من اگر در سرزمینی آزاد زندگی میکردم، بالطبع می بایست بابت پیش بینی هایم درخصوص نتایج بسیاری از اتفاقات که از تحلیل صحیح "روابط بین المللی در سایه قدرتها" نشأت میگیرد، باید به خود می بالیدم و از خوانش پیوندهای مخفیانه میان دولتها لذت وافر می بردم ولی متأسفانه همین حظ ساده را هم نمی توانم ببرم چرا که نتایج آن پیش بینی ها، شوربختانه و مصیبت مندانه تمامی در جهت بیچاره تر شدن هموطنانم در ایران بوده است و موقعیت ایران را در دنیا بیشتر و پیشتر به سراشیبی قهقرا هل داده است!
چیزی که همیشه چه در این وبلاگ و چه در دنیای حقیقی نهیب می دادم و با آن مخالف بودم.
حتی از زمانی که دانشجو بودم اینرا می دانستم که این حکومت به راحتی کنار گذاشته نخواهد شد. چون این حکومت، یک حاکمیت 100 درصد دست نشانده و کارگزارغرب است.
و امروزه نه تنها غرب که سازنده و پردازنده جمهوری اسلامی است، حتی با وجود جفتک پراکنی های هسته ای و موشکی و دخالتهای منطقه ای؛ شدیدا حامی او باقی مانده است؛ بلکه متاسفانه شرق و کشورهای خاورمیانه و چین و روسیه نیز از عشاق سینه چاک جدیدش گشته اند.
امروزه اوضاع بشکلی شده است که تنها یک معجزه خیلی خیلی بزرگ می تواند شر این حکومت را از سر ملت ایران کم نماید و بدون معجزه بزرگ (کودتا)، تنها پس از خشک شدن چشمه های سوخت فسیلی (نفت و گاز) در ایران است که میتوان چنین تصور و توقعی داشت.
بد نیست در اینجا یک تئوری منطقی را هم در خصوص اعتراضات "زن، زندگی، آزادی" پیش بکشم که خالی از لطف نیست. گرچه اثبات این تئوری طبق معمول به آسانی میسر نیست ولی چنان به عقل جور در می آید که نمی توانم مطرحش نکنم:
پس از دخالتهای منطقه ای ج.ا. که البته با توافقات اربابانشان (پدران غربی شان) شروع شده ولی با مغرور شدن برخی از اعضای سپاه (بچه نیمه شرور پدر) که در رآس ایشان قاسم سلیمانی قرار داشت به گردنکشی و پرده دری تبدیل شده بود و همچنین پس از نافرمانیهای متعدد این حکومت قرون وسطایی در گسترش استفاده از انرژی هسته ای در راه ساخت سلاح های کشتار جمعی هسته ای، غرب (پدر) همواره مترصد این بود که یک گوشمالی درست و حسابی به فرزند ناخلفش بدهد؛ که زمان این گوشمالی با عدم تکریم و کرنش رهبر ج.ا. به جنازه ملکه الیزابت دوم پس از مرگ وی در تابستان سال گذشته نزدیک و نزدیک تر شد و تنها یک تلنگر کوچک یا نقطه تکینه لازم بود تا این تأدیب و تنبیه استارت زده شود.
آن نقطه تکینه هم با یک تصادف معمولی در ج.ا. یعنی "قتل مهسا امینی" جور شد.(بسیار بدتر از این مدل اتفاقات قبلا هم به وفور رخ میداد اما در سکوت خبری)* پس طبیعی بود که پدران غربی با نشان دادن یک چراغ سبز فوری به عُمال مستقیم شان در "سپاه پاسداران انقلاب اسلامی" و یا درحقیقت "پاسداران منافع ایالات متحده در خاورمیانه: گاسیم" (GUSIM: Guardians of US Interests in the Middle East) مستقر در بالاترین ارکان حکومت، شعله های یک خیزش سراسری را برافروزند.
پس دانشجویان سرتاسر ایران بسیار هماهنگ و خودجوش[!؟]** در تمام دانشگاهها یکصدا شدند و یک مدل اعتراض فحاشانه غلیظ و عجیب را شروع کردند و پس از آن با آمدن باز خودجوش[!؟] مردم به خیابان به پشتیبانی از ایشان، بگیر و ببندها و زد و خوردها و سپس طغیان احساسات مردمان ِاینک جوان از دست داده شروع شد (ایشان بخوبی می دانستند که بخشی از مردمان شجاع و بجان آمده از ظلم ملایان براحتی با تشکیل هر اعتراض گسترده ای همراهی می کنند و از جان مایه میگذارند) و دیدیم آنچه حدود چهار ماه در ایران باید می دیدیم.
این اعتراضات همانقدر ادامه پیدا کرد تا یک تودهنی بزرگ نثار آغایان خود بزرگ بین حاکمیت کند تا زین پس جایگاه واقعی خود را بهتر درک کنند و هم نیک دریابند که اگر باز بخواهند دست از پا خطا کنند و جلوی اربابان خود بیش از اندازه قد علم کرده، رجزخوانی کنند و بعبارتی بهتر فرزندانی ناخلف باشند؛ براحتی با یک نمایش خیابانی از مردم بیچاره و مظلوم و از همه جا بی خبر با یک حکومت مطیع دیگرتعویض خواهند شد. درست مانند همان مدلی که خودشان سال 57 تشریف آوردند و جای قبلی را گرفتند.
وقتی نیک بنگرید، دقیقا شاه نیز خطایی مشابه مرتکب شده بود و چند باری در دهه پنجاه شمسی چنان به خود غره شده بود و رجز میخواند و به حرفهای اربابان مستعمره ساز خویش بی اعتنا بود که تو گویی واقعا سپری بی گزند در مقابل کشورهای پدران خویش که حکومت را برای خاندانش حفظ کرده بودند یعنی چرچیل و روزولت یافته است و اصطلاحا در برابر ایشان روئین تن شده است!
اما دیدیم که اینگونه نبود و وی در توهم قدرت بسر می برد. سرانجام هم پس از اینکه طاقت قدرتهای بزرگ را با کارشکنی هایش در بازار نفت و انرژی طاق کرد؛ آنان نیز به سادگی با براه انداختن چهار تا نمایش خیابانی تعویضش کردند و همزمان کاری کردند که ما ملت بواقع بدبخت ایران، ناغافل اسیر حکومتی برآمده از دل تاریخ سیاه عهد عتیق شویم.
ولی مطمئنا سران دست نشانده ج.ا. بسیار عاقل تر از شاهی بودند که در سالهای آخر زمامداری اش اهل انعطاف و سرخم کردن نبود. پس رئیس ملایان حاکم شروع کرد دوباره به نرمش های مذبوحانه [قهرمانانه] در ملا و در خفا تا به ایشان ثابت کند که وجود ایشان دیگر دردسری متوجه مغرب زمین نخواهد نمود (همان غلط کردم خودمان). آنگاه فی الفور دیدیم که دستور پایین کشیدن فتیله اعتراضات صادر شد و شعله های تظاهرات سریع مانند زمان برخاستنش، توسط پسران حلقه بگوش پایین کشیده شد.
(البته ناگفته نماند که قسمت مقاومت و مبارزه ملت با پوشش اجباری (حجاب) که البته از سالها قبل (زمان احمدی نژاد) فکر می کنم بیشتر توسط سفارش روسها و عُمالشان استارت زده شده بود به قوت خود باقی ماند؛ چون میدانیم که غربیها از حجاب اجباری اصلا بدشان نمی آید و هر چه مردم در تنگناتر برای چپاولشان بهتر، ولی روسها و چینیها آنرا خصوصا سدی بزرگ میدیدند در راه مراودات اجتماعی و ارسال کارشناس و مدیر و گردشگر پس دستور دادند که کم کم باید وحوش اسلامی لااقل با پوشش ملت کنار بیایند تا برای ایشان نیز تردد راحت تر باشد.
پس چون دستور از بالاست در مورد "حذف حجاب اجباری" دیگر حکومتی ها غلط خاصی نمی توانند بکنند و یک مدت برخی ارکانشان یک تلاش مذبوحانه و نمایشی میکنند و تمام. دست آخر بعنوان مصلحت حفظ نظام رسما قبولش می کنند).
این قسمت ماجرا اما از همه جایش جالب تر است که پس از افتادن آبهای شورش از آسیابها؛ یکدفعه شنیدیم که عربستان سعودی با تُمبان گل گلی پریده است وسط میدان و دستانش را "دو دستی" دراز کرده است برای مودت و دوستی. خلاصه ما هاج و واج دیدیم که ملک سلمان با دسته گل و شیرینی پیک فرستاده است برای خواستگاری از ملاهایی که تا دیروز "مثلا" دشمن خونی اش بودند!
این شد که جنبشی که از دید خیلیها داشت تیشه به ریشه ملایان میزد، تبدیل شد به عاملی برای ثبات بیشتر ایشان در منطقه و جهان.
بله! چه کسی از ملایان بهتر برای دوشیدن؟!
پس
ای جوانان و مخصوصا نوجوانان زیبای ایرانی!
جان این حقیر دوباره جو انقلاب کردن بر نداردتان. این مدل اعتراض شما جز اینکه داغ بیشتری از مصدومیت شما بر دل ما بگذارد، نتیجه ای در بر ندارد.
این حکومت همانطور که بارها گفته ام جز با سه عامل: 1. کودتای نظامی 2. خواست و دخالت مستقیم قدرتهای جهانی G7 و 3. [پس از دیدن حرکات ابلهانه این روزهای اپوزیسیون باید اسمش را بگذاریم:] معجزه ای دوردست یعنی آن روزی که اپوزیسیون ما بالاخره آدم شوند (و پارلمان در تبعید بسازند)؛ از جای خود تکان نمیخورد. [قسمتهای سرخ رنگ، لینک است برای توضیح بیشتر]
اما عجالتا این را هم بگویم که "ما" باید (این "ما" منظور آدمهای به سن و سال من و پیرتر است و نه نوجوانانی که هنوز زندگی شان در اجتماع را حتی آغاز نکرده اند) تا نرسیدن آن سه برگ برنده فوق الذکر، اعتراض هایمان را داشته باشیم چون جامعه بی اعتراض، جامعه ای مرده است ولی اعتراض هایی هدفمند و هوشمند با اهدافی غیر از سرنگونی طلبی.
تا لااقل اگر زورمان نمیرسد بیندازیمشان بیرون، جوانان دسته گل خودمان را نیز بیخود و بیجهت توسط دژخیمان وحشی ایشان به کشتن ندهیم.
و در عوض بیاییم، قوانین شان را بمرور از بربریت کامل بیرون آوریم تا دست کم جای بهتری برای زندگی خود و خانواده و ملت مان دست و پا کنیم.
اینطور، بهتر نیست؟
اگر قبول ندارید، در قسمت نظرات، آگاهم نمایید.
با سپاس.
__________________________________
*. نمونه های این مدل قتلهای وحشتناک بیگناهان در این حکومت بسیار است از قتل هویدا بگیر و بیا تا قتلهای فله ای زندانیان و کشتار مردم به علل واهی قاچاق و جاسوسی و ...
**. یک روزی این خودجوش را هم برایتان تعریف میکنم که به گمان از کجا می جوشد!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظر شما چیست؟