جستجوی این وبلاگ

۳۰ آذر ۱۳۸۷

خداحافظي بوش؛ كفشهاي عقده گشا و يك خاطره

پرزيدنت چهل و سوم ايالات متحده هم به پايان دوران رياستش رسيد. رئيس جمهوري كه با آراي "بيش از نيمي از راي دهندگان آمريكائي" (كه گوئي فراموش كرده ايم!) هشت سال مجاز يك فرد براي تصدي اين پست را بر مسند قدرت ماند و البته در اين مدت هم، هدف اصلي عقده گشايي ليبرالهاي فوق دموكرات يا ورشكستگان مالي از داخل و ملل حسود و ضد آمريكائي از خارج بود. ضد آمريكائياني كه يا در قالب تفكرات دمده ضد كاپيتاليستي و يا عقده حقارت در مقابل رفاه اقتصادي يا قدرت تسليحاتي آمريكا و يا ژست آزاد انديشي گرفتن به انحاء مختلف خشم خود را بر سر بوش ريختند و غايت و برايند اين اعتراضها هم كه در كفشهاي يك "ژورناليست" به منصه ظهور رسيد. خبرنگاري كه با ميهمانش (هر چند هم مخالف) رسم مهمان نوازي و ادب را چنان به جا آورد تا خاطره پروكروستس* اساطيري را زنده گرداند.

۱۲ آذر ۱۳۸۷

مايكل كرايتون ... نويسنده اي با خلاقيت شگرف (قسمت آخر)ا

(ادامه از اينجا)... پس از چاپ اين كتاب مايكل از دنياي روزمره اش فاصله گرفته براي يافت افقهايي نو به سفرهاي دور دنيا مي پردازد از ملاقات با حيوانات طبيعت آزاد در جنگل هاي پر باران روانداي افريقا تا گاري سواري درجاده هاي پاكستان و ازصعود به قله كليمانجارو تا شنا در ميان كوسه هاي تاهيتي! و خلاصه اي از اين شهودش را در كتاب "سفرها" – (The Travels) با مردم دنيا تقسيم ميكند. (1988).

دو سال پس از اين سفر با تجربياتي سترگ و البته ذهني مبتكرتر و خلاق تر دست به نوشتن مهمترين اثر تمام عمرش، "پارك ژوراسيك" – (Jurassic Park)‌ مي زند.(1990). دوباره نبرد فن آوري (اينبار مهندسي ژنتيك) با طبيعت. خود وي مي گويد براي اولين بار در سال 1983 راجع به علم كلون (Cloning) يا "مشابه سازي"‌ و عواقب آن مطلبي كوتاه مي نويسد اما با مطالعه بيشتر در علم ژنتيك و تشويق كساني كه آن مطلب كوتاه را خوانده بودند، دست به خلق اين داستان مي زند. داستان به تحقق تئوري كشت DNA مي پردازد.

۱۱ آذر ۱۳۸۷

مايكل كرايتون ... نويسنده اي با خلاقيت شگرف (قسمت نخست)ا

امروز درست 27 روز از فوت غير منتظره كرايتون، اين پزشك انسان شناس، نويسنده و فيلمساز برجسته مي گذرد. (سه شنبه 14 آبان (4 نوامبر) امسال، ايشان در سن 66 سالگي در پي نبردي سخت با سرطان مغلوب شدند).
هميشه دلم ميخواست كه مطلبي جامع راجع به مايكل كرايتون بنويسم. شخصي كه به زعم من بزرگترين نويسنده داستانهاي علمي و نه تنها علمي- خيالي (Sci-fi) قرن بيستم بود. اين مهم مقدورم نشد تا امروز كه بايد در پس فوت نا بهنگامش به نوعي مرثيه بسرايم. اما گرچه ايشان را بسيار دوست ميداشتم اما اهل مرثيه سرائي هم نيستم. قصدم اينست اداي ديني بكنم به اين نويسنده توانا و برجسته و شايد بتوانم به حد وسع خودم انسانهاي بيشتري را به كارهاي او آشنا و علاقمند گردانم. اميدوارم...

۱۸ آبان ۱۳۸۷

خون و شراب و طرحي نو در انداختن

چيزي كه در اين وبلاگ بيش از هر چيز ديگری پرسش برانگيز بوده عكسي از من است (در حاشيه سمت راست وبلاگ) كه گويي تبليغ نوشيدن آبجو است تا القا كننده آن بيت زيرينش كه "بيا در ساغر اندازيم و طرحی نو در اندازيم" باشد!

۰۵ آبان ۱۳۸۷

رفرنس كور يا تاريخ تبري!ا

تاريخ تبري!
چند روز پيش با يكي از دوستان بحثي داشتيم تاريخي*. بحث بر سر اين بود كه طبق شواهد ايشان زبان تركي در آذربايجان قدمتي چنان طولاني دارد كه انگار اين زبان اصلن زبان آذربايجاني است و قبل از حمله سلاجقه ترك از آسياي ميانه اين زبان در آن خطه گويندگاني داشته است. اما طبق مطالعات من اين قضيه اشكال داشت! 

۲۷ مهر ۱۳۸۷

نقش صفات در پردازش نسبيت و رد مطلق

امروز مي خواهم به اين مسئله بپردازم كه آيا صفت، موصوف خود را محدود مي كند يا نه؟ جواب به اين سوال در ارتباط با مباحث "شناخت شناسي"( Epistemology ) بسيار مفيد مي تواند باشد؛ چرا كه در واقع بيانگرآنست كه در بحث "تعريف مطلق" آيا مي توان ترمهاي وصفي را بكار برد يا خير؟ يا به عبارتي ديگر آيا مي توان موجودي مطلق را (عمومي و نه خصوصي) تصوير نمود با استفاده از ابزار"معرف" دنياي نسبي انسان؟

۲۴ مهر ۱۳۸۷

سفرنامه تهران (بخش هفتم...پاياني)ا

(ادامه از اينجا)............................................................(قسمت نخست سفرنامه)
توريسم
اين صنعت پر سود، سال به سال در ايران كمياب تر ميشود. امروزه هم گردشگري از بركت گردشگران "داخلي" هنوز سرپاست وگرنه توريست هاي خارجي چندان ميل و رغبتي به سفر به ايران نشان نمي دهند.

۲۱ مهر ۱۳۸۷

سفرنامه تهران (بخش ششم)ا

(ادامه از اينجا)...
اما از رنگ پوشش كه بگذريم به خود پوشش ميرسيم! بار قبل كه به ايران آمده بودم (زمان خاتمي) مانتوها خيلي بالا رفته بود و روسري ها به قاب دستمال بيشتر مي مانست. موي پسرها هم به شدت افزايش پيدا كرده بود و "امنيت" اجتماع به شدت هر چه تمامتر در حال واپاش مي نمود(!?) 

۲۰ مهر ۱۳۸۷

نگرش روياسازان هاليوود به دنيا

پر مخاطب ترين هنر دنيا سينماست. پرمخاطب ترين سينماي دنيا، سينماي آمريكاست و با ذكرجزئي تر محل توليد، سينماي هاليوود است. مي خواهم به كليشه هايي رايج در اين سينما بپردازم كه با توجه به فراواني استفاده در فيلمها، به نظر ميرسد كه بينندگان بابت اين مسائل بيشتر دست به جيب ميشوند و بالطبع فيلمسازان نيز جهانبيني خود را بسته به همين سليقه مخاطبين تنظيم مي كنند. قصد ارزش گزاري روي اين كليشه ها را ندارم؛ فقط صرفن با توضيحي اندك مي خواهم، در اين زمينه، بي نظر از دنيا نرفته باشم!

۱۷ مهر ۱۳۸۷

سفرنامه تهران (بخش پنجم)ا

(ادامه از اينجا)
چند روز پيش روي صندلي سه نفره (در اصل دو نفره) يك تاكسي نشسته بودم و با دوربينم ور مي رفتم كه لاجرم نظرم به حركات عجيب و غريب توده سياه رنگ سمت راستم جلب شد! 

۱۳ مهر ۱۳۸۷

سفرنامه تهران (بخش سوم)ا

رسانه ها - راديو و نشريات


(ادامه از اينجا)...برنامه هاي راديو، از تلويزيون متنوع تر است و مي توان غير از پيامهاي اخلاقي و ديني، عجالتن به موسيقي هم گوش داد. البته موسيقي هايي كه از زير راي شوراي نظارت اسلامي-انقلابي به سلامت گذشته باشند. آخر، هر "سازي" اجازه تردد در راديو و تلويزيون ايران را ندارد، تنها سازهايي مجازند كه نوازندگانشان فكر شور و حرارت مخاطبينش را بكنند و زياد با ايشان ور نروند!!

۰۹ مهر ۱۳۸۷

سفرنامه تهران (بخش دوم)ا

رسانه ها- تلويزيون

(ادامه از اينجا)...يكراست به سراغ تلويزيون رفتم. گر چه با كمك اينترنت مي توان از هر جاي دنيا تلويزيون جمهوري اسلامي را ديد ولي با UHF مزه خودش را دارد! ديدم رهبر مذهبي مسلمانان شيعه ولايي جهان كه با حفظ سمت، رهبر سياسي و شاه ايران هم هست ميان جمعي نشسته و باقي برايش شعر مي خوانند و او به به و چه چه مي كند. گفتم عجب سرزمين گل و بلبلي...

۰۸ مهر ۱۳۸۷

سفرنامه تهران (بخش نخست)

با صداي وحشتناك ناشي از برخورد لاستيكهاي هواپيماي بوئينگ شركت چين جنوبي به آسفالت به نظر نا صاف فرودگاه بين المللي خميني رباط كريم (مثلن تهران) پس از مدت نه چندان مديدي وارد خاك زادگاهم شدم. از همان بدو ورود و هنوز از هواپيما خارج نشده بلند شد! صداي "تغيير و تحول" را مي گويم. روسري به سر، شادي ها به در، مانتوها به تن، قانون وطن، لختي ات بپوش، خنده ها خموش ... به ايران رسيديم! گويي يك هواپيما از مجرمين را به زندان منتقل كرده اند. حالا شما به ياد فيلم هواپيماي محكومين نيفتيد. به آن وحشتناكي ها هم نبود. مخصوصن اولش!!

۱۶ مرداد ۱۳۸۷

داستان سوسمار سلطان و سه بچه خرس

پیش نوشت... اگر خواننده ای جدی هستید, قصه را بدون در نظر گرفتن قسمتهای رنگی بخوانید
+
+
یکی بود و یکی نبود. در زمانهایی نه چندان دور یک سوسمارخاکستری در یک دشت پهناور زندگی می کرد. از آنجائیکه این دشت جانوران زیادی نداشت این سوسمار قصه ما برای خودش شخصیت مهمی به حساب میامد و روزی نبود که یک زمزم کولا(؟!) برای خودش باز نکنه!

۰۲ مرداد ۱۳۸۷

میتولوژی یونان باستان در خدمت توصیف احوال ایران معاصر

فرازی از شعر بلند "آوای گئا" که 3 سال پیش نوشتم ولی هنوز دست و دلم نمی رود که کامل اینجا پستش کنم. نمی دانم چرا. شاید این سروده یعنی همه من. و گویی هنوز زود است که همه ام را همه بدانند! 

۰۳ خرداد ۱۳۸۷

ترس دولتي

نمي دانم چرا در ایران‌، سردمداران آن مملكت، از آنچه بايد بترسند؛ مثل: "خطر حمله آمريكا"، "آبروريزي هر روزه ايران در سطح جهاني در پي دُرافشاني هاي مقامات"، "بازتاب اخبار شرم آور اعدام و سركوب در رسانه هاي بين المللي"، "تورم كمر شكن اقتصادي"، "ناراحتي و خشم روزافزون مردم" و ... نمي ترسند و از آنچه نبايد بترسند، مثل"عروسك باربي"،" كراوات"،"پرسپوليس"، "موي خانمها"، "كاريكاتور"، "شيريني دانماركي" و ... مي ترسند؟!

۰۸ اردیبهشت ۱۳۸۷

جدايی طلبی

مدتها بود مي خواستم يك مطلب راجع به جدايی طلبی
(Separatism) بنويسم ولی هر بار مسائل مهمتری براي مطرح كردن پيش مي آمد و از اين مهم دور ميشدم، اما با ديدن اين صفحه اينترنتي كه به واقع دروغ پرداز ترين، ‌مشمئز كننده ترين و بي پايه ترين صفحه اطلاعاتي بود كه تا به حال ديده بودم،‌ ديگر عزم خود را جزم كردم تا آنچه در اين باره خوانده ام و به چشم ديد ه ام را به اختصار به رشته تحرير در آورم.

۳۰ فروردین ۱۳۸۷

چين و دعاي باران و دوريالي!ا

ديروز شاهد يكي از صحنه هاي بديع طبيعت بودم كه علاوه بر وحشتي كه در من توليد كرد ،‌همزمان مرابه يك نتيجه گيري منطقي هم رساند. گرچه به اين نتيجه گيري بارها در پستي و بلندي هاي زندگي رسيده ام اما تو گويي هر بار بايد يك پديده اي حادث شود تا دوباره به صورت عملي به آن رجوع كنم!

۲۳ فروردین ۱۳۸۷

لياقت آزادي...( در نگرشي به فعاليت دو سايت وب 2.0 از نوع ايراني)ا

من عاشق داستانهاي مايكل كرايتون نويسنده معاصر آمريكايي هستم. او به واقع مهمترين و برجسته ترين نويسنده داستانهاي علمي-تخيلي دوران ماست. ايشان علاوه بر اينكه نويسنده بسيار توانائيست داراي پيش زمينه علمي افتخار آميزي نيز هست (فوق دكترا در علوم زيستي) و هم اكنون هم در دو دانشگاه بسيار معتبر كمبريج و MIT داراي كرسي تدريس انسان شناسي و نويسندگي مي باشند. حال ارتباط اين نويسنده با عنوان اين پست من (لياقت آزادي) به نظرتان چه مي تواند باشد؟ عرض مي كنم.

۱۰ اسفند ۱۳۸۶

تحلیل پرسش ماه

دیدم بد نیست که هر ماه پرسشی از بینندگان و خوانندگان عزیزم بپرسم و آنرا پس از انقضای مهلت در همینجا تحلیل کنم.

۰۱ اسفند ۱۳۸۶

شوخی با حافظ


دو سال پیش مطلب جالبی پیدا کردم در اینترنت که انگار صائب تبریزی خواسته با بیت معروف حافظ بزرگ، (اگر آن ترک شیرازی...) به اصطلاح مزاحی کند و نظر خودش را در ارتباط با بخشیدن هدیه به ترک شیرازی به نوعی دیگر بیان نماید و البته در ادامه نیز شهریار جوابی به نظر ایشان داده و به این شوخی دامن زده است. 

۲۴ بهمن ۱۳۸۶

دنیای رویایی 7 (قسمت پایانی)

ا(ادامه از اینجا)...من برای این به وجود می آیم که دنیا را به وجود آورم. دنیایی به وجود آورم به عنوان بستری برای زندگی خود و دیگر موجودات. 

۲۲ بهمن ۱۳۸۶

مردم آزاری به سبک چینی

من از آن زمانی که در ام القرای جهان اسلام بودم و با صدای نکره موذن که از بلندگوهای وحشتناکی که از مسجد محل بیرون زده بود از خواب می پریدم و با زجر دنبال یک متکای اضافی برای نهادن بر روی گوش می گشتم یا با نعره های یک مداح عقده ای در میان جمع زنجیر زنان محرم

۱۴ بهمن ۱۳۸۶

دنیای رویایی 6

ا(ادامه از اینجا) یک مثال دیگر. ببینیم چگونه با عدم نقش تاریخی والدین کنار بیاییم. شاید این سوال برای افراد دنیای رویایی بسیار محتوم بنماید که: مگر پدر و مادری پیش از من نبوده اند و در این دنیا نزیسته اند؟!

۰۶ بهمن ۱۳۸۶

سفرنامه پنجکنت، دیدار با رودکی

در این پست، بد ندیدم که کمی از حال و هوای فلسفه و سیاست فاصله بگیریم و بخش کوچکی از سفرنامه مفصل تاجیکستان خود را که مربوط به دیدار از مزار شاعر بلند آوازه مان می شود برای شما به صورت مختصر، مفید و البته مصور بازگو کنم:

۲۵ دی ۱۳۸۶

دنیای رویایی 5

ا(ادامه از اینجا)...تاریخ و زمان، هنگامی آغاز می گردد که من زاده میشوم و قبل از من هیچ چیز و هیچ کس وجود خارجی نداشته است. یعنی در حقیقت بانی ایجاد جهان منم. این اصل اول موضوعه دنیای رؤیایی است اصل دوم اینست:

۲۱ دی ۱۳۸۶

دنیای رویایی 4

ا(ادامه از اینجا)...تاریخ با اینکه در نظر اول شاید چیز مهمی در زندگی انسان به حساب نیاید، اما وقتی بهتر و دقیقتر نظری به آن می افکنیم، می یابیم که نه تنها عامل مهمی در کلیه مباحث زندگی ماست، بلکه در بسیاری موارد اساس زندگی ما نیز شده است. اگر شما از جمله افرادی هستید که به این نظرمن مشکوکید، مجبورم برایتان مثالهایی بزنم تا اهمیت بیش از حد تاریخ در حیات را دریابید.

۱۶ دی ۱۳۸۶

دنیای رویایی 3

ا(ادامه از اینجا)...اکنون پس از توصیف پایه های دنیای مورد نظر با ذکر مقدمه بالا بهتر است راجع به لزوم چنین دنیایی برای حل مسئله حیات کمی بیشتر توضیح دهم. قبلاً گفتم که دنیای واقعی که همه می شناسیم، بستر مناسبی برای کنکاش در حل معمای حیات نیست به حجت های:

۱۵ دی ۱۳۸۶

تته پته

یک چیز کوچیک که همیشه فکر منو به خودش مشغول کرده بود و تازگیها هم دوباره اومده سروقتم رو در گوشی بهتون میگم. قبلش بذارین یه مسئله خیلی کوچکترمو بگم: این فلسفه ای که هالیوود 99 درصد فیلمهای علمی، تخیلیشو بر اون اساس میسازه اصلا یعنی چی؟ ...