جستجوی این وبلاگ

۲۸ آبان ۱۴۰۲

سیاست خارجی ایالات متحده در مورد ایران

میخواهم امروز برای شما تاریخچه ای خیلی مختصر و تیتروار از پیروزمندان انتخابات ریاست جمهوری ایالت متحده آمریکا (دموکرات "د" و جمهوریخواه "ج") از سال 1976 تا امروز و ارتباطش با برگزیدگان انتصابات جمهوری اسلامی بنماییم: (تفسیر آن با خودتان)

بنظر نگرانی جمهوریخواهان در سیاست خارجی، بیشتر نمود و تأثیرات آن در داخل آمریکاست ولی دموکراتها بیشتر دید جهانی و یوتوپیایی دارند


پس بگذارید با پکیج خونین کارتر دموکرات شروع کنم: 

1977 جیمی کارتر(د)

استارت: 

> تأسیس و برپایی جمهوری اسلامی در فوریه 1979: «روح الله خمینی از پاریس روی بالهای قو ی فرانسوی برای بدست گرفتن قدرت در تهران، پرواز میکند»

> حمله به سفارت آمریکا یکشنبه 13 آبان 58 معادل 4 نوامبر1979 

(دلیل احتمالی: شکست دادن دموکراتها. به احتمال قوی این کار توسط جاسوسان حزب جمهوریخواه در ایران صورت گرفت که می توان آنرا انتقام "رسوایی واترگیت" بحساب آورد. (زدی ضربتی، "نیکسون" انداختی؛ بنوش ضربتی، کارترت پودر شد!) "Watergate scandal against Hostage crisis" 

(((نشانه مهم برای دلیل بالا: تقارن معنی دار روز آزادی گروگانها با اولین روز ورود "ریگان" جمهوریخواه به کاخ سفید! یعنی بیستم ژانویه 1981)))

خاتمه:

> حمله عراق به ایران و آغاز جنگ: 31 شهریور 59 (22 سپتامبر 1980)

یکی از دلایل احتمالی منطقی: انتقام دموکراتها از آن انقلابیون "گروگانگیر" (آلت دست جمهوری خواهان)

> انتصاب بنی صدر15  بهمن 58 (ژانویه 80)  

(جواب نداد. یا انتصابی اشتباه بود و یا بدون مشورت با جمهوریخواهان انجام شد؛ پس: سرنگون شد! در زمان "ریگان" به تاریخ تیر1360 (جون 81))


1981 رونالد ریگان (ج)

(ادامه جنگ خانمان برانداز ایران و عراق. چون این جنگ در کل بنفع آمریکا ومتحدان است؛ بنابراین تلاشی هم برای خاتمه آن توسط جمهوری خواهان نیز صورت نمیگیرد)

> انتصاب رجایی مرداد 60 (جولای 81): یا بدون اجازه آمریکا بوده و یا آدمی بدردنخور بوده و یا واقعا در نتیجه تصفیه حسابهای داخلی ج. ا. باید از میان میرفته؛ در هر صورت: حذف! (ترور میشود)

> انتصاب خامنه ای مهر 60 (اکتبر 81): عشق اول و آخر آمریکاییها. مهره ای بسیار مطیع و مفید. وجود این بشر بزرگترین نعمت و آس همیشه برنده برای آمریکاییهاست (هر دو حزب).


1989 جی اچ بوش (ج)

> انتصاب رفسنجانی مرداد 68 (جولای 89): عشق دوم آمریکاییها درنقش کاتالیزور و ملین روابط با جهان غرب.


1993 بیل کلینتون (د)

> انتصاب خاتمی خرداد 76 (می 97) و پروژه جدید روان کننده (ملین) دموکراتها: گفتگوی تمدنها و باشکوه سازی حکومت جهل و فساد (که جواب نمیدهد!) 

        

2001 جی دبلیو بوش (ج)

> انتصاب احمدی نژاد تیر 1384 (جون 2005):  شروع روند خالص سازی و تصفیه نسل اولی های ج.ا. که کم کم مخل آرامش میشدند.  


2009 باراک اوباما (د)

> انتصاب روحانی خرداد 92 (جون 2013): کاتالیزور و ملین جدید و جایگزینی برای رفسنجانی مهره سوخته! (خوب جواب نداد!)


2017 دونالد ترامپ (ج)

(تنها کسی که در زمان زمامداری اش، رئیس جمهوری جدیدی در ج.ا. انتصاب نشد و بسیار سعی نمود تا آنجایی که میتواند دست پروکسیهای ج.ا. (نیابتی ها) را که ساخت دوران"اوباما" ی دموکرات بود در منطقه کوتاه نماید.)


2021 جو بایدن (د)

> انتصاب رئیسی خرداد 1400 (جون 2021) : ادامه روند خالص سازی و تصفیه

(که در زمان احمدی نژاد کلید خورد و خیلی خوب جواب داده بود.)

///////////////////////////////////////


و اما توضیح کوتاه اینکه: 

دوستان گرامی و مخاطبین ارجمند؛ 

شما با مطالعه این تاریخچه، چه مسائل منطقی که به اختصار در پرانتز قصد بیانش را داشتم قبول بفرمائید و چه آنرا بر اساس نبود شواهد کافی رد کنید و توهم بنامید و اصلا بخواهید چشم خود را بر همه آن «واقعیات از نگاه من» که از منطق رویدادها وام گرفته شده است ببندید؛ راستش چندان مهم نیست چرا که هدف من چیز دیگری ست.

هدف آنست که بگویم «از آنجاییکه من این جماعت "آخوندهای شیعه" را بسیار خوب میشناسم و میدانم دیدگاه ها و بینش شان در چه حد است: (یعنی "منطق" اصلا نمی دانند که چیست و "واقع گرا" هم نیستند و در رؤیا بسر می برند و بعبارت بهتر همواره در عوالم هپروت سیر و سلوک ذهنی میکنند) و همزمان از قدرت والای ایشان در مدیریت اجرایی و تفکرات عمیق زیر ساختی ایشان نیز آگاهم: (صفر!)؛ بنابراین چیزی که برای من نیک مشهود و متقن است اینست که می دانم نه تنها فعل "حکومت کردن" هرگز در قامت و توان ایشان نیست که اصلا "نمی تواند باشد"! 

یعنی آن چیزی که برای من تقریبا بدیهی ست، اینست که سکان این مملکت در این 45 سال گذشته "مستقیما" در دستان ایالات متحده و ترویکای اروپا (انفرال: انگلستان، فرانسه و آلمان) بوده است. نه که فکر کنید می اندیشم زمان شاه نبوده است؛ خیر! شاه نیز با استعانت از متخصصین، مشاورین و مهندسین آمریکایی و اروپایی مملکت را می ساخت و میگرداند و آباد میکرد "ولی" حداقل وطن دوست بود و مدیریت میدانست و معتقدم اگر ناگهان به مدیریت و درایت خود مغرور نمیشد و غرور زودهنگام و بی پشتوانه ی «ما چه کم دارم و ما خود میتوانیم و باید...» برش نمیداشت که سیاست گذاران آمریکایی را مجاب کند که برای بقای خودشان در خاورمیانه هم شده وی را حذف نمایند؛ هنوز هم دودمان "پهلوی" سر جایش مانده بود. 

اما در مورد آخوند جماعت، گفتنی است که "آمریکائیان" بسیار نیک می دانند که نه تنها غرور حکمرانی و رجزخوانی برابر سمبه پر زور هرگز از ایشان سرنخواهد زد؛ بلکه تازه آنها با واژه گانی چون "غرور ملی" و "افتخار میهنی" حتی دشمنی دیرینه دارند! (👳فقط اسلام👳) و در خصوص مدیریت منابع و توسعه زیرساخت و روند صنعتی شدن و قدرتمندی اقتصادی هم که آنها خوب می دانند که اصطلاحا هیچ "بُخار" ی از این جماعت هپروتی و رؤیایی برنخواهد خاست و تنها کاری که خوب بلد هستند گدایی کردن مالی است و "بقا با هر وسیله و ترفند".

بهمین دلیل نه تنها بردوام ایشان مُصرند که تازه به ایشان بال و پر هم میدهند و نیروهای نیابتی نیز در منطقه برایشان میسازند تا مثلا "شیعه" ی قشنگشان را پخش کنند!

«هدایت کردن یک "حاکمیت هپروتی" توسط جاسوسان همرنگ از نزدیک (در محل)، و حتی امروز با وجود اینترنت از راه دور نیز کار سختی نیست.» یعنی شما می توانید یک مملکت ضعیف با مردمانی بیسواد و ناآگاه (متعصب و مذهبی) را بگردانید بدون اینکه حتی رهبرش نیز چندان در جریان امور باشد. چون تمام رهبران عقب مانده، حتما جمعی مشاور امین دارند و آن مشاورین و مباشرین هستند که در حقیقت حکومتهای ضعیف را میگردانند. فقط کافیست مشاورین را شما به کار بگمارید. کار تمام است!

خلاصه

بیچاره ما مردمان مستعمرات اسلامی که دوگانه تحت ستم هستیم: هم ستم استعمارگر و هم ستم دینی حکام دست نشانده ی محلی.

پس خوش بحال مردمان "کالِدونیای جدید"!!

گرچه همین یکی دو روز پیش روی نقشه پیدایشان کردم؛ ولی حتی به آنها هم حسادت میکنم... دستکم فقط مستعمره اند و یک دین رحمانی در پاچه تمبانشان نیست.

هیچ نظری موجود نیست: