جستجوی این وبلاگ

۲۱ آبان ۱۴۰۱

نگرش ماورائی > مغزشویی نرم > سرکوب خیزش مردم

 از سنین نوجوانی با دیدن فیلمهای سینمایی ترسناک در VHS که در رأسشان جنگیر ویلیام فریدکین (The Exorcist 1973قرار داشت و همزمان خواندن کتابهای علمی تخیلی ژول ورن و جی اچ ولز و همچنین کتابهای رازآلود و معمایی که سرامدشان کتابی بود با نام فارسی "ارابه خدایان" (Chariots of the Gods? Unsolved Mysteries of the Past)؛ تا همین یکی دو ماه پیش یعنی چیزی بیش از سی سال آزگار، من که آدمی بار آمده ام که بسیار سعی می کنم منطقی و زمینی بیاندیشم و با فکت و استدلال علمی نظر دهم؛ از شما چه پنهان که هماره گوشه چشمی هم به آسمان و دنیایی ورای این جهان داشتم و از این فاکتور ناثبوتی هم در برخی تفکراتم بهره میجستم. 

یعنی می اندیشیدم با وجود وسعت بیکران دنیا بالاخره غیر ممکن است که ما تنها موجودات هوشمند این عالم باشیم و موجودات ذی حیات و هوشمند بیگانه یا همان فرازمینی ها نیز قاعدتا وجود دارند و به استناد به همان لاطائلات (منظور ترمهای ناثبوتی و بشدت شایع) فکر میکردم که نه تنها وجود دارند که از دیرباز با ما در ارتباط مخفیانه نیز هستند و چه بسا هم ایشان بودند که انسانها را ساخته و یا بنوعی کنترل می کنند. همین جور بیخود و بیجهت بدلیل دیدن فیلمهای کارگردانان روان پریش و خواندن کتاب های آدمهای خل وضع، همیشه به حیاتی خارجی و مرموز و خصوصا "دخیل" عقیده داشتم.

اما امروزه پس از غور و اندیشه بسیار دانسته ام که داشتن این عقاید جز گرفتن وقت آدم، سرکار گذاشتن بی دلیل آدم و بالاخره "انحراف ذهن از موضوعات موجود و عقب نگاه داشتن آدم" کارکرد دیگری ندارند (راجع به این موضوع بعدها بیشتر توضیح خواهم داد). و از آن بدتر حتی در بسیاری موارد نتیجه ای فاجعه آمیز دارند که در ادامه خواهم نوشت.

عقیده به ماوراء، علاوه بر موارد بالا یک اشکال بسیار بسیار بزرگ دیگر هم دارد: "اساسا این نوع دیدگاه، پتانسیل بسیار بالایی برای دین پذیری در فرد ایجاد می نماید. چرا که خاستگاه دین، ترس و ضعف آدمی ست مقابل طبیعت پیرامون." حال کافیست که یک سری شیاد پیدا شوند تا بر اساس همین عقیده به فراطبیعت داشتن شما که ابتدا از راه شنیداری مثل تعاریف خانواده و اقوام و دوستان و سپس بصورت نوشتاری مانند کتاب و مجله و نهایتا بصورت صوتی و تصویری عمدتا از طریق اپلیکیشن های ارتباط اجتماعی و سینما و تلویزیون در جامعه مثل نقل و نبات گسترده شده اند و آدم را لاجرم به هپروت سوق می دهند؛ گولتان زده، با رزونانس و تایید وجود دنیایی والاتر و بالاتر، لاطائلات دینی ناثبوتی را بر این قضیه وارد کرده، رفته رفته پس از جلب اطمینان شما و ادامه ضعف تشدید شده تان در شناخت محیط، کم کم مغزتان را بدون آگاهی شما در کنترل خود میگیرند.


این بسیار طبیعی ست که انسانی که روی یک کره معلق و چرخنده در فضا زیست می کند، بعضی اوقات صداهای عجیب و غریب بشنود، لرزش های خفیف حس کند، با تحرک هوا صدای نجوا یا چیزی شبیه صوت انسان بشنود. در امواج مکانیکی فروصوت (زیر 20 هرتز) که توسط برخی ماشین الات تولید میشود، احساس ناخوشایندی را تجربه کند یا در تاریکی مطلق، مغز برخی تصاویر را شبیه سازی کند و امثالهم. خلاصه هزار و یک عامل وجود دارد که ما مخصوصا در زمانهای تنهایی که بیشتر توجه مان به فضای اطرافمان معطوف است، تجربیات عجیبی داشته باشیم. ولی اینها نباید ما را به سمت تحلیل ماورایی ببرد. ندانستن علت یک پدیده ترسناک اصلا و ابدا دلیلی بر عدم وجود علت طبیعی برای آن نیست. این ما هستیم که آن علت را نمیدانیم یا هنوز کشفش نکرده ایم ولی این مهم، مطمئنا علت غیر طبیعی آن پدیده را اثبات نمیکند. 

ولی همین که شما بنا به نادانستن علت واقعی پدیده ای دلهره آور، آنرا به جهانی کذایی و دروغین به نام جهان ماورا متصل نمایید و فرضا از موجودات فرضی مخفی در شب و زیر تخت و کمد و غیره وحشت داشته باشید و در جاهای تاریک خود را در میان اشباح سرگردان آمده از دنیای مردگان تصور کنید، یا بعضی اوقات مخصوصا در تنهایی صداهایی مشکوک و مرموز بشنوید، یا خوابهای پریشان ماورایی ببینید و یا در مراحل بالاتر آدمی دارای اختلالات روانی از جنس اسکیزوفرنی باشید و موجوداتی را حتی بصورت واقعی ببینید و بشنوید و حتی لمس کنید درحالیکه دیگران نه آن موجودات را می بینند و نه صدایشان را می شنوند؛ همین ها کافیست تا یک سری آدم شارلاتان پیدا شوند و در لوای آدمهایی آرام، پاک و مومن و خداپرست، شما را در آغوش خود گرفته و بسته به درجه ترس و اضطراب یا توهم تان با تربیت ذهن شما به آن شکلی که می خواهند (که غالبا پر کردن و آلودن مغز شما با تعالیم دینی و آیینی است) با ادعای اینکه می توانند براحتی با تعلیماتشان روح شما را به آرامش برسانند و از ترس رها نمایند و یا حداقل وعده آنرا محقق نمایند؛ در حقیقت از شما یک برده مطیع و گوش بفرمان و در مواردی حتی سلاحهایی مهلک میسازند برای پیشبرد اهداف شنیع شان از جمله عملیات انتحاری یا سرکوب مردم معترض. 

"من نام این عمل قبیح که به جای درمانگری ترس و توهم، انسان را بدون اجبار و فشار و تنها با هدف رسیدن به آرامش، بمرور و بسیار بی سروصدا تبدیل به برده ای تحت فرمان مینمایند، مغزشویی نرم (Soft Brainwashing) میگذارم".

هدف گذاری این شیادان می تواند از سوء استفاده های شخصی مثل ساختن برده گان کاری یا جنسی باشد تا ساخت تروریست هایی بسیار درنده، سبع، بی رحم و بی وجدان.

با ذکر مثالی روشن از این پدیده، عرایضم را ختم می نمایم:

من این روزها اینطرف و آنطرف زیاد میشنوم که ملت از خوی درنده و بی رحم یگان ویژه در سرکوب معترضین تعجب می کنند و وقتی صحنه های شنیع و بسیار خشن حمله با باتوم و تفنگ های مختلف اعم از ساچمه ای و رنگ پاش تا اسلحه با تیر پلاستیکی و تیر سربی را به مردم بی دفاع می بینند، گلایه می کنند و می پرسند که آیا این ماموران وجدان ندارند؟! آیا ایشان شب براحتی می توانند سر بر بالش بگذارند؟ آیا جلوی زن و فرزندشان می توانند در مورد کارشان صحبت کنند؟ و از این دست سوالها...


این عزیزان متعجب! نمی دانند که اتفاقا آن مأمور با وجدانی آسوده و خیالی راحت به جوان و نوجوان و کودک حمله می کند چرا که با مغزشویی نرمی که شده، معترضین را به شکل انسان نمی بیند بلکه ایشان را دشمن الله و رسول الله و نایب امام غایب میبیند و اتفاقا هر روزی را که با کشتن یکی از این کفار به پایان میرساند راحت تر از روز قبل در آرامش میخوابد با این شعف که یک دشمن را از میان برده است!

یک عده از ایشان با مغزشویی نرم چنان گرفتار و برده فرمانده گان و امرای خود شده اند که خود قابلیت دیدن صحیح وقایع و تحلیل و تصمیم گیری ندارند و تصمیم کتک زدن به قصد کشت را قبلا فرمانده شان بجایشان گرفته اند و در حقیقت برخی از این مأموران سرکوب در اصل یک سلاح کنترل از راه دور هستند در دست فرمانده گان خویش.

بنابراین دوستان جوان و نوجوان معترض!

اصلا از این "اسلحه گوشتی مغزشویی شده" (مأمور سرکوب) توقع انسانیت نداشته باشید و تا می توانید از ایشان دوری بجویید و در محلهایی که نیستند، آزادی را فریاد کنید. هر یک نفر از شما معادل هزاران انسان مسخ شده متوهم برای آینده ایران ارزش دارد. خود را ارزان به فنا ندهید.

هیچ نظری موجود نیست: