رژیم رجزخوان، حکومت روضه خوان و قدرت پوشالی و توخالی جمهوری اسلامی ایران؛ تنها و فقط تنها "دوازده روز" توانست در مقابل بزرگترین دشمن خودساخته اش یعنی "رژیم صهیونی" یا همان اسرائیل دوام آورد و ثمره ی حداقل چهل و پنج سال توهین و تهدید و ترعیب و ادعای نابودی و محو و مرگ برای تنها دولت نرمال و مردمی خاورمیانه؛ برایش شد تسلیم و بزرگ ترین حکومت شیعی جهان حتی نتوانست یک ماه مقابل کشوری که به اندازه استان گلستان بود، دوام آورد! وقتی تعداد روزهای حمله اسراییل ...
به تعداد امامان شیعه رسید دستها را بالا برد و در خفا احتمالا توسط پوتین از ترامپ خواهش کرد که در مقابل حکم آتش بس به اسرائیل تمام شروط آمریکا را قبول کند و دیگر برای جهان شاخ و شانه نکشد!
این تسلیم را پیش بینی کرده بودم چون منطق تاریخ همین است. چون قدرت واقعی حکومت دست نشانده جمهوری اسلامی را می شناسم. این حکومت کاربردش فقط سرکوب آزادی و پیشرفت ایرانی است و اساسا برای سرکوب و نبرد با دنیای آزاد و بیرون از مرزهایش ساخته نشده است.
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که من به نام سپاه پاسداران منافع آمریکا و جهان غرب در خاورمیانه میشناسم، اصلا برای نگاهداشت حکومت ساخته و پرداخته ی آمریکا و تروئیکا ساخته شده ولی گاهی ممکن است در سطوحی تمرد کند و بخواهد خودی نشان دهد، آنگاه است که توسط خالقین ادب میشود تا به تنظیمات کارخانه باز گردد و هوس ساخت بمب اتم نداشته باشد.
این وسط اما انسان چیزهایی می بیند که بسیار تعجب آور است و آن "وطن پرستی" عجیب عوام است که تو گویی بسیاری از ایشان هرگز معانی ساده ای چون "وطن" را نیز درک نکرده اند. گرچه تا حدی حق دارند و کسی نبوده که این مفاهیم ساده را به ایشان بیاموزد ولی گستردگی و شدت آن است که تعجب آور است. می فهمی که انگار میلیونها نفر از هموطنانت گویی روی "الف" الفبای مفاهیم گیر کرده اند و واقعا هیچ ایده ای از منطق و تعقل ندارند چه رسد به گام برداشتن به سویش!
اینجاست که برای من عدم توان عملگری در نزد مردم که یک عیب منطقی است، بعنوان یک مزیت هم بحساب آمد! توضیح میدهم:
اگر با عقاید من یا حداقل مقالات من در این وبلاگ آشنا باشید، میدانید که همواره گفته ام: «مردم هرگز و در هیچ زمانی نه توانسته اند انقلاب کنند نه خواهند توانست».
چون ترم "مردم" به خودی خود یک ترم متمرکز، قدرتمند و همسو نیست. مردم یعنی هزاران هزار فکر مختلف با قدرتهای متفاوت و اندیشه های متنوع! این مردم باید تحت کلونیهایی با مدیر ها و اهداف مشخص سازماندهی شوند تا بتوانند خود را همسو و قوی کنند. نام این سازمانها "حزب" است. وقتی در کشوری "حزب" وجود نداشته باشد، پس لاجرم انقلابی هم در کار نخواهد بود و تعویض قدرتها توسط عوامل کاملا غیر مردمی صورت میگیرد. این عیب بزرگ کار ما ایرانیان است که بیخود فکر میکنیم با برخاستن مردم یا شورش ملت قرار است انقلابی رخ دهد. هرگز این اتفاق نمی افتد دوستان!
و این است آن عیب منطقی که عرض کردم! چرا عیب منطقی؟ چون این عیب، ریشه در خود مردم ندارد بلکه در منطق و ریاضی دارد که جمع هزاران بُردار ناهمسو، یک بردار قوی به یک جهت نمی شود و ابتدا باید بردارها را با تحزب، با تزریق پول و اساسنامه و مشارکت اعضا پر و پیمان و همسو کرد، بعد در راه هدف با یک بردار مجموع عظیم و قوی در یک جهت گام برداشت به سوی تغییرات بزرگ. مثال خوبش هم نور لامپ است مقابل لیزر! شما فرضا با تاباندن نور بیست عدد لامپ 200 وات، (4000) وات روی یک پلاستیک را هم نمی توانید خط بیندازید درحالیکه یک لیزر با همین توان چون نورش متمرکز است می تواند فولاد را هم براحتی برش بدهد.
حال که فهمیدید عیب منطقی کار چیست، نوبت بیان مزیتش است! مزیت عدم توان مردم بعنوان یک عملگر، اینجا خود نمایی می کند که وقتی مردم حتی نمیدانند وطن چیست؛ بنابراین خیالت راحت است که نمی توانند خللی در برنامه های آزاد سازی هم ایجاد کنند! مردم فقط می توانند پشت کیبرد و موبایل بنشینند و غر بزنند و دشمن دشمن کنند و همدردی ولی در واقع عملکرد واقعی این کار در سطح جامعه صفر است. یعنی چه شما اسرائیل را دشمن وطن حساب کنید چه نکنید؛ او می آید و کار خودش را می کند و میرود و نادانستن شما، خللی به آن وارد نمی کند.
وطن جایی است که انسان در آن "آزادانه" بتواند زندگی کند؛ کار و تحصیل کند، رشد کند و بزرگ شود. آن وطنی که فقط برای یک عده خاص این شرایط را فراهم می کند نامش وطن نیست.
نامش زندان است.
در زندان، تنها زندانبانان آزادند. زندانی محکوم به گذراندن حبس اجباری است. ایران ما دستکم چهل و هفت سال است که زندان آزاداندیشان و متفکران و عقلا است. برای ما ایران دیگر وطن نیست که آنرا بپرستیم. یک زندان است که توسط اشغالگران تبدیل به زندان شده است.
تمام حملات اسراییل یکطرف و این حمله به سردر زندان اوین یکطرف! (ویدئوی زیر).
وطن آنجاست کانجا شر نباشد؛ اگر هم هست سرتاسر نباشد!
وطن منزلگه آزادی ماست، نه بند فکر، فهم، آگاهی ماست
وطن جائیست کادم شادمان است، در آن کار و مداخل شایگان است
وطن امنیت است و جای تفریح، نه جای گیر و دار و زجر و تقبیح
وطن آرامش است و حس هستی ست، وطن بر ضد نیستی و پستی ست
وطن چون رفت در اشغال دیوان، وطن دیگر وطن نیست ای حریفان
وطن گر شد مکان رنج انسان، تو آن زندان بخوان، نی میهن جان
وطن گر رفت زیر یوغ و زنجیر، هر آنکس بگسلد، یارش نظر گیر!
وطن را باید از دیو و ددان شست، سپس نور خوش احوالی در آن جست
وطن محتاج دوستان جدی ست، ریاکاران و شیادان خوشش نیست
وطن را گر بواقع دوست داریم، نخست باید ز شر پاکش بداریم
وطن وقتی بدست یار افتاد، شود تازه وطن؛ آباد، آزاد
وطن را آن به اول ما شناسیم، سپس ژست وطن دوستی بسازیم!
وطن آنگاه از ما شاد گردد، که ما آگاه و او آزاد گردد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر