جستجوی این وبلاگ

۱۴ اسفند ۱۴۰۳

جملات سمی

 در اینجا میخواهم یک سری جمله بعنوان کلیدواژه برایتان معرفی کنم که من در ردیف جملات سمی جوامع انسانی از آن یاد می کنم. واقعا مانند سمی که میخورید باید آنرا بالا بیاورید تا حالتلن خوب شود. در ادامه این جملات حال به هم زن ولی مطلوب گوش یک عده کم سواد را بیان میکنم. (توضیح اینکه این پست به مرور زمان بروز میشود)

1- ما باید به دنبال هویت خود باشیم!

*عُـــق! : مبنای هویت انسان مورفولوژی انسان گونه و یک نام معرف است. همین! یعنی اگر شبیه انسان با مشخصات پذیرفته شده بیولوژیک زاده شوی و یک نام برایت درنظر بگیرند تو هویت داری. هویت های من درآوردی دیگر تنها برای فریب توست برای اختلاف با دیگران.

2- ما باید به دین خود افتخار کنیم!

*عُـــق! : با تولد هرکس اتوماتیک دین اجدادش هم به او به ارث میرسد و هرچیز ارثی مایه مباهات نیست. حتی کسی که دینی دیگر برمیگزیند از آنجاکه همه دیگر ادیان دنیا را سالها تست نکرده و در جمع متدینین شان نبوده، پس بالطبع افتخاری برایش متصور نیست مگر در اوهام خودش که ناشی از ناآگاهی مفرط است.

3- ازدواج کنی خوب است...ازدواج نکنی خوب است!

*عُـــق! : خوبی و بدی ازدواج را جز زمان هیچ چیز دیگری مشخص نمی کند. پس کسی می تواند از خوبی و بدی ازدواج کسی نظر دهد که در زمان سفر کند، چون چنین کسی زاده نشده است؛ پس کسی هم که توصیه می کند به ازدواج یا عدم آن؛ تنها ابلهی بیش نیست. 

4- زبان مادری! زبان مادری... تدریس باید به زبان مادری باشد!

*عُـــق! : شما قبل از تولد مادرتان و زبانش را انتخاب نمی کنید. هر مادری در هرجای دنیا اگر لال نباشد حتما دارای زبانی است که بحکم قوم و ملیتش در زبانش میگرداند. یکی ننه اش ترک است یکی فارس که هیچ یک بر دیگری تفوقی بابت زبانشان ندارند. اگر در ترکیه از یک مادر فارس زبان بدنیا بیایی، باید به زبان ترکی در اجتماع تکلم و کسب علم کنی و اگر مادرت ترک باشد و در ایران زاده شوی، باید به زبان فارسی در اجتماع تکلم و کسب علم کنی. تدریس ملی اگر بخواهد به زبان ننه ی هرکس باشد جز افتراق و عدم درک و ارتباط افراد جامعه با هم نتیجه ی دیگری ندارد.

5- ما باید به تاریخ خود افتخار کنیم!

*عُـــق! : "تاریخ باشکوه" هرگز افتخاری ندارد. زندگی نرمال و بی دردسر درست کردن "در زمان حال" افتخار دارد آنهم تنها برای مدیران اجتماعی که با سیاستهایشان این زندگی را برای شهروندان میسازند وگرنه حتی زندگی نرمال و مرفه اشخاص حقیقی هم فخری ندارد چون هرکس دیگر هم در "مکان-زمان مشابه" بود کمابیش به همان زندگی میرسید. تاریخ؛ تنها یک افیون است که موجب افتخار کردن به اوهامی در گذشته ای دور میشود که بود و نبود آن هیچ ربطی به شما دوست عزیز نداشته است!

6- ما باید به رسوم و سنتهای خود افتخار کنیم!

*عُـــق! : رسوم و سنن باید تابع زمان باشند با قابلیت بروز شدن. پاسداشت رسمی که قابلیت نو شدن نداشته باشد تعریف صحیح "ارتجاع" و "واپس ماندگی" است. اگر می بینید لباس رسمی در دنیا کت و شلواری است که پس از قرنها بشر به آن رسیده است و ضمنا با مدلهای متنوغ عرضه میشود، با تمبان گشتن نه تنها هنر نیست که بسیار شنیع و زشت است. تنها رسوم اخلاقی پسندیده و بروزشونده ارزش پاسداشت دارند؛ باقی را اهم از پوشش و ظاهر و آداب اجتماعی دمده و باستانی را حتما باید بدور ریخت تا دروازه تمدن و رفاه ظاهر شود.

7- ما از باهوش ترین انسانهای دنیا هستیم!

*عُـــق! : هیچ قوم و طایفه و ملتی در بدو تولد دارای شاخصه هوش بالا نیست. بالارفتن هوش و استعداد عقلی بستگی مستقیم به مدل تعلیم و آموزشهای فردی و اجتماعی دارد. یک ژاپنی بصرف اینکه یک ژاپنی است، هوشمند نیست؛ ژاپنی هوشمند است چون تحت تعالیمی آموزش و پرورش می یابد که از او میخواهند باهوش و ذکاوت بالا تصمیم گیری کند. همان شیوه ها را در قبیله آسارو پاپوآگینه نو هم اعمال کنند در بلند مدت باهوش ترینها آنها هستند. (ضمنا ما ایرانیان بابت حجم زیاد تعالیم دینی در مدارس از عقب مانده ترین ملتهای دنیا هستیم و طبیعی هم هست. حکومت قشر آخوند برما و تمکین آمار قابل توجهی از هموطنان ما مقابل تعالیم قرون وسطایی ایشان، خود بزرگترین دلیل این نظر. پس لطفا بیخود به چیزی که وجودخارجی ندارد؛ نبالید!)

8- خون بر شمشیر پیروز است!

*عُـــق! : کسیکه خونش بر شمشیری باشد، اگر نفله نشده باشد، دستکم چنان زخمی شده که بی مراقبت زنده ماندنش بسیار بعید است. پس لطفا مغز را سرلوحه شعارهایتان قرار دهید و هرچرندی را ارمان خود نکنید. همین تز مسخره تاکنون باعث کشته و زخمی شدن بسیاری از جوانان شده که سرمایه های کشور ما بوده اند. اگر خودتان چنان ابله هستید که هموز فکر می کنید میشود با دست خالی انقلاب کرد و حکومت را تعویض, لطفا خودتان بفرمایید وسط میدان تا خون شما بر شمشیرها پیروز شود! از جوان بیگناه و احساساتی مایه نگذارید لطفا!

9- دنبال رهبر برای هدایت اعتراض و اعتصاب هستی؟ کافیست در آینه نگاه کنی!

*عُـــق! : واقعا چه جمله ی حال بهم زنی است این! ای نادانان خطرناک! رهبر یک جنبش باید آموزش دیده و بسیار فهیم و پرتجربه باشد. هر ننه قمری را که نمیتوان رهبر تصور کرد و لیدر یک عده دانست و جلوی گلوله فرستاد. مگر تیم اعتراضی، گله است؟ شما با فریبکاران جبهه های جنگ که جوان را استحمار میکردند با سوارکار بهشتی، چه تفاوتی دارید؟ البته دارید! شما بمراتب بیشرف تر هستید چون لااقل آن جوان رفته بود که بجنگد و فرمانده میفرستادش روی مین به وعده بهشت، شما اما چرا کسی را که قصد جنگ ندارد، با تشویق تبدیل به گوشت دم توپ میکنید.

10- مردم اگر انقلاب کنند همه چیز درست میشود!

*عُـــق! : مردم هیچگاه انقلاب نکرده اند! مردم اصلا نیروی سیاسی متمرکزی نیستند که جریانی را هدایت کنند. از مردم تنها می توان بعنوان حامی کمی در پیشبرد اهداف سیلسی بهره برد. خیاط و رزاز و بیکار و نقاش و لوله کش و خانه دار و ... که میشوند مردم؛ هیچگاه نه حکومتی را عوض کرده اند و نه اساسا چنین نقشی برای ایشان قابل تصور است. هر انقلاب و شورشی راهبر خاص دارد با برنامه ریزی قبلی و پول بی حد که یا زورش به حاکم مستقر میرسد و اصطلاحا پیروز میشود و یا خیر؛ زورش نمی چربد و شکست میخورد. حال میخواهد یک حزب یا ائتلافی از چند حزب یاغی باشد (انقلاب فرانسه)، میخواهد شورش یک نظامی یا اتحاد چند افسر ارتش در یک کودتا باشد (انقلاب یا کودتای شیلی) و یا حزب و رهبری در سایه باشد که از بیرون از مرزهای یک کشور، انقلاب را ایجاد و هدایت کند و در ظاهر از یک رهبر بعنوان "پاپت" و کاریزما استفاده کند (انقلاب ایران) و یا تلفیقی از همه موارد بالا باشد (انقلاب روسیه). خلاصه در هر صورت هر انقلابی مستلزم عملگری خواص است و نه عوام.

11- من عضو هیچ حزب و گروه و دسته ای نیستم!

*عُـــق! : این نه تنها بهیچ عنوان افتخار نیست بلکه کم سوادی و یا حس عملگری فردی و تک نفره ی متکلم را به اذهان متبادر می کند که این اصلا حس جالبی نیست! حزب و جریان سیاسی برای این پدید می آید که افراد بصورت "تیم وُرک" یا "مشارکت گروهی" به هم کار کنند تا قدرت و نیروی لازم را برای تغییرات از راه پارلمان را بدست بیاورند. اگر قرار باشد هرکس ساز خاص خودش را بزند که اساسا سنفونی شکل نمیگیرد. سنفونی و موسیقی زیبا و گوش نواز و بدردبخور یعنی هماهنگی ده ها و صدها ساز و نوا در گروهی به نام ارکستر و با رهبری که کارش هماهنگی و سازماندهی است. اگر شما عضو هیچ حزب و گروهی نیستید واقعا بدا بحال شما!

12- زنها درست نمی فهمند. کار را مردها انجام دهند!

*عُـــق! : بیولوژیکی یعنی از لحاظ ساختار زیستی طبیعت، جنس ماده پیچیده تر و سازگارتره، اگر از لحاظ اجتماعی بظاهر پست تر بوده این بخاطر همین خاصیت پیچید تر بودنش بوده. مرد در انسان باید در ملا باشه ولی در خفا این زن هست که در امنیت، تز میده و دنیا را میگردونه. اگر جز این فکر میکنید متاسفانه هیچ شناختی از قدرت زنان ندارید. احترام و تقدس مادر در همه تمدنها از همین خاصیت پیچیده میاد. یک آدم براحتی میتونه پدر بودن یک مرد را نفی کنه ولی هرگز نمیتونه مادر بودن یک زن را نفی کنه چون اون زن در حقیقت وی را بدنیا آورده. سیستم های بیولوژیکی انتخاب اسپرم برتر توسط تخمدان، پرورش یک انسان در بطن، شیردهی و پرورش اولیه همه برتریهای بیولوژیکی زنانه هست که مرد فاقد اونه. 

پس زنها هم پیچیده ترند و هم از بعد اینکه در خفا کارها را پیش میبرند، فهمیده تر و اگر آموزش صحیح مدیریت و قضاوت هم ببینند تجربه نشان داده که در ظاهر اجتماع هم بسیار کارایی بالاتری نسبت به مردان دارند. این واقعیت دردناکی برای مردهاست برای همین همیشه سعی می کنند زنها را کوچک جلوه دهند درحالیکه در خودآگاه یا ناخودآگاهشان به قدرت برتر زنها به نیکی واقفند. 

13- هنر (موسیقی، نقاشی، فیلم...) باید فاخر باشد!

*عُـــق! : هنر، فاخر و غیر فاخر ندارد. هر کاری که باعث لذت مخاطب شود هنر است. هرچه مخاطب بیشتر، آن هنر ارزشمندتر. ولی هنر بدون مخاطب هم برای خودش هنر است. یا از زمانه اش جلوتر است که درک نمیشود و یا از زمانه اش عقب تر که توسط عامه موردپسند نیست. به هرحالی هرکسی میتواند به هرنوع اثر هنری برای خودش فخر کند ولی از بُعد عمومی اینکه فلان اثر هنری بر بهمان هنر، رجحان دارد مزموم و ناپسند است. هرکس میتواند سلیقه خاص خودش را داشته باشد و هیچ اثر هنری در دنیا نیست که منتقد نداشته باشد بنابراین سلیقه خودتان را تعمیم به جمع ندهید تا رستگار شوید!

14- فلان فیلم و فلان موسیقی مبتذل است!

*عُـــق! : ابتذال در این جمله قاعدتا در یک جا پیدا میشود و آن مغز گوینده این جمله است! همانطور که ما اثر هنری فاخر بصورت کلی نداریم، اثر هنری مبتذل هم نداریم. بالاخره هرکاری مخاطب خاص خودش را دارد چه ما آنرا بپسندیم و چه نپسندیم.

15- استقلال... استقلال!... ما باید جلوی ابرقدرتها بایستیم. نه شرقی نه غربی!

*عُـــق! : احمقانه ترین خواست ممکن در دنیای انسانی طلب استقلال است! استقلال اصلا برای بشر وابسته، ممکن نیست. بشر چه بیولوژیک و چه سایکولوژیک؛ حیوانی وابسته است. ما اجتماعات را میسازیم برای راحت زندگی کردن. هرچه مستقل تر باشیم زندگی مان سخت تر و دشوارتر میگذرد بنابراین اگر به دنبال رفاه هستید، یک سیفون بزرگ روی "استقلال" و  شعارهای مسخره ای مثل «نه شرقی، نه غربی، نه شمالی و نه جنوبی و امثالهم...» بکشید!

16- ما سلطنت طلب نیستیم!

*عُـــق! : شما اگر قائل به جامعه انسانی متمدن، مدیریت شونده، سازماندهی شده، قانون مند و پیشرو و منظم هستید هرگز نمی توانید نقش مدیر یا حاکم یا راهبر را در آن جامعه نفی کنید و به آن تمکین نکنید. کار مدیر و حاکم و رئیس هم ابتدا اشراف و تسلط بر شرایط و قوانین آن جامعه است و سپس ساخت فرمانهایی برای انجام درست امور از دید خودش. 

بعبارت بهتر؛ این را در نظر بگیرید که قاعدتا وقتی "قانون" در جامعه ای برقرار میشود یک سری افراد هم باید مجری آن قوانین بشوند و جلوی خاطیان آن قوانین یعنی کسانیکه از آن قوانین خوششان نمی آید و نمی خواهند تبعیت کنند، را بگیرند. لازمه این کار هم تسلط یا سلطه یا داشتن قدرت اجرایی در آن جامعه است تا قوانین درست پیاده سازی شوند و اسم راس این حکومت هم سلطان یا رئیس جمهور یا نخست وزیر و یا بلفظ عام راهبر است. میخواهد این راهبری و مدیریت موقتی باشد یا دائمی. بهرصورت شخص مدیر در دفترکارش سلطنت میکند. 

به همین خاطر کسی که بگوید سلطنت طلب نیست اساسا یا جامعه خواه و متمدن و اهل حاکمیت قانون نیست و یا ابله است و اینها را نمیداند و صرفا تقلید یک عده حقه باز را می کند. و هرگز جز این نیست.   

17- حکومت باید دست مردم باشد. شیوه حکومت فقط دموکراسی...!

این مردم چیست؟! اگر کسی بداند "مردم" چیست، دیگر این حرف احمقانه را تکرار نمیکند که «حکومت باید دست خود مردم باشد». شما حاکم که بشوید اتوماتیکمان از مردم بودن فاصله میگیرید و جزو خواص میشوید. باید برای شما محافظ و نگهبان گمارد تا کسی به شما آسیب نرساند. باید شرایط را بگونه ای برای شما چید که راحت بتوانید فکر کنید و صلاح مردمان و منافع ملتتان را پیاده سازی کنید. این است که شما خاص میشوید و دیگر عام نیستید. بنابراین حکومت می افتد دست کسی که قبلا مردم بوده ولی الان منطقا نیست. حال ببنید حکومت دموکراسی اساسش چقدر نابخردانه و غیرطبیعی ست!

18- پزشک ها بهتر میفهمند یا توئی که از پزشکی هیچ نمیدانی؟! 

*عُـــق! : پزشک ها چون چند واحد پزشکی در دانشگاه پاس کرده اند لزوما بهتر از دیگران نمی فهمند. بهترین پزشک، پزشک تجربی و با استعداد ذاتی درمانگری است که همزمان پیشرفتهای روز را هم مطالعه می کند. همانطور که یک نقاش بزرگ با گذراندن دوره نقاشی در دانشگاه نقاش نشده یا یک موزیسین بزرگ یا هنرمند نامی یا عالم شهیر لزوما با پاس کردن واحدهای دانشگاهی به این بزرگی و شهرت نرسیده است و از استعداد ذاتی خودش بهره برده است و دانشگاه یا مرکز علمی فقط آن استعداد را پرورده است، در مورد پزشکی هم کاملا صدق می کند و یک پزشک خوب حتما قبل از هرچیز باید پزشک زاده شود. برای همین میبینید که مثلا شکسته بندهای محلی معمولا بسیار بهتر از متخصصین اتوپدی، درمانگری می کنند.

بنابراین انقدر به پاس کردن چند واحد درسی به خود غره نشوید، شما اگر استعداد درمانگری در وجودتان نهادینه نباشد، خاصیت درمانگری تان از یک پیرزن دعاخوان محلی هم بمراتب کمتر است. آن پیرزن دستکم قدرت تلقین برای راه انداختن پلاسیبو و خوددرمانگری برخی بیماریها را دارد که شما ندارید. 

پس لزوما چون طرف پزشک آکادمیک است دلیل بر این نیست که هرچه میگوید صحیح است.

19- وقتی متخصصین میگویند خوردن گوشت برای بدن لازم است، یعنی لازم است!

*عُـــق! : 

20- فلانی تحصیل کرده است، دکترا دارد! پس حتما فلانی صاحبنظر و برحق است!

*عُـــق! : 

21- عید اومده... شادی کن!

*عُـــق! : 

22- فلان روز، روز مادر؛ روز پدر؛ روز زن؛ روز... است!

*عُـــق! : 

23- من اهل فلان جا هستم و به آن افتخار میکنم!

*عُـــق! : 

24- زبان شهر یا کشور یا ملت من فلان زبان است و به آن افتخار می کنم!

*عُـــق! : 

25- مردم ما هرچه بر سرشان بیاید حقشان است!

*عُـــق! : 

26- خود تحقیری نکنیم!

*عُـــق! : 

27- ما هرگز نمی توانیم به کشورهای پیشرفته دنیا برسیم با این مردم و این فرهنگ!

*عُـــق! : 

28- آزادی هزینه دارد. ملتی که برای آزادی هزینه نمی دهد، لایق آزادی نیست.

این از آن دست جمله هایی است که بظاهر زیبا و حتی بنظر عده ای طلایی است ولی در واقع جملاتی مطلا و مزخرف بیش نیست! سوالی که از گوینده چنین جملاتی باید پرسید اینست که حد پرداخت این هزینه برای آزادی تا کجاست؟ آیا به بهای نقص عضو یا زندانی و شکنجه شدن و یا نهایتا مرگ ما، آن "آزادی" متصوره ی منتظره می ارزد؟ اگر مردیم که هیچ! ولی اگر زنده ماندیم، چه تضمینی هست که بعد از زجرکش شدن و پرداختن هزینه هایی گزاف، اساسا ما به آزادی برسیم؟! و باز اساسا آن آزادی محتمل که ما به آن رسیده ایم، آیا همان آزادی مد نظر ماست یا آزادی که فروتر یا فراتر از تصور ماست؟ آیا آن آزادی، واقعا آزادی برای همه است یا خودش باز دیکتاتوری یک عده دیگر است علیه عده ای دیگر؟ 

پس به گمان من "ملت" یعنی "عوام" یا "توده" هرگز نباید برای آزادی هزینه بدهد. توده باید زندگی اش را بکند و مطالبات و اعتراضات مسالمت امیزش را داشته باشد و در حقیقت "خواص" هستند که باید برای آزادی "توده"، تلاش کنند و هزینه دهند. چون هزینه دادن آنها برپایه فکر و پول خودشان یا حزبشان استوار است و نهایتا در فردای آزادی، آنها هستند که حاکم میشوند. برای حکومت کردن، البته که باید هزینه هم بدهند. ولی ملت بیچاره هر هزینه ای هم بدهد، دست آخر عده ای حاکم میشوند که هیچ تضمینی وجود ندارد که اسارت جدیدتر و حتی سخت تری را رقم بزنند. این را مردمان مشارکت کننده در شورش 57 بخوبی متوجه میشوند. آنها نیک میفهمند که من چه میگویم!

هیچ نظری موجود نیست: