نگماشت همو را پـدر بکار، تا کسب فــن نکرد و غـم نخورد
شهـــــــزاده نیز باشی یا غنی، بی علـــم نشاید به تو منصـب
اصل ست دانش و خـرد، کزان؛ جویند بحر صدارت مصـب
هرکس کـزو رسیــد گزنــــدی، بر مردم تنـــــگدست و عایل
هوشیار باش که بنیـادش هست، نافهمی ذهنی خـــام و زایــل
برخی به تاس "شغـل پدر" مست، یا به مفسدی بُرده ائتــلاف
یا با هزار خدعه و فریب، با سیـه کاری، رشک و آز و لاف
خود را به منصبی رسانده اند، زین کرده گویی خوش برند نصیــب
واضح شـده اما نصیب شان، در نهایـت است ملال و آسیــب
زیرا طریقتــی ست ناپسنــد، چون عمـارتی است بی ستــون
آنکس که ورا ارج می نهد، در اصـل یک مُزوّرسـت و دون
در"پشت سر"همو که پاس داشت،اندازه کند طرف رابه هیچ
یا لعــن و نفــی و خــوار میکند، یا در فکــاهه کند بقچه پیـچ
پس این چه جای فخرومباهات، تکریم که معنی است تصغیر
آگاه شــو و ز ناکســـان دور، تا فاش بینی "گوهــــــر تقدیـر"
با سعی و خطا رویش همی کـن، بربنـد تنــــت مهـار تهذیـب
یک بار به پای خویـــــش برپا، شــاید برسی به سِـــرّ تحبیب
این پند اگـر ز من شنیــدی، و اندیشــــــه بشــد تو را رهنمــا
بشتاب! که وقت آزمون شد، کُـن کشــف در این چامـه معمــا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر