شاید هیچ نظامی را در دنیای امروز نتوان یافت که کلیه شاخصهایش مورد به مورد با حکومت شوروی سابق بخواند مگر جمهوری اسلامی ایران و همچنین شاید نتوان هیچ حاکم دیگری در دنیا یافت که از همانندی بسیار، نیمه دیگر یوسف جوگاشویلی یا همان استالین (1953-1878) باشد، مگر سید علی خامنه ای رهبر این حکومت.
واقعن بیان شباهتهای این دو حکومت و این دو حاکم اینقدر زیاد است که در مقال وبلاگی نمی گنجد و نیاز به یک کتاب مستقل و مجزا دارد اما به طور خیلی فشرده چند شباهت عمده را بیان می کنم و به سراغ مطلب اصلی میروم. امیدوارم عمرم مجال دهد تا در آینده به صورت مسلسل وار این شباهتها را حتی المقدور با ذکر جزئیات بیان کنم چرا که به گمانم در پیشگویی حرکات این حکومت بسیار راهگشاست!
ابتدا گوشه ای از چند شباهت بسیار عمده شوروی و جمهوری اسلامی:
- هر دو در پی انقلابی ایدئولوژیک بوجود آمدند ( یکی مارکسیست-لنینیسم و دیگری اسلام)
- هر دو با شعار نفرت از شاهنشاهی و بسط عدل و عدالت به میدان آمدند ( یکی با نفرت از رومانوفها و آن دیگری با نفرت از پهلوی ها)
- هر دو رهبرانشان از خارج از کشور پدیدار شدند و به صورت مستقیم در عمق اعتراضات مردمی نبودند. ( لنین و خمینی)
- هر دو روی موج خشم توده ها سوار شدند و در ابتدا هیچ برنامه ای برای هدایت کشور نداشتند.
- هر دو در نوع خود اولین و بدعت گذار سبک جدیدی از حکومت بودند. ( شورایی سوسیالیستی- جمهوری اسلامی)
- هر دو به مرور به دیکتاتوری منجر شدند.
- هر دو آزادی را تا منتها درجه ممکن سرکوب کردند و سرانجام یکی از آنها (شوروی) بعد از 73 سال منقرض شد و دیگری هم که ناگزیر به همان راه میرود.
و اما بخشی از شباهتهای استالین و خامنه ای:
- هر دو در نوجوانی به مدرسه دینی رفتند و این آموزه ها تا آخر عمر هادیشان بود. (مدرسه الهیات ارتودکس گرجستان و حوزه علمیه قم)
- هر دو از ناحیه یک دست مصدوم بودند! (استالین در پی تصادف با درشکه دست چپش به شدت صدمه دید و خامنه ای هم در انفجاری تروریستی دست راستش)
- هر دو در پس مرگ لیدر انقلاب در پشت پرده و به طرز مشکوکی زمام امور را بدست گرفتند. (استالین در زمان لنین شخص دوم نبود و خامنه ای هم همینطور)
- هر دو در ابتدا قرار را بر همکاری با سایر هم حزبی ها گذاشتند ولی به مرور مستقل و خدایگان شدند.
- هر دو به بیماری ظن شدید (پارانویا) و دشمن انگاری مبتلا شدند به طوریکه هر صدای معترضی را دشمن انگاشتند.
- هر دو به کشتار و نفی بلد مخالفین خود پرداختند و تا حد ممکن بندگان گوش به فرمان خود را در راس سازمانها قرار دادند.
- هر دو تا حد ممکن ارتش (سپاه) خود را تقویت کردند و جو اطلاعاتی- امنیتی را گسترش دادند.
و البته از اینجا به بعد کارهاییست که استالین انجام داد و خامنه ای هم در صورت استمرار حکومتش به آن مبادرت می کند:
1- تسویه حساب با نسل اولی های انقلاب اکتبر ( از شاخصه های این دسته می توان از تروتسکی و زینوویف نام برد و در این طرف هم منتظری و رفسنجانی) - جالب اینجاست که منتظری دقیقن جای تروتسکی می نشیند چرا که هر دو از تئوریسین های انقلاب و شخص دوم انقلاب بودند و به سرعت مطرود لیدر انقلاب شدند و استالین حتی حیات تروتسکی را هم طاقت نیاورد و در پی تعقیب و گریزهای بسیار بالاخره در سال 1940 در خانه اش در مکزیک شکارش کرد!
2- قتل عام کلیه مخالفین در پی ترور "سرگئی کیروف" (1934). این قتل عامها از هم حزبیها شروع شد و به امرای ارتش رسید.
3- در دوره بلند زمامداری (29 سال) میلیونها نفر را از دهقان و پزشک و ارتشی و هنرمند و غیره زندان و تبعید و یا اعدام کرد.
4- در اوج قدرت و همزمان انزوای کامل به مرگی مشکوک مرد و پس از مرگش در پی بازنگری اسناد حزبی در تالار منفورترین های جهان جای گرفت.
تمام اینها را گفتم تا برسم به این نکته که واقعن نباید گذاشت که این موج بوجود آمده از تقلب انتخاباتی فروکش کند و عقل و منطق و تاریخ حکم می کند که هرگز و هرگز و هرگز نباید عقب نشینی کرد. چرا که در آن صورت ابتدا تسویه حسابهای درون حکومتی آغاز می شود و در پی آن تک تک ما از زجر و شکنجه و آزار و اعدام در امان نخواهیم ماند. فاشیسم همیشه در پشت پرده آرامش اجتماعی قد علم می کند.
دیکتاتوری قدرت خود را تنها از زور اسلحه و درآمد ملی (پول سرشار) میگیرد. در مقابل اعتراضات گسترده و مداوم بسیار شکننده است. غرشهای ترسناک اما بی پشتوانه می کند (خامنه ای نماز جمعه 29 خرداد 1388). برای خاموش کردن ناآرامی ها حتی در آینده ممکن است در باغ سبزهایی هم نشان دهد اما باید بسیار آگاهانه عمل کرد و فریب نخورد.
می خواهم برای اولین بار در تمام عمرم به یعنوان یک اپوزان رادیکال و آزادیخواه به یک عضو جمهوری اسلامی بابت پایداریش در مقابل دیکتاتوری درود بفرستم. به میر حسین موسوی. او با ایستادگیش نشان داد که از جنس خاتمی نیست. بزدل نیست. نباید نا امید شد. خرداد 88 با تیر 78 بسیار فرق می کند. این جنبش یک لیدر "مرد" دارد. جنبشی احساسی و کور نیست خواسته دارد. تنها بدانید که عقب نشستن امروز مساوی است با قتل عام در فرداها... نگذاریم این شمع هرگز خاموش شود. مشتعل نگاهش داریم. ما اینکار را از زمان های دور بلد شده ایم. ما آتش بان اهورا مزدا بودیم روزگارانی. بیاییم لااقل به گذشتگانمان تمسک کنیم و آتش آزادی را همیشه شعله ور نگاه داریم. به امید پیروزی...
۳ نظر:
من يه پشنهاد دارم، از مردم بخواهيم به جاى Alloakbar بگن اعتصاب! ديگه تظاهرات فايده نداره بايد كارمندان دولت اعتصاب كنن خصوصآ شركت نفتى ها و وزارت نيرو ، تظاهرات غيره خونريزى هيچ نتيجه ِ نخواهد داد
مهرداد جونم
مرسی از مطلب بسیار جالبت
فقط یه نکته ای به ذهن می رسه
آیا اتمام این دیکتاتوری ها هم شبیه به هم خواهد بود و در انتها این یکی نیز به تکه و پاره شدن مملکت منجر خواهد شد؟
ارادت
نکته: یادمه درست سه روز بعد از حادثه 11 سپتامبر یه کارشناس مسایل سیاسی تو فاکس نیوز می گفت سه تا کشور دیگه نباید به این صورت بمانند و باید تجزیه بشوند. ایران, سودان و عربستان.
با درود بر ابلیس عزیز
آقا من فکر می کنم با توجه به تفاوت ماهوی اتحاد قومی ایران در قیاس با شوروی (که اساسن اتحاد جماهیری بود) فکر نمی کنم رفتن اینا "صرفن" به تجزیه شدن منجر بشه. ولی به هر روی با توجه به جو هر دم بیل و غیر دموکرات کشور ما در این 30 سال گذشته، باید همه جور مصیبتی را در آینده ایران انتظار داشت. گند کاریهای ج.ا. به این زودیها پاک شدنی نیست.
ممنونم از توجهت دوست با شعور من
ارسال یک نظر