این مهم را امروز در انیمیشن مار سفید: شناور محصول همین سال جاری کشور چین به تماشا نشستم و ابتدا متعجب و سپس بسیار مشعوف شدم. متعجب از آنجا که فکر نمیکردم که چینی ها که دریک سری حوزه ها مثل "دین" غالباً یا ورود نمی کنند و یا اصلاً جور دیگری می اندیشند؛ نیز به گمان من این "خطر بسیار جدی" را درک کردند و این احتمالا نوید از آینده ای سپید خواهد داد در دنیا.
داستان از این قرار است که *** SPOILER ALERT *** یک مار سپید رنگ (هیولا) که قابلیت مبدل شدن به صورت یک زن زیبا را هم دارد، عاشق یک پسر چینی طبیب میشود و بمرور میانشان یک مهر ماورایی شکل میگیرد که سبب میشود، یک زندگی زیبا و سالم را با تاسیس یک داروخانه-درمانگاه و خدمت به مردمان شهر آغاز کنند. تمام مردم شاد و راضی هستند جز یک موش شیاد که کاسبی خود را معرض خطر می بیند؛ لذا وی کاهن اعظم معبد بودا را از وجود این پیوند "هیولا-انسان" باخبر می کند و کاهن نیز سریعا تصمیم به شکار و کشتن آن هیولای زیبا سیرت میگیرد. اما عشق میان انسان و هیولا چنان قوی گشته است که در کارش موفق نمیشود و پسر طبیب با "جادوی موسیقی" از طریق یک فلوت، وی را ناکام میگذارد و همسر هیولای دوست داشتنی اش را نجات می دهد. البته پسر بابت این مبارزه نفس گیر با کاهن، تمام انرژی اش را از دست می دهد...
زیبایی دوچندان این داستان (که از همان خط سیری شروع شد که قبلا در این پُست و حتی پیش تر دراینجا بیان داشته ام)، در اینست که فلسفه ی زیبای چینی هم در اینجا چاشنی کار میشود و قدرت موسیقی را که چینی های باستان ظاهرا خیلی به آن تمسک میکردند و حتی در آیینهای کونگ فو هم آنرا بکار میگرفتند، بعنوان یک عامل تاثیرگذار و هیولاکش واقعی از آن یاد میشود. می دانیم که اساسا دین گرایان از موسیقی دل خوشی ندارند و ملاهای ما که اساسا از آن متنفرند و در این اثر هم می بینیم که کار آخر را که نابودی قدرت بوداست، "نوای موسیقی" می کند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر