جوابش بسیار ساده است: تا زمانیکه "ترس از مرگ" میان آدمیان وجود دارد.
یعنی تا همیشه! 😑
جوابش بسیار ساده است: تا زمانیکه "ترس از مرگ" میان آدمیان وجود دارد.
یعنی تا همیشه! 😑
این مقاله ی کم حجم فقط بدلیل دوپارگی احمقانه بین اپوزیسیون ایرانی نوشته شده است که عده ای، عده دیگر را "سطلی" (واژه محقر برای سلطنت طلبان) می خوانند؛ بی اطلاع از اینکه خودشان هم در حقیقت "سطلی" هستند و خبر ندارند! درصورت عدم کشف این نکته واضح، لطفا ادامه دهید:
به بهانه وارونه ترین و غیر منتظره ترین خبری که در این چند وقت اخیر شنیدم، یعنی خبر« کلینیک ترک بی حجابی راه اندازی می شود! » (برای اینکه بعدها خودم به خودم نگویم نه! حتما خواب دیده ای؛ لینک این خبر شگرف را آوردم!) و به یُمن ورود فاتحین ایران به فاز تازه ای ازوقاحت و دریدگی! برای اینکه سوپاپی سازم برای مفر این خبر دست به دامان تکنیک مقابله آتش با آتش شده، بر آن شدم تا من نیز یک "درمانگاه مجازی" تاسیس کنم؛ «کلینیک ترک سلامتی»!
چون قاعدتا انسان می اندیشد باید در دنیا بعکس «کلینیک های ترک حجاب» تاسیس شوند که دخترانی که اعتماد بنفس لازم را برای ورود به اجتماعات ندارند یا از بدن خود خجالت می کشند و یا از ترس نرینه های خانواده شان مجبور به حجاب شده اند تحت درمان قرار گیرند تا از ایشان طی دوره هایی آموزشی رفع اضطراب شود و جسارت لازم را برای بیان حقیقت خود بیابند و نرینه ها یا مادینه های سد راهشان را نیز ابتدا با آموزش و اگر نشد با تهدید قانون سرجایشان بنشانند. ولی در ایران که الان وارونه ترین کشور دنیاست؛ نه تنها این کلینیک های ضروری، وجود ندارد که برعکس کلینیک ترک بی حجابی!! طرح شده است. جداً از این احمقانه تر هم مگر میشود؟
باری!
خبر آنچنان شوکه کننده بود که شاید فقط یک "بحر طویل" بتواند آنرا بشوید و ببرد:
بهترین شیوه ای که می توانید بکار بندید تا در هر "بحث" که در آن کارشناس هستید، سربلند بیرون آیید؛ اینست که...
عجیب این نیست که هر "ننه قمری" در طول تاریخ نشسته باشد و برای سازنده جهان معماگون و ترسناک اطراف خودش یک "اسم" مثل یهوه و یزدان و رع و الله و اودین و گاد و هزار و یک اسم دیگر انتخاب کرده و جلوی آن اسم به خاک افتاده باشد و بعد هم به جماعت، به زور یا با وعده های دروغین طوری غالب کرده باشد که آنها هم آن "اسم" را قبول کرده حتی بپرستند؛ عجیب اینست که در عصر ارتباطات و خرد، هنوز عده ای یافت میشوند که آن "اسامی" را بخود می آویزند و حتی دیگران را به نام آن اسم و "فقط به نام یک اسم" سلاخی می کنند!
Decorative picture |
It's not strange if any of the "beldams" in history have given a name to the so-called "creator" of their enigmatic and terrifying world around them, such as yahweh , yazdan , ra , allah , odin , god , and so on, and they kneeled before them, then deceived others with force or false promises to worship those "names". It's very strange that in the era of communication and wisdom, there are still some people who cling to those names or even slaughter others in the name of "the name". Just by a name
امروز میخواهم برای بار دوم (اولین بار 19 شهریور دوسال پیش بود که مطلبی در همین وبلاگ نوشتم) درباره تئوری یا "نظریه توطئه" که من نمیدانم کی و کجا به فارسی "توهم نوطئه" ترجمه شده است، صحبت کنم.
من برایم فرض ِ داشتنِ این نظریه در ذهن انسان و تحلیل بر اساس آن نه تنها اصلا عجیب و غیرواقعی نیست بلکه کاملا برعکس؛ اصلا نمی توانم به خود بقبولانم که عده ای هنوز در این عالم سراسر حقه و فریب حکام و سران خودخواه و مسئولین و دولتهای کلاه بردار و رسانه های جریان ساز و کوهی از اخبار دروغ و ساختگی زندگی کنند ولی به چنین نظریه ای (نظریه توطئه) معتقد نباشند و اصطلاحا همه چیز را در اوج ساده لوحی دقیقا آنطور که برایشان نشان داده یا "وانمود" می شود، دربست قبول کنند!!
این مسئله حقیقتا خیلی عجیب و کاملا غیرقابل باور است برای من.
می پرسید چطور؟... در ادامه با من همراه باشید تا مبسوط خدمتتان عرض کنم.
نگماشت همو را پـدر بکار، تا کسب فــن نکرد و غـم نخورد
بزودی نقدی بر آن می نویسم.
فعلا اگر ندیده اید، بروید و ببینید. فصل سوم اش در حال پخش است...
قبلا در این خصوص (تاریخ) زیاد صحبت کرده ام ولی امروز میخواهم خیلی مختصر شیوه غلط توسل به تاریخ را بیان کنم تا بدانید چرا میگویم تاریخ، قابل استناد نیست!
امروز صحبتهای یک "مثلا محقق" را می شنیدم که میگفت:
بابا بایدن اسلامیون دیگه باید به چه زبونی بگه به پسر نازم جمهوری اسلامی (اگر نگوییم "پت نازم") دست نزنید و اذیتش نکنید؟!
نظراتش را فقط طی دو روز گذشته بخوانید:
پس از گزارش نهایی هیئت عالی بررسی ابعاد و علل وقوع سانحه بالگرد رئیسی که در این لینک "خبر آنلاین" می توانید ملاحظه فرمایید که علت حادثه دقیقا «شرایط پیچیده اقلیمی و جوی منطقه در فصل "بهار" ذکر شده است»؛ تقریبا همان چند درصد شک ما هم به یقین تبدیل شد...
مسئله ای که ذهن مرا مدتهاست خیلی به خود مشغول کرده است، مبحث شیرین "واقعیت" است! یعنی آنچه ما انسانها پس از آموختن و دانستنش، آن را «دربست قبول می کنیم» و ذره ای هم به صحت و سقم آن شک نمی کنیم. چرا؟... چون زمانی در فلان کتاب و بهمان مرجع علمی ثبت شده و لابد و حتما درست است چون اگر غلط می بود ذکر نمیشد و یا چاپ نمیشد و یا پس از اعلام نقیض آن حتما پاک میشد. پس چون هست، واقعیت دارد و بنابراین تشکیک بر آن را حمل بر نادرستی میدانیم و حتی گاهی بر درستی آن بدون آزمون و تفکر اصرار می کنیم و جامه بر تن خویش می درانیم!
علائم مشهود 1- پریشان گفتاری: خداانگاری و جاری شدن کلام خدا از زبان 2-پریشان رفتاری و پارانویا: نگاه به آسمان در جایی که هیچکس نه صدایی از بالا شنیده و چیزی دیده 3- درونگرایی: عدم توجه به واکنش دیگران... خلاصه بجنبید...
آیا می دانستید که یک فیل و یک الاغ دنیا را بین خود تقسیم کرده اند؟
ایرادی ندارد؛ با عظیم ترین تحول سیاسی بعنوان یک مثال آشنا شروع می کنم تا متوجه شوید:
بیش از دو ماه از قدرت نمایی اول گروه رتبه دوم یا قدرت شماره دو جمهوری اسلامی بود می گذرد. (امحاء ابراهیم رئیسی که در این لینک میتوانید بیشتر بخوانید)
اکنون نوبت به گام دوم از قدرت نمایی این گروه رسید که اینبار گریبان اسماعیل هنیه رهبر حماس را در تهران گرفت که با انفجار بمبی وی را به دیار عدم رهنمون شدند.
پروکسیهای جمهوری اسلامی؟!
حوثی ها؟!
حزب الله؟!
طالبان؟!
جمهوری اسلامی ایران؟!
وجود این اسامی برشمرده برایتان عجیب نیست؟ فلسفه وجودی شان تنها در کشورهای نفت خیز یا دارای منابع قوی معدنی خاورمیانه عجیب و معمایی نیست؟
سوال: «آیا در جمهوری اسلامی من به رئیس جمهور "رأی" بدهم یا نه؟»
این سؤال یکی از آسانترین سؤالهای سیاسی در عالم است که تنها از یک ذهن بس ساده (خام) نشات میگیرد. سؤال آسان یعنی سؤالی که جوابش بسیار ساده است و اساسا با یک بار شنیدن جواب باید سائل را قانع کند ولی اینکه چرا در سطح جامعه ما هر بار در هر زمان "رای گیری" این سؤال در سطحی وسیع در پلتفرمهای مختلف چه مجازی و چه حقیقی مطرح میشود بالطبع ما را باید "بااندوه فراوان" به این نتیجه برساند که جامعه ی ایران در قرن 21 (در سطح الیت و نه عوام*) جامعه ای بس کوته بین و "کودن" است.
اگر هستید، که لابد هستید! پس بگذارید یک آس خوب برایتان رو کنم😊:
ابتدا خدمتتان عرض کنم که درست است که مطالبی که میخواهم ذیلا به نظر شما برسانم مطلبی کاملا مستقل است ولی مطمئن هستم که اگر پیش از این مطلب، پُست قبلی را بخوانید؛ با دید بسیار بازتر و بهتری میتوانید ادامه دهید:
دوره نوجوانی من همراه بود با تبلیغاتی زایدالوصف در جراید و رادیو-تلویزیون از نرخ رشد بشر در سالهای پیش رو. یعنی همیشه تا مجله ای را باز میکردی و نگاهی به قسمت تازه های علم و فن آوری میکردی (آنوقتها مجله ماشین و دانستنیها و دانشمند خیلی هواخواه داشت) امکان نداشت که شما را به آینده ای نزدیک از پیشرفتهای شگرف و خارق العاده بشر در قرن بیست و یک سوق ندهند.
من سال 1974 در ایران به دنیا آمدم و درست بیست سال پس از تولد من "خانم کریستال(Crystal)" در سال 1994 در ایالات متحده زاده شد...
"""\ بیخود نبوده است که برخی از اندیشمندان معاصر، تعریفی از جهان چهارم ارائه داده اند و آنرا کشورهای حاشیه (Marginalized Countries) یا LDC (کشورهایی با کمترین توسعه یافتگی) یا همان "فقیر" و تنگدست از بُعد اقتصادی خوانده اند.
امروز در "واتس اپ" با صاحب کار خود بحثی صوتی، نوشتاری داشتم که برای بار چندم به ایشان توصیه میکردم که برای اینکه کار ساخت کارخانه ای که برای اولین بار است که در دست داریم
مدتها بود میخواستم روی یک ملودی زیبا، شعری به یادگار بنویسم و در این حوزه نیز خود را بیازمایم. یکی از زیباترین و به یادماندنی ترین آهنگهایی که شنیده ام، ترانه بسیار زیبایی است به نام "El Porompompero" با ریتم "رومبا" اثر "مانولو اسکوبار".
تازگیها احساس می کنم در برخی محافل نمی توانم خوب با مخاطبان ارتباط بگیرم. نمی دانم که اشکال از من است یا برخی شنوندگان…
چهارده سال پیش، زمانیکه تلویزیون حکومتی جمهوری اسلامی طبق معمول همه این سالهای پس ازانهدام ایران (1357) درکار "پخش زباله" بود و...
این سوال شاید عجیب به نظر برسد ولی کسانی که سیاستهای ایالات متحده را دقیق دنبال می کنند، حداقل یکبار این سوال را از خود پرسیده اند.
بیایید امروز در این پست کمی بفیزیکیم! و با چالشهای فیزیک نوین دست و پنجه ای نرم نماییم "رستم" وار ولی با لحنی "جیم کری" گون!
«قبل از هر چیز بگویم که مطلب این پست برای کسانی که برای خواندن مطالب فلسفی، سیاسی، فرهنگی معمولا به این وبلاگ "سر نمی زنند" زیاد جالب نیست!، بلکه برای کسانی جالب است که بیشتر دوستدار مطالب علمی هستند و دقیقا به همین خاطر هم هست که چون دنبال چالشهای علمی هستند، پس هرگز به این وبلاگ "سر نمیزنند"»!
در پوست خود نمی گنجم که بالاخره در روز اول سال 2024، خدا ی متعال رسما پیدا شد. چه سالی بشه امسال…