جستجوی این وبلاگ

۱۰ آبان ۱۳۹۱

گلف احمقها

در یک زمین گلف اتفاق افتاد:
سه گلف باز شیرین عقل قرار است با کمک هم توپی را با ضربه های متوالی چوب گلف به سوراخ هدایت کنند.

1- نفر اول چوب خود را بلند می کند، اما قبل از اینکه چوب به صورت کامل سینه هوا را بشکافد و سپس روی توپ فرود آید به صورت کاملن تصادفی، از میان پاهای نفر پشت سرش (نفر دوم) بالا رفته و به شدت به تخمهای وی برخورد می کند!

2- نفر دوم که سخت دردش آمده، به ناگاه در تلافی چوب گلف خود را بالا می برد تا به صورت نفر اول بکوبد، اما از بداقبالی چوب به شدت از پشت سر به صورت نفر سوم میخورد و فریاد وی به آسمان می رود!

3- نفر سوم شروع به فحش و بد و بیراه به نفر دوم کرده و ناگهان با چنگ به صورت او حمله می کند؛ اما نفر دوم با یک جاخالی سریع و بموقع که البته تا حدود زیادی ناشی از درد میان پایی هم بود می نشیند و نفر سوم از رویش پرت شده و چنگالهایش به شدت به چشم و چال نفر اول فرو میرود.

4- درادامه کار به آمبولانس کشیده و گلف بازان قهار ما پس از یک کتک کاری مفصل و با زخمهای بسیار، راهی تختهای بیمارستان میشوند. و البته لازم به ذکر نیست که "توپ گلف" از این جریان کاملن سربلند بیرون میاید و بدون کوچکترین ضربه ای، سفت و محکم سر جایش می ماند!
بله!ً

این است حکایت تمام انسانهایی که قصد دارند به هدفی مشترک دست یابند، اما با کم خردی و بلاهت، از هدف خود کاملن دور شده و اصلن فراموش می کنند که هدفشان چه بوده است.

این داستان شما را یاد مثال جالبی نمی اندازد؟
مثلن اپوزیسیون (مخالفین) جمهوری اسلامی!

کسانی که ظاهرن قرار است، جمهوری اسلامی (توپ گلف) را به زباله دانی (سوراخ) بیاندازند، اما با حماقتی وصف ناپذیر فقط به یکدیگر حمله کرده و از هم فاصله میگیرند!!

با این اوضاعی که گلف بازان مخالفین جمهوری اسلامی دارند، شما مطمئن باشید که یا این توپ هرگز از جایش تکان نمی خورد و یا اگر هم تکانی بخورد، حتمن و حتمن از جانب ایشان نخواهد بود.مگر اینکه واقعن معجزه ای رخ دهد و یک فکری به حال زار خود کرده و از مسخره بازی مصدق و شاه بازی، مجاهد و کمونیست بازی، جمهوری و سبز بازی، دست برداشته؛ بجای جواب به حملات یکدیگر و اتلاف انرژی، سعی در تقویت اشتراکات یکدیگر که احتمالن آزادی و دموکراسی است کرده و "واقعی"با این حکومت مبارزه کنند نه "ظاهری و مضحک".

هیچ نظری موجود نیست: