جستجوی این وبلاگ

۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳

هوشمندی در انسان

ابتدا خدمتتان عرض کنم که درست است که مطالبی که میخواهم ذیلا به نظر شما برسانم مطلبی کاملا مستقل است ولی مطمئن هستم که اگر پیش از این مطلب، پُست قبلی را بخوانید؛ با دید بسیار بازتر و بهتری میتوانید ادامه دهید:  


قبل از اینگه بخواهم هوشمندی در انسان را توصیف کنم بهتر است خود صفت "هوشمندی" را بطورکلی تعریف کنم (البته میدانم کار بسیار سختی ست ولی سعی خودم را میکنم):

"هوشمندی" مجموعه عکس العمل هائیست که ماحصل "پردازش اطلاعات وارد شده از محیط" به اضافه ی "تجزیه و تحلیل  آن اطلاعات" توسط یک عضو "تحلیل گر" است.

 یعنی اطلاعات محیط پیرامون یک "موجود" که شامل مجموعه ای است از "اثرات، رخداد ها و چالشها" و توسط حسگرهای آن موجود حس میشوند، وقتی این شانس را داشته باشند که علاوه بر حس شدن، وارد یک بخش تحلیلی داده ها (در صورت وجود) در بدن آن موجود هم بشوند که بتوانند مورد کاوش و تحلیل قرار گیرند؛ بالطبع سبب میشوند که عکس العملی به آن اطلاعات، رخداد ها و چالشهای ورودی توسط بخش تحلیل داده ها از بین یک سری انتخابها و عکس العملهای ممکن داده شود که از لحاظ بخش مدکور آن "بهترین انتخاب ممکن" خواهد بود. به این موجود با چنین قابلیتی، هوشمند می گوییم. 

حال هر چه این قابلیت گسترده تر باشد یعنی بخش تحلیلگر آن وسیعتر، دقیقتر و با سرعت بیشتری انتخاب و بازخورد خود را تشخیص دهد، ضریب هوشمندی آن موجود بالاتر و آن موجود هوشمندتر است و بعکس هر چه بازخورد آن ورودی ها کند تر و از بین احتمالات کمتری انتخاب شود یعنی تحلیل آن موجود ضعیف تر است و اصطلاحا ضریب هوشمندی پایین تری برای آن موجود متصور است.

پس از این تعریف کلی سخت از هوشمندی که امیدوارم از پسش برآمده باشم، برویم سراغ تعریف "هوشمندی در انسان" که بمراتب کار راحتتری است.

بنا به تعریف فوق، انسان نیز یک موجود است و یک دستگاه (پردازنده + آنالیزور) قوی دارد به نام مغز. این مغز یا می تواند تنها و صرفا یک پردازنده روندها (Processor)، بدون تجزیه و تحلیل و نتیجه گیری "بهینه" باشد که نامش را "حالت اول" میگذاریم و یا می تواند علاوه بر پردازشگری و اِعمال برخوردهای عادی، مشخص یا درخواست شده، به تجزیه و تحلیل نیز بپردازد و تولید تز نماید که در این حالت (Analyzer) یا هوشمند باشد که نامش را "حالت دوم" میگذاریم. 

بعبارتی، حالت اول؛ شامل انسانهایی ست که تنها یک مغز پردازشگر دارند با شدت و ضعف متفاوت؛ که قسمت اعظم کلونی های انسانی را تشکیل می دهند. نام دیگر ایشان "توده" است و در حالت دوم که مغز تحلیل گر "هم" وجود دارد باز با شدت و ضعف مختلف؛ که این انسانها علاوه بر پردازشگری، تحلیل داده و تولید محتوا نیز می نمایند نام ایشان "نخبه" میشود.

مغز پردازشگر، انسان مطیع و مرید و دنباله رو میسازد و مغز تحلیلگر، انسان آفریننده و مراد و راهبر. 

تفکیک این دو نوع مغز که علت وجودی کاملا بیولوژیک و غیر ارادی در انسان دارد و واقعا کسی نمی تواند خودش مغز تحلیلگر یاردازشگر داشته باشد و انسانها با این دو نوع مغز زاده میشوند، در بررسی و واکاوی جوامع بسیار مهم است چون واقعا بدینوسیله بسیار راحت و منطقی میتوان به تحلیل و بررسی جوامع پرداخت و اگر به کانال قانونگزاری در اجتماعات دسترسی داشته باشیم، به سادگی می توانیم مطلوب ترین نوع  قوانین اجتماعی را بر اساس دو کارکرد واقعی مغز انسانها بنویسیم. 

از سوی دیگر توقعات ما را از اشخاص و نفوس (نخبه و توده)، حقیقی مینماید و نه خیالی و رویاگون یا غیرواقعی که همین امر کمک بزرگی است در راه بهبود دید اجتماعی و فرضا امید واهی داشتن ما از قابلیتهای غیر منطقی توده (مردم) مثل انقلابات خودجوش و همچنین عدم شرکت در انتخابات فرمایشی و مشارکت در تظاهرات ضد حکومتی و امثالهم را کاملا ترمیم می کند و از میان میبرد.

حال اگر تا اینجای مقاله را قبول کرده اید با هم ادامه میدهیم و در می یابیم که:

مغز انسان، تقریبا در تمام طیفهایش از پردازنده ی ساده بگیرید تا تحلیلگر فوق پیچیده؛ براحتی میتواند سایر مغزها را باز در هر دو طیف پردازنده یا تحلیلگر، در خدمت خود بگیرد و برایش برنامه سازی کند.

یک مدیر شرکت از راه تامین اقتصادی زیردستان، یک مبلغ مذهبی از راه تامین روحانی مریدان، یک استاد یا معلم از راه تامین میل آموزش و موفقیت در آزمونهای مدرک ساز و تامین آتیه شاگردان، یک رهبر سیاسی از راه تامین زندگی امن و مرفه ملت و هر نوع مربی و ارباب و هدایتگر و غیره از راه تامین یک نوع نیاز مخاطبشان می توانند براحتی از وی روبات بسازند که حتی این ربات تا جایی می تواند پیش برود که حتی برای هدایتگر خود، زندگی خود را نیز تقدیم کند و اصطلاحا خود را فدا کند.

بنابراین می بینیم که شما صرفا لازم نیست روباتهایی از جنس فلز و پلیمرهای گوناگون بسازید، بلکه راحت ترین راه اینست که از انسانهای آماده ی گوش دادن به فرامینتان؛ روباتهایی موثر بسازید. حال این روبات می تواند با احتیاج به پول شما فرامین شما را اجرا کند و یا با احتیاج به دانش و برتری علمی و فنی شما و رسیدن به شما، فرامین شما را بکار بندد و یا حتی با توجه به ایمان به قابلیتهای عجیب شما در رستگاری اش فرمانهای شما را مو به مو اجرا کند.

بهر حال تا مادامیکه احتیاج در انسان هست (یعنی همیشه و همیشه) انسانهایی هستند در اکثریت که تبدیل به روبات شوند و کارهای یک انسان دیگر را از طیف اقلیت که در جایگاهی بالاتر در سلسله مراتب اجتماعی، سیاسی، علمی، دینی یا روانی دارد را برایش انجام دهد.

حتی اکثریت انسانها این قابلیت را دارند که کاری را انجام دهند که اصلا نمی دانند چرا و به چه علت باید انجام دهند! 

فرضا بسیاری از انسانها که به خود مسلمان میگویند، روزی 5 بار و هر بار بین دو تا 4 بار به سمت کشور عربستان، دولاراست میشوند و یک سری اوراد تکراری عربی را که غالبا هم معنایش را نمیفهمند زمزمه میکنند. حال اگر از ایشان بپرسی چرا 5 بار و 7 بار نه و چرا 17 خم و راست  و 15 تا نه؛ امکان ندارد جوابی جز این دریافت کنید که: 

"به ما اینطور گفته شده" 

و یا 

"از ما هزار سال قبل اینطور خواسته شده"، 

پس ما هم موظفیم که اینکار را بکنیم. نهایتش این میشود که بعد از اینکه مُردیم، به سمت یک باغی هدایت میشویم به نام بهشت شداد که همیشه و همیشه می توانیم در آن بخوریم و بیاساییم...

و اگر بپرسی از کجا میدانی که قرار است اصلا چنین باغی موجود باشد و آیا کسی تا بحال رفته و از آنجا برگشته و به شما چنین نویدی داده است، عقلایشان چونان بزی با دهان باز فقط نگاهت می کنند. حال نمی گویم که نادانانشان چه جوابی می دهند و چه حرکاتی از خود صادر می کنند...

این نوع روباتهای انسانی، بدترین نوع روباتها هستند چرا که اساسا احتیاجاتشان مال این دنیایی که درونش میزیند نیست و نظر دارد به جهانی موهوم که از فردای مرگشان قرار است آغاز شود.

باری... دیگر کلام را مطول نمی کنم و همینجا میگویم که قصد من از نوشتن این پُست این بود که به دانشمندان برتر هم عصر خویش بگویم که بجای استفاده ناخودآگاه از مغز شاگردان، بیایید بصورت کاملا خودآگاه و خودخواسته، روباتهایی عاقل بسازید و بار آورید هم تراز مغز انسان و دقیقا از همان جنس؛ تا بتوانیم به پیشرفت واقعی با آن شتاب مورد نظر و آرمانی دست یابیم ورنه راه را بخطا رفته ایم. 

طبیعت اینگونه به ما میفهماند که دوستان دانشمند حوزه فناوری اطلاعات سخت افزار؛ لطفا بی خیال سیلیکون شوید؛ چربی و پروتئین را دریابید...

سیلیکون جنس خود زمین است که هوش فوق برتر است. ما فعلا باید با اسباب هوش برتر کار کنیم و نه فوق برتر که از دسترس ما بالکل خارج است.  



هیچ نظری موجود نیست: