رژیم رجزخوان، حکومت روضه خوان، قدرت انفعالی، پوشالی و توخالی جمهوری اسلامی؛ تنها و فقط تنها "دوازده روز" توانست در مقابل بزرگترین دشمن خود ساخته یا خود خوانده اش یعنی "رژیم صهیونی" که همان اسرائیل است، بایستد و ثمره ی حداقل چهل و پنج سال توهین و تهدید و ترعیب و ادعای حذف و محو و مرگ برای تنها دولت نرمال و مردمی خاورمیانه؛ در عمل شد: تسلیم بی قید و شرط. و این به اصطلاح "بزرگ ترین حکومت شیعی جهان" حتی نتوانست به اندازه تعداد روزهای یک ماه مقابل کشوری که به اندازه یک استان کوچکش بود و تازه آنرا جعلی هم می انگاشت، دوام بیاورد!!
و وقتی تعداد روزهای حمله اسراییل
به تعداد امامان شیعه جعفری ولایی رسید دستها را بالا برد و در خفا (احتمالا توسط پوتین) از ترامپ خواهش تمنا کرد که "رژیم چنج" اش نکند! (چون ترامپ روز قبل از تسلیم شیعیان بی باخت، در پیام رسانش نوشته بود که میخواهد چنجشان بکند!) و رژیم جاهلان قول داد که در مقابل دادن حکم آتش بس ترامپ به اسرائیل، تمام شروط آمریکائیان را دربست قبول کرده و دیگر پا را از گلیمش فراتر نگذاشته و برای جهان شاخ و شانه اضافی نکشد و تنها به همان ماموریت اصلی اش که بحرانسازی در خاورمیانه است با شدت و حدت قبل، بلکه بیشتر ادامه دهد و رجزهایش را تنها برای همسایگان در منطقه خاورمیانه بخواند!
بنده بالطبع بر طبق منطق تاریخ، این تسلیم را تا 80 درصد (پست قبل) پیش بینی کرده بودم چون از یک طرف قدرت واقعی حکومت دست نشانده جمهوری اسلامی را می شناسم و از طرف دیگر هم فلسفه وجودی این رژیم را. در حقیقت این حکومت کاربردش فقط سرکوب آزادی و پیشرفت ایرانیان است و اساسا برای سرکوب و نبرد با دنیای آزاد و بیرون از مرزهای خاورمیانه ساخته نشده است!
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که من به نام سپاه پاسداران منافع آمریکا و جهان غرب در خاورمیانه میشناسم، اصلا برای نگاهداشت و پاسداشت حکومت ساخته و پرداخته ی آمریکا و تروئیکا ساخته شده است ولی تعجبی ندارد که گاهی ممکن است در سطوحی از فرماندهی نیمچه تمردی بکند و بخواهد خودی نشان دهد، آنگاه است که توسط خالقین ادب میشود تا به تنظیمات کارخانه باز گردد و هوس ساخت بمب اتم نداشته باشد.
این وسط اما انسان چیزهایی می بیند که بسیار تعجب آور است و آن "وطن پرستی" عجیب برخی عوام است که تو گویی بسیاری از ایشان هرگز درکی از مفاهیم ساده ای چون "وطن" و "وطن پرستی" در زندگی نداشته اند. گرچه البته تا حدی حق دارند چون در این 45 سال اخیر کسی نبوده که در رسانه ها این مفاهیم ساده را به ایشان بیاموزد ولی گستردگی و پهنه ی بالای آن است که برایم تعجب آور است خصوصا توسط افرادی که خود حتی زخم خورده اند!
اینکه بفهمی که انگار میلیونها نفر از هموطنانت روی حرف "الف" از مجموع الفبای "مفاهیم اساسی" گیر کرده اند و واقعا هیچ چیز از مفهوم واژه ها نمیدانند و تنها برایشان پوسته و ژست یک واژه یا ترکیب مهم است نه کُنه و عمق معنی آن؛ دردناک است! با هموطنانی را دریابی که گویی نیم قرن در خواب بوده اند و بجای اینکه در تمام این سالهای خشم و قهر و سرکوب و قتل سیستماتیک و آوارگی و کوچ اجباری وسیع از غم وطن بخوانند و یکدل بسرایند که:
وطن آوخ، وطن آه ای وطن داد؛ وطن از دست رفت فریاد، فریاد...
ولی همین که اسراییل پیدایش شد تا در راستای شرزدایی از وطن دربند ایشان گام اساسی بردارد و به ارکان اشغالگران وطن حمله کند، ناگه از خواب بیدار شدند و یاد وطن افتادند! حتی احزاب چپ که اساسا واژه ی "وطن" برای ایشان دارای بار ارزشی نیست و آن "جهان وطنی" است که شعاری است که همواره بر روی لب دارند!
اینجاست که برای من عدم توان عملگری اساسی در نزد مردم که یک عیب منطقی است، همزمان بعنوان یک مزیت هم به حساب آمد! بگذارید منظورم را بهتر توضیح دهم:
اگر با عقاید من یا حداقل مقالات من در این وبلاگ آشنا باشید، میدانید که همواره گفته ام مردم بعنوان "توده" هیچگاه موجد تغییرات اساسی اجتماعی نبوده اند. فرضا زیاد گغته ام که:
«مردم هرگز و در هیچ زمانی نه توانسته اند انقلابی بکنند و نه خواهند توانست».
چون ترم سیاسی "مردم" یا "ملت" (توده) به خودی خود یک مفهوم عملگر و کارساز نیست چون سه شاخصه ی عملگری اساسی یعنی تمرکز، قدرت و همسویی را ندارد.
مردم یعنی هزاران هزار فرد مختلف با آرزوهای گوناگون با قابلیتهای متفاوت و اندیشه های متنوع! این مردم ابتدا می بایست تحت مجامعی با مدیریت و اهداف مشخص سازماندهی شوند تا بتوانند خود را همسو و قوی کنند. نام این مجامع سازماندهی شده "احزاب سیاسی" است.
این بدین معنی است که اگر در کشوری "احزاب سیاسی" وجود خارجی نداشته باشند، پس لاجرم در آن کشور مردم برای تاثیر گذاری و تغییرات عمده سازماندهی نشده اند، پس بالطبع هیچگونه تاثیر اساسی از جمله اصلاحات و انقلابی هم در کار نخواهد بود و تعویض قدرتها در آن کشورهای بی حزب، توسط عوامل کاملا غیر مردمی صورت می پذیرد.
این هماره عیب بزرگ کار ما ایرانیان است که بیخود فکر میکنیم با برخاستن مردم یا شورش یک ملت قرار است موجد انقلابی شود. که البته هرگز این اتفاق نخواهد افتاد!
و این عیب، همان عیب منطقی ست که بالاتر عرض کردم! حالا چرا عیب "منطقی"؟ چون این عیب، ریشه در توان و پتانسیل "مردم" ندارد بلکه یک اشکال منطقی و ریاضی است. در ریاضیات، جمع n بُردار ناهمسو، یک بردار قوی در یک جهت نمی شود و بردارهای مخالف بجای جمع از هم کسر میگردند.
برای بردارسازی قوی و موثر اجتماعی، ابتدا باید آن بردارها (آحاد مردم) را با تشکیل حزب و تزریق پول و سرمایه به آن و تصویب اساسنامه ای محکم و سپس عضوگیری و مشارکت حسابی پر و پیمان و همسو کرد، سپس در راه یک هدف خاص با یک بردار مجموع عظیم و قوی بصورت متمرکز و با سیاستی واحد قدم برداشت تا به تغییرات بزرگ دست یافت.
مثال مناسب علمی آن هم نور است! نور غیر متمرکز یک لامپ، مقابل نور متمرکز لیزر! شما فرضا با تاباندن نور بیست عدد لامپ 200 وات (4000 وات) در یک اتاق؛ بر روی یک کاغذ هم نمی توانید خطی بیندازید درحالیکه یک لیزر با همین توان چون نورش متمرکز است می تواند فولاد را هم براحتی برش دهد!
پس می بینید که این عیب در توان و پتانسیل خود نور (فوتونها) نیست بلکه در منطق عدم هدایت صحیح فوتونها (نور) ست.
حال که فهمیدید عیب منطقی کار چیست، نوبت بیان مزیتش است! مزیت عدم توان مردم بعنوان یک عملگر، در همین شرایط ویژه؛ یعنی جایی خودنمایی می کند که میفهمی مردم (اکثریت) حتی نمیدانند معنای وطن و وطن پرستی چیست!
در این موقع حداقل خیالت راحت است که آنها همانطور که نمی توانستند وطن را آزاد کنند در اینگونه مواقع نیز هرگز نمی توانند خللی در برنامه های آزاد سازی وطن توسط قدرتهای دیگر ایجاد کنند و نقشی بازدارنده ای در این خصوص ایفا نمایند. در اینجا هم صرفا مردم فقط می توانند پشت کیبرد و موبایل خود بنشینند و غر بزنند و دشمن دشمن و وطنم، ایرانم کنند و همدردی با زندانبانان و اشغالگرانشان نمایند؛ که بسیار شبیه "سندرم استکهلم" است در مقیاس کلان که حتی نام آنرا می توان با توجه به ابعادش "سندرم وطنم" گذاشت! ولی در واقع عملکرد و کمک واقعی این همدردی آنان با حاکمیت، صفر است.
بعبارت بهتر اگر به فرض محال تمام مردم ایران هم؛ حمله اسرائیل را بجای حمله به جمهوری اسلامی، حمله به ایران و وطن حساب کنند و وطنم وای کنند؛ باز اسراییل براحتی بدون هیچ مانعی با جنگنده هایش می آید و کار خودش را بر اساس برنامه هایش به انجام میرساند و به تمام اهدافش که همانا دفع شر هسته ای و موشکی رژیم حاکم بر ایران است دست می یابد و میرود و این شور و حرارت "وطن پرستی فیک" مردم (سندرم وطنم)، کوچکترین ضربه ای هم به آن نمیتواند وارد نماید.
اساسا جنگهای امروزی معمولا دیگر روی زمین نیست که حتی کسی بخواهد برود و عضو سپاه بشود تا با "دشمن وطن" گلاویز گردد! جنگها به قدرت اطلاعاتی و دانش روز و قابلیتهای عملیاتی مدرن برمیگردد که ایرانی جماعت بابت شر وجود حکومت عقب مانده جمهوری اسلامی در آن نزدیک صـــــفر مطلق است!
از این که بگذریم باید بگویم که دوستان گرامی و مخاطبین عزیز؛
وطن در نزد من فقط محل تولد نیست.
اینکه صرفا در جایی و مکانی بدنیا بیایی و اصطلاحا به خشت بیفتی، آن جا و آن مکان را برای من قابل احترام نمی کند. مثل اینکه شما در یک قایق وسط آبهای آزاد بدنیا بیایی یا در یک هواپیما یا اتوبوس بین راهی یا یک زندان، دلیلی ندارد که قایق ها یا هواپیماها یا اتوبوسها یا زندانها را بعنوان وطن خود در نظر بگیری و آن جاها را بپرستی، بهمین منطق هم در خاک فلان کشور بدنبا امدن، آن کشور را اتوماتیک وطنی نمی کند که لایق پرستش باشد!
وطن در نزد من جایی است که در آن بتوانی "آزادانه" و با "رفاه" و "طیب خاطر" زیست کنی، کار و تحصیل و زندگی کنی؛ پول در بیاوری و رشد کنی و پویا و دلخوش باشی و لااقل به گوشه ای از آرزوهایت هم شده، دست یابی.
در نزد من آن وطنی که فقط برای یک عده خاص که در راس حاکمیت هستند و یا ملتهای دیگر بخاطر دادن امکانات تسهیل چپاول منابع خودش؛ این شرایط را فراهم می کند که دیگرنامش "وطن" نیست و صد البته لایق احترام هم نیست چه رسد به پرستش.... از دید من:
«آن مکان نامش زندان است»
و در زندان، این تنها زندانبانان هستند که آزادند و باقی بندی هستند. زندانیان؛ محکوم به گذراندن حبس اجباری هستند، شهروند و هموطن نیستند. مشتی شماره و کد ملی هستند که فقط حق دارند زنده بمانند نه زندگی کنند.
ایران ما دستکم چهل و هفت سال است که زندان آزادی خواهان، آزاد اندیشان، متفکران، دانشمندان و در کل نخبگان است. برای من ایران مدتهاست که آن وطنی نیست که بتوانم آنرا بپرستم. تنها یک زندان بزرگ است که توسط اشغالگران ایران و بوسیله حکومت دست نشانده شان اداره میشود. اشغالگرانی به نامهای E3 و US Democrats و وسیله ای که نامش هست جمهوری اسلامی یا همان حکومت شیعی دوازدهی ولایی که از دل تاریک قرون وسطی آمده است.
حمله اسراییل هم صرفا بابت تأدیب این "وسیله" بود! که بیخود دور برندارد و برخلاف خواست خالقین خود بخواهد بی اجازه به سراغ بمب هسته ای برود.
باری! خلاصه کنم که اگر فقط یک نشانه از این حمله اسرائیل را دریابیم که در زیر نشان میدهم، دیگر هیچ حرف اضافی باقی نمی ماند:
آن نشانه واضح حمله به معروفترین زندان ایران است.
تمام حملات اسراییل به تمام پایگاههای نظامی و زیرساخت و سامانه های هسته ای و موشکی یکطرف و این حمله به سردر زندان اوین در طرف دیگر! (ویدئوی زیر).
آری ای ملت! کسی قرار نبوده و نیست که وطن شما را ویران و شما را بی وطن کند! فقط قرار شد آن کسانی که وطن ما را مبدل به زندان کرده اند، درس بگیرند و اگر ما زمانی توان اتحاد و قدرت جمع شدن زیر بیرق یک مدیر را داشتیم، بتوانیم خود را راحت تر از این زندان برهانیم.
همین و بس!
در انتها با یک شعر که در آن وطن را از دید خودم تعریف می کنم؛ از حضورتان مرخص میشوم. ببخشید که از حرصم، زیادی (بیست و دو بار!) نام "وطن" را می آورم! فقط قصدم تاکید بسیار است. بلکه با این کار بالاخره "وطن" و "وطن پرستی" تا حدودی فهمیده شود و از ژست گرفتن های مضحک، حتی المقدور پرهیز گردد.
وطن دوستان حقیقی:
وطن را آن به اول بازخوانیــــم، سپس خود را "وطن دوستـان" بدانیـــم:
وطن آنجاست کآنجا شـــــــر نباشد؛ و گر شـر هست، ســـرتا ســر نباشد!
وطن جائیست کآزادیم و دلشــــــــــــاد؛ نه دربنــد و اسیر دزد و جـــــلاد
وطن امنیت است و جای تفریح، نه جای گیر و دار و زجـر و تقبیــــــــح
وطن مأوای صلح و مهربـــانی ست، وطن همبستـگی و هم زبـــانی ست
وطن آرامش است و شوق هستی ست، وطن برضد نیــستی و پستی ست
وطن تحصیل و درمان رایگان است؛ وفـور کار و روزی شایــگان است...
وطن چون گشت در تســخیر دیوان، وطن دیگر وطن نیست ای حریفان
وطن گر شد مکان رنــــــــج انسان، تو زندانــش بخوان، نی موطن جان
وطن گر رفت زیر یوغ و زنجیر، هر آنکس بگسلد، یـــــارش نظر گیر!
وطن را باید از اشـــغالگر شُسـت، سپس حس وطن دوستی در او جُست
وطن محتاج دوســـــــــتان جدی ست، ریاکاران و شیادان خوشش نیست
وطن را گر به واقـــع خواستـــاریم، نخست بایســت ز انگــل پاک داریم
وطن هرگاه دست دوســـت افتاد، شود تازه "وطن" نامش؛ خوش آن باد!
وطن آنگاه از ما شـــــــــاد گردد، که مـا آگــــــــــــــــــاه و او آزاد گردد.
04/04/04
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر