(ادامه از اينجا)............................................................(قسمت نخست سفرنامه)
توريسم
اين صنعت پر سود، سال به سال در ايران كمياب تر ميشود. امروزه هم گردشگري از بركت گردشگران "داخلي" هنوز سرپاست وگرنه توريست هاي خارجي چندان ميل و رغبتي به سفر به ايران نشان نمي دهند.
در هر شهري كه بودم (خارج از كشور) حداقل هفته اي چند اتوبوس توريستي در رفت و آمد مي ديدم كه گردشگران خارجي را حمل مي كنند اما تا امروز كه مي نويسم دريغ از يك اتوبوس تور خارجي در تهران! البته نمي گويم نيست كه مطمئنن هست اما انقدر به نسبت كم است كه مي توان از آن فاكتور گرفت! دلايل آن البته واضح است. رسانه هاي خارجي فقط اين اخبار را از ايران مخابره مي كنند: روند توليد سلاح اتمي، نقض آشكار حقوق بشر، نبود آزاديهاي اجتماعي از جمله اجبار حجاب براي بانوان، تشويق و حمايت از تروريسم بين المللي با توجه به پشتيباني هاي آشكار دولتي از حماس فلسطين و حزب الله لبنان و جيش المهدي عراق و ... . تازه علاوه بر اين اخبار متاسفانه واقعي يك سري هم پيدا ميشوند مثل اين خانم هلندي كه با فيلمهاي مستند اما در واقع با سناريو، از آب گل آلود ماهي گرفته و بسيار بيش از آنچه هست ايران و ايراني را در اذهان غربيان وحشتناك جلوه مي دهند.
من قبل از آنكه پايم به آن سوي مرزهاي ايران باز شود، در واقع يك ايرانگرد قهار بودم! كه سعي كردم حتي المقدور ابتدا سرزمين مادري را برانداز كنم و بعد به مكانهاي ناشناخته ديگر عزيمت نمايم. به اين قضيه ايمان پيدا كردم كه سرزمين ايران، يكي از مراكز واقعي جلب توريست در دنيا مي تواند باشد. ما همه چيز در كشور داريم خوشبختانه جز "خرد استفاده گر"!...
درياي آزاد داريم،
بزرگترين درياچه جهان را داريم،
از كويرهاي بسيار گرم و خشك تا جنگلهاي كوهپايه اي و تالاب و ساحل ماسه اي داريم،
كوهستان سر به فلك كشيده داريم،
مكانها و ابنيه تاريخي و باستاني...اووووه....تا دلتان بخواهد داريم،
مردم مهمان نواز داريم،
ديگر چه مي خواهيم براي جذب توريسم و درآمد سرشارش؟!
البته اينها را هم نداريم:
هتلهاي خوب و درجه يك و "مكفي از لحاظ تعداد"، با خدمات به روز جهاني نداريم،
سرو مشروبات الكلي آزاد نيست،
آزادي پوشش نداريم،
و البته مهم تر از همه چيز سيستم جاده ها و حمل و نقل زميني و بعضن هوائي مان بسيار خطرناك و غير استاندارد است كه متاسفانه آمار بالاي مرگ و مير جاده اي مان با هيچ كشوري برابري نمي كند!
تمام اينها را گفتم و باز ياد يك لطيفه افتادم كه به صورت جدي از دهان مسئولين امر توريسم در ايران ساطع شده بود و چند هفته پيش در روزنامه خواندم كه: "مسافران خارجي كه قصد سفر به ايران را دارند مي توانند ويزاي خود را داخل فرودگاه ايران دريافت كنند!!" و تو گوئي آن همه اشكال بر شمرده بالا در گرو سختي امر صدور ويزا بوده است و حالا كه اين امر، تسهيل شده خارجيان ميشتابند و سوار هواپيما شده، كرور كرور به ايران آمده و پولشان را خرج مي كنند!!
باري...انگار اين سفرنامه من غم نامه و شكوائيه شد! اما چه كنم كه سياهي ها در ايران امروز، صدها برابر سپيدي هاست. من جز واقعيتهاي ديده ام چيزي به گزاف ننوشتم و ذره اي حرمت قلم را با كذب گفتار خدشه دار ننمودم. قصدم اين بود كه اين نوشتار را ادامه دهم ولي متاسفانه ديدم هر چه به جلو بروم احتمالن باعث تكدر بيشتر هموطنان و احيانن كاشت بذر نااميدي در دل نوجوانان خواننده شوم كه هميشه شعار من "اميدواري به آينده" بوده و هست و خواهد ماند.
با اين آرزو باز وطنم را ترك مي كنم كه در هنگام بازگشت مجدد، كشورم را اينگونه ببينم: مردماني شاد و سرزنده در تردد و تكاپو (البته نه از اين مدل شادي هيستريكي كه در اين ويدئو مي بينيم!!)، مطبوعاتي كه بي ترس از كسي "واقع نگاري" كنند و نه از وحشت توبيخ "خنثي نگاري"، راديو تلويزيوني كه ملي باشد و نه مذهبي، دين و مذهب بازگشته باشد به قلبها و جامعه و سياست را رها كرده باشد، بيش از 80 درصد مردم اگر از ايشان بپرسيد كه آيا در ايران در رفاهيد بگويند.....آري..... و بالاخره، ديد دنيا نسبت به ما كاملن عوض شده باشد و از ذكر نام ايران، صلح و آرامش و انرژي مثبت به جانها بنشيند. شايد بگوئيد تو كه اين اميدها را داري چرا نمي ماني تا با هم برسيم به آن جامعه آرماني. در جواب بايد عرض كنم كه گر چه بسيار اميد دارم كه ايرانمان اينگونه بشود، ولي بايد قبول كنيم كه اين مهم در كوتاه زمان البته ميسور نيست و زماني دراز مي طلبد و جهدي عظيم. همين جا هم قول ميدهم كه اگر روزي جرقه بيداري ايرانيان زده شد، از اولين كساني باشم كه بازگردم و آنچه آموخته ام را با جوانان تقسيم كنم. اما امروز اين آتش تنها زير خاكستر است و منهم چون ديگران، عمرم محدود. تا بيست و نه سالگي تلاش مستقيم در داخل كردم در راه رسيدن به اين ايده ها و البته تا آخر عمر هم هر جا كه باشم به اين تلاش ادامه ميدهم. از طرفي ديگر، امروزه روز با وجود اينترنت، راهها و دلها بسيار نزديك و دست يافتني تر شده است. حضور فيزيكي گر چه بهتراست ولي مطمئنن چندان مهم نيست. همين وبلاگ كوچك من خود دريچه ايست كه مرا با همفكران و منتقدان عزيزم مرتبط نگاه ميدارد و بيمي از عدم حضور جسمي ندارم. با اميد و آرزوي دستيابي به همه خواسته هاي معقول فوق كه حق ماست مثل همه ديگر ابنائ بشر؛ اين سفرنامه را خاتمه ميدهم و با ناصر خسرو قبادياني هم كلام ميشوم كه:
"ما سفر برگذشتني گذرانيم...تا سفر ناگذشتني به در آيد".
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر