جستجوی این وبلاگ

۲۱ دی ۱۳۸۷

جبر در هالیوود

باعث نهایت شگفتی من است که هنوز زنده ام و مبحث "تصادفی بودن زندگی آدمیزاد" را در فیلمی بسیار عالی و پرخرج در هالیوود با چشم خودم می بینم! هالیوودی که همیشه هوای کلیسا و انجیل را دارد مبادا فروشش لطمه ببیند. این فیلم که به نظر من امسال چند اسکاری را درو می کند، فیلمی است به نام "وضعیت نادر بنجامین باتن" (The Curious Case of Benjamin Button) به کارگردانی دیوید فینچر. این بزرگ کارگردان دنیای سینما. داستان فیلم همانطور که از نامش پیداست، به زندگی یک شخصیت (خیالی) به نام بنجامین باتن (برد پیت) می پردازد که ایشان به جای اینکه نوزاد "کودک" به دنیا بیاید و به سمت پیری گذران عمر کند، نوزاد "پیر" به دنیا میاید و به سمت جوانی و بالاخره کودکی عمر می گذراند! زندگی درخلاف جهت عقربه های ساعت.

اما چیزی که بیش از همه پیامهای جالب و برخوردهای سوژه ساز این شخصیت برایم جالب بود لحظاتی از این فیلم است که به خوبی اصل عدم اختیار آدمی در زندگی اش را نشان می دهد. چیزی که همه ادیان توحیدی آنرا نفی کرده و زندگی را در اختیار "اراده" آدمی میدانند در حالیکه منطق و واقعیت زندگی و طبیعت حیات، آنرا تایید می کند. در این دقایق ما با ذهن بنجامین همراه میشویم و در تنها سه دقیقه یک سری علل مختلف را بررسی می کنیم که در نهایت منجر به تصادف "دیزی" (کیت بلانشت) دوست و همسر بنجامین میشویم که همین تصادف مسیر زندگی وی را کاملن عوض می کند. من این سه دقیقه را از فیلم بیرون آورده و بعد از گذاشتن زیر نویس فارسی در معرض دید مخاطبین محترم بلاگ قرار می دهم.( فقط امیدوارم سرعت اینترنت درون ایران اجازه تماشای آنرا بدهد):

برای دوستانی که به هر دلیل موفق نمیشوند این قسمت فیلم را مشاهده کنند. متن منولوگ فیلم را که از زبان بنجامین طی یک "فلاش بک" بیان میشود را در زیر می آورم. امیدوارم مفید باشد.

"بعضي اوقات ما در مسير يك برخورد هستيم و خود نمي دانيم. چه تصادفي باشد ويا طراحي شده، به هر روي از اختيار ما خارج است.
زني در پاريس قصد خريد ميكند. اما كتش را برنداشته پس برميگردد تا آنرا بردارد. وقتي برميگردد، تلفنش زنگ مي خورد، مي ايستد تا دقايقي به تلفن جواب دهد. وقتي زن داشت با تلفن صحبت مي كرد، ديزي براي نمايش در خانه اپراي پاريس تمرين مي كرد و هنگاميكه زن صحبتش با تلفن تمام شد، براي گرفتن تاكسي بيرون ميرود. اكنون راننده تاكسي او يك مسافر را كه زودتر سوار شده، پياده كرده و براي صرف قهوه توقف كرده است. و در تمام اين مدت ديزي مشغول تمرين است.
همان راننده اي كه قهوه مي خورد زن را سوار مي كند، زني كه تاكسي قبلي را از دست داده بود. تاكسي در مواجهه با مردي در وسط خيابان، ترمز مي كند كه آن مرد، پنج دقيقه ديرتر از هميشه به محل كارش مي رفت چون زنگ ساعتش را دقيق تنظيم نكرده بود !
در اين هنگام ديزي تمرينش تمام شده بود و داشت دوش مي گرفت. وقتي كه ديزي داشت دوش مي گرفت، تاكسي بيرون بوتيك منتظر زن بود كه هنوز بسته اش را كادويي نكرده بود چون دوست پسر دختر فروشنده كه قرار بوده بسته را كادو كند، شب قبل با اوبهم زده بود و به همين سبب وي فراموش كرده بود كه بسته را كادو بپيچد.
وقتي بسته، كادو شد؛ زن به تاكسي برگشت اما آن تاكسي اكنون پشت يك كاميون گير افتاده بود. تمام اين مدت ديزي داشت لباسهايش را مي پوشيد. كاميون كنار رفته و تاكسي به راهش ادامه مي دهد. در اين هنگام ديزي لباسش را پوشيده و منتظر دوستش است که بند كفشش پاره شده است! در اين هنگام تاكسي پشت چراغ قرمز ايستاده كه ديزي و دوستش از درب پشتي تئاتر خارج مي شوند.
حال فرض كنيد اگر يكي از اين اتفاقات نمي افتاد. يعني اگر بند كفش پاره نميشد، يا آن كاميون كمي زودتر از جلوي راه تاكسي كنار ميرفت يا بسته كادويي آماده بود چون دوست پسر فروشنده با او قهر نكرده بود؛ يا مرد ساعتش را تنظيم كرده بود و 5 دقيقه زودتر سركارش مي رفت، يا راننده تاكسي براي قهوه نايستاده بود و يا زن كتش را فراموش نكرده بود و تاكسي قبلي را مي گرفت؛ ديزي و دوستش از خيابان گذشته بودند و تاكسي هم زودتر عبور كرده بود.


اما زندگي همين است. سلسله اي از زندگي هاي متقاطع و تصادفي كه خارج از اراده هر كسي است.
آن تاكسي زودتر عبور نكرد و راننده آن براي لحظه اي حواسش پرت شد و تاكسي با ديزي تصادف كرد.
"

۳ نظر:

ناشناس گفت...

جالب بود. باید این فیلم را دید چون تبلیغش را جای دیگر هم دیدم. البته برایم عجیب بود که معتقدی ادیان توحیدی زندگی را در اختیار اراده آدمی میدانند چون عموما آنها در سوی جبر حرکت می کنند. البته این بحث بالا بلندی است و مثل همیشه دیدگاههای متفاوت در درون و برون ادیان هست اما به نظر من می آید که عموم ادیان توحیدی معتقدند که "بر من و تو در اختیار نگشادست" خصوصا اگر بحث خود حیات و زندگی باشد. در همین دنیای اسلام که باز هم معتزله در اقلیت بوده اند و تازه نظرشان به اختیار در اعمال بوده و نه در حیات و این که مرگ و حیات در دست خداست آموزه عمومی و دایم ادیان است. و همواره فیلسوفان هم در حل این مشکل غامض سازگاری اراده فعال مایشا و اختیار آدمی به قول غزالی در تهافت میفتند. بهرحال شاید من مطلب را نگرفتم و باز هم این بحث در اینجا در حاشیه است.

آقا مهرداد نمیدانم که کتاب سبکی تحمل ناپذیر هستی را از کوندرا خوانده ای یا نه ولی در آن کتاب هم یکی از محورهای اصلی همین بحث تصادف است. زندگی به همین دلیل اینگونه سبک است که شاید تماما بر اساس تصادفات شکل میگیرد. مثلا چه ساده من در دانشگاه رشته فنی بخوانم بعد از قضا در رشته خاصی باشد و آن مرا به کار خاصی سوق میدهد و در ان جا من کسی را می بینم که پیشنهاد کاری را در چین میدهد و در چین... و سلسله تصادفات تا اینجا.

ناشناس گفت...

ممنونم مجید جان بابت اظهار نظرت. اول بگم که اون کتاب را متاسفانه نخواندم ولی کارهای کوندرا معمولن جالب و تامل برانگیزه. و بعد بگم که اتفاقن من خیلی تعجب کردم که چطور معتقدید ادیان توحیدی قائل به جبرند در زندگی آدمی؟! اصولن اگر دین زندگی را یک سلسله اتفاقات تصادفی بداند که خودش را نابود می کند! یعنی دیگر محلی برای عمل صالح و منکر و دوزخ و جنت و مثقال ذره خیر (شر) یره و اینها نمی مونه! درسته که ادیان اراده انسان را در طول اراده خدا می دونند ولی اصلن به تصادفی بوجود آمدن حیات و طی اون هرگز معتقد نیستند. دین میگه خلقت تو روی حساب و کتاب الهی است و تو باید با آموزه هایی که از آورندگان دین میگیری زندگی خودت را جوری تنظیم کنی که مورد عقوبت الهی واقع نشی. کجای دین میگه تو بیحساب افریده شدی و بی حساب از دنیا میری ( یعنی همان تصادف حیات و زندگی در جبر طبیعت)
خلاصه که معتقدم مثل خودم فیلم را از بیت تورنت دانلود کن و ببین و حال کن. ;)

ناشناس گفت...

دیشب این فیلم رو توی سینما دیدم سوژه منحصر بفرد بود فقط قدری ریتم کند فیلم به خصوص در نیمه دوم آزار دهنده بود.