جستجوی این وبلاگ

۰۱ تیر ۱۴۰۱

آیا منشاء پیدایش همه انسانها یکی است

 نمیدانم چرا؛ ولی چند روز است عاملی بس قوی مرا با وجود امتناع خودم، مدام وا میدارد تا این پست را بنویسم و در اینجا قرار دهم!

من هماره سعی کرده ام علمی و منطقی صحبت کنم و حتی المقدور از فرضیه های بی بنیان بپرهیزم ولی این مطلبی که امروز در این شهر مسقط می نویسم از منظر خودم فرضیه ای است ناثبوتی ولی اجباری برای نگارشش دارم که گویی دست خودم نیست:


پالسی هی در ذهنم طنین می اندازد که بنویس...بنویس...زود باش. خلاصه سه روز جلوی این سیگنال طاقت آوردم و بالاخره تسلیم شدم. شما اسمش را بگذارید مطلبی ناشی  از جبر حقیقت. البته مطمئن هستم که مطلبی که در ادامه میخوانید خالی از لطف نیست 

میخواهم بنویسم آدمها دو منشاء وجودی دارند. یکی تکامل طبیعی و دیگری تکامل مصنوعی.

تکامل طبیعی همان مسیر تکاملی (فرگشت) است که تمام جانداران دیگر هم پیموده اند. اما در تکامل مصنوعی همانگونه که از نامش پیداست پای صناعتی در میان است و تنها وانمود میشود این تکامل خاستگاه طبیعی دارد در صورتی که ندارد.

دسته اول که اکثریت قریب به اتفاق جوامع انسانی را تشکیل میدهند از مسیر فرگشت طبیعی ناشی شده اند. آنها شامل دو دسته  نخبگان و عوام هستند. منظور از نخبه گان همانا سازندگان دانش و بانیان پیشرفت بشر هستند. همه هنرها، سیاست و خلاقیتها، همه پیشرفتهای ورزشی، اجتماعی، معماری، اقتصادی و سرمایه و پول و حرفه و فن دست آنهاست. عوام هم شامل کارگران و کارمندان و پیشه وران و دهاقین و ... کلا زمین ظاهرا به دست آنها میگردد ولی دارای دو خصوصیت زیر هستند:

1- بیشترشان دین دارند (خدا باور)

2- کمترشان دین ندارند (خدا ناباور) 

توضیح ضروری اینکه ایشان چه نخبه و چه عامی به هیچ عنوان متوجه نمیشوند که خداباوری و خداناباوری هر دو تنها یک باور یا دین هستند و از یک تعریف به غایت غلط به نام "خدا" نشات میگیرند و هر دو با ارزش گزاری کاملا یکسان اشتباه هستند. فقط جهت هایشان ناهمسو است. یکی به سمت آن غلط میرود و دومی از آن غلط دور میشود. در حالیکه چنین تعریفی (خدا) تنها یک Nonexistence (لاوجود)، بی توصیف و یک پارادوکس آشکار است و باور نداشتن آن هم اشتباه است چون اصلا معلوم نیست که چیست*.

و اما دسته دوم که از کانال غیر طبیعی (مصنوعی) به زمین آمده اند تنها یک خصوصیت و کارکرد متفاوت دارند. اینکه خدا سازند! برای انسانهای طبیعی خدا و دین میسازند و سپس توسط دست نشاندگانی از میان خود انسانها آنرا محافظت میکنند. در حقیقت زمین واقعا به دست اینها میگردد.

غیر از موارد بالا یک عده بسیار قلیل هم هستند جزو همان دسته اول که غالبا هیچ خصلت قابل و مشخصی جز نگاه و تفکر ندارند. نه هنر خاصی دارند و نه دانش آکادمیک خاصی. نه تصمیم سازند و نه کار آفرین. نه کارگر و دهقان درست و حسابی میشوند و نه کارمند و رییس و وزیر و وکیل و پولدار و ملاک و غیره. در کل وجود و عدم وجودشان اصلا به چشم جامعه نمیاید و چون صدایشان به جایی نمی رسد (شاید دسته دوم نمیخواهند صدایشان به جایی برسد) و بالطبع هیچ اهمیتی هم برای انسانهای دیگر ندارند. ایشان مجبورند رفتار و شرایط آدمها را به نظاره بنشینند (گویی تنها یک آبزرور (Observer = تماشاچی) هستند و از جهالت همنوعانشان و به قهقرا رفتن و موش آزمایشگاهی شدن شان توسط دسته دوم حرص بخورند و از غصه خوردن نفله شوند!

«نویسنده این سطور در این دسته قرار دارد».

-----------------

*- توضیح اندر توضیح با یک مثال: ببینم شما به "ایلترومتراس" باور ندارید؟ دارید؟ اول "ایلترومتراس" را برای من یک تعریف بدون تناقض بکنید تا آنگاه برایتان بگویم باور داشتن به آن درست است یا باور نداشتنش. یعنی وقتی "ایلترومتراس" تعریف شود تازه میشود به وجود یا عدم وجودش باور داشت. خدا هم دقیقا از نوع همین "ایلترومتراس" است. هیچ تعریف غیر متناقض نما ندارد.



هیچ نظری موجود نیست: