش بسزایی ایفا می نماید.
30. “Will Durant” مورخ شهیر آمریکایی خالق تاریخ تمدن
31. “Herodotus” مورخ یونانی که به پدر تاریخ مشهور است. گرچه نوشته هایش اصلاً بی طرفانه نیست اما قدیمی ترین تاریخ نگاریست که آثارش به ما رسیده است.
32. “Kamikaze” عملیات انتحاری که ژاپنیها در جنگ دوم جهانی علیه ناوهای آمریکایی انجام میدادند که ریشه در حس میهن پرستی افراطی آنان داشت.
33.اسپیتامه شهرت زرتشت است.(زاراتوشتره اسپیتامه)
33.5.منظور سلسله پادشاهی ساسانیان بود که به صورت کاست (طبقه) اداره میشد و این هم نمونه ای دیگر از دخالت روحانیون در امر سیاست یک کشور که میرساند به ما این موجودات از هر دینی که باشند موجب ویرانیند و نه آبادانی.
34.اعراب ، خود را از فرزندان اسماعیل می دانند. همو که اول بار در کتاب سفر پیدایش عهد عتیق نامش برده شده است.
35.الاهگان منتقم (انتقام گیر) که از چکیدن خون حاصل از بریدن بیضه های اورانوس روی زمین پدید آمدند.آلکتو، الهه منتقم عدم کنترل خشم، مگایرا ، الهه منتقم رفتار از روی حسادت و تیسفونه ، الهه منتقم قتل است که این دختران در جهان زیرین زندگی می کنند و مترصد انتقامند.
36.الاهگان انتقام مجموعاً به نام ارینوئس شناخته می شوند.
37.پاندورا یا هدیه خدایان برای بشر که یک زن زیبا می باشد! وی تنها چیزی که با خود آورد 10000 نوع شر و بدی در جعبه همراهش بود و پس از اینکه درب جعبه گشوده می شود و بدی ها در دنیای آدمی پخش می شود، تنها یک چیز در ته جعبه باقی می ماند تا تسلای نوع بشر باشد که همانا امید است.
38.نام خاص موجودی به نام هیدرا که این جانور اسطوره ای 9 سر افعی داشت که به دست هراکلس کشته می شود.
39.این اصطلاحی بود که در قرون وسطی به مفتشین فرقه دینی دومینیکن در قرون وسطی اطلاق می شد که کلمه ای ایهام دار است که هم به معنای فرقه دومینیکن و هم به صورت دومینی - کنز به معنای سگ مقدس خدا میتوان بکارش برد!(که البته این دومی مد نظر من بوده است).
40. به معنای تفتیش عقیده کردن است که از بدعت های کلیساهای کاتولیک اسپانیا در قرون وسطی بود.
41.پروکروستوس پسر پوزئیدون که اصلاً به میهمان نوازی شهره نیست! پس از آنکه از رهگذران در خانه اش پذیرایی می کرد، آنان را به سوی تخت خوابی که داشت هدایت می کرد.حال اگر میهمان قدش بلندتر از تخت بود پایش را می برید و اگر قامتش کوتاه تر بود آنقدر طرف را می کشید تا اندازه تخت گردد!
42.نام سگ سه سر دربان دوزخ که توسط هراکلس از هادس به روی زمین آورده شد.
44.شب و خدای شب که فرزند خائوس بوده و زاینده همرا (روز)، آیتر(خلاء) و کارون (زورق بان هادس) میباشد.
44.5.می دانیم که درافسانه های اروپا Vampires یا خون آشامان با سررسیدن شب فعالیتشان شروع میشده و ظاهرن کاری جز گاز گرفتن و مکیدن خون مردم از ایشان بر نمی آمده است!
45.تاریکی و خدای تاریکی که مشترکاً با نوکس زاینده همرا، آیتر و کارون است.
46.مرگ و خدای مرگ.البته هادس نیز جزشغل فرمانروایی برجهان زیرین ، به شغل شریف تاناتوس نیز می پرداخت!
47.عمیق ترین مکان هادس یا جهان زیر زمین ( قعر دوزخ).او نیز فرزند خائوس است.
48.خدای ثروت و فراوانی که به هر کس نظر مساعد داشته باشد...!
49.الهه صلح و خواهر ائونومیا و دیکه که این سه الاهگان فصول هستند و دختران زئوس و تمیس.
50.الهه قوانین متمدنانه و خواهر صلح و عدالت.
51.الهه پیروزی که دختری با دو بال توسط هنرمندان به تصویر کشیده شده است.
52.الهه عدالت (از هورها یا الاهگان فصول)
53.از اولین پادشاهان تاریخ که قانون نامه ای انسانی را تصویب نمود.
54.از بدوی ترین انسانها و بسیار نزدیک به شمپانزه از بُعد بیولوژیک.
54.5.وضع قوانینی که گفته می شود در اسپارت قدیم حاکم بوده و توسط شخصی به نام لیکورگ صورت پذیرفته بود، از جمله این قوانین این بود که هر طفل ناقص الخلقه را بالای کوه می گذاشتند تا از بین برود و کودکانشان را تعلیم میدادند تا مال دیگران را بربایند و نگذارند دیگران مال آنها را بربایند و خدعه و جاسوسی نیک انگاشته میشد و از این دست قوانین که تنها برای این بود که هر اسپارتی یک جنگجوی کامل بار بیاید و تمام وجودش در اختیار دولت باشد.
55.منه موزین الهه حافظه است و دخترانش موز ها الاهگان 9 گانه هنر هستند.
56.کاریتها یا جاذبه ها سه الهه هستند که هر کدام یکی از صفات نیک را به بشر ارزانی می دارند.
57.خدای عشق که پسر خائوس است و از خدایان اولیه حتی قبل از پیدایش زمین و آسمان و این بسیار جالب است!
58.خدای درمان و پزشکی و پدر هیگیایا الهه تندرستی.
59.ونوس رومی یا آفرودیته یونانی الهه زیبایی که همسر رسمی هفائستوس بود و همسر غیر رسمی خدایان دیگر!البته در اینجا زیبایی وی مد نظر است که سمبل آنست و نه خیانت به شوهرش!
60.هفائستوس یا ولکان (رومی) خدای آتشفشان وآهنگری ، شوهر آفرودیته که دائم همسرش وی را فریب می داد وبا خدایان دیگر معاشقه می کرد و چون با دو شاخ به تصویر کشیده می شود این شاخها به نشانه بی غیرتی معروف شده است.ضمناً کلمه ولکانو به معنای آتشفشان نیز از نام وی گرفته شده است.
61.خدای خواب، پسر نوکس ( شب) و برادر تاناتوس (مرگ)که این هم نکته جالبی ست مثل اکثر نکات میتولوژی.
62.خدای رویا دیدن که با کمکش رویا های زیبایی می توان دید.
63.ارفئوس که توانسته بود مجوز بردن همسرش ائورودیکه از جهان زیرین را از پرسفونه همسر هادس بگیرد،( تنها به شرط آنکه تا آخرین لحظه که در هادس است به عقب نگاه نکند و سیمای همسرش را نبیند)؛ در آخرین لحظات طاقت نیاورده و از گمان اینکه مبادا همسرش در پی اش نباشد به وی نظری می افکند که همین یک نگاه همسرش را دوباره به قعر هادس باز می گرداند.(از اولین داستانهای عشقی جهان داستان عشق بی حد اُرفئوس به ائورودیکه است).
64.فرمانروای جهان زیر زمین و خدای مرگ، برادر زئوس و پوزئیدون(فرمانروای آبها).
65.فراموشی که رودی بوده است در هادس که مردگان یا سکنه هادس از آب آن می نوشیدند تا زندگی گذشته شان را از یاد ببرند.
66.این جمله را یک کشیش اصلاح طلب چک به نام "یان هوس" که محکوم به زنده سوزی در آتش شده بود در پای چوبه اعدام به زبان راند؛ آنگاه که پیرزنی را دید که به هزار زحمت پشته ای هیزم حمل می کند برای آتش زدن وی و شراکت در ثواب قدسی عظیم ناشی از قتل یک کافر(؟!) که ترجمه آن می شود "ای ساده لوح مقدس مآب".
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر