با نهایت شادی امروز بالاخره مجاب شدم که پس از بارها برخورد در سطح شهر، بیایم اینجا و بگویم که «من جریان روشنفکری نوین ایران را بجای دانشگاهها و پژوهشکده ها و اتاقهای فکر که ماحصلش را در خروجی "کارشناسان ارشد" این مؤسسات دیده ایم؛ در مکانی کاملا غیر منتظره، یعنی در میان اقشار محروم و کم درآمد و مخصوصا کارگران ماهر دیده ام!»
برای من جای بسی افتخار و شعف در عین حال شگفتی و تعجب است که می بینم چقدر این تعمیرکار و لوله کش و برق کار و اتومکانیک و امثالهم نظرات پخته جامعه شناسانه و اندیشمندانه دارند.
چه زیبا دین و آئین را به نقد و حتی به صُلابه می کنند و چه شناخت وسیعی نسبت به مقوله های اثرگذار اجتماعی دارند.
چیزیکه به اصطلاح روشنفکر نمایان و نویسندگان و پژوهشگران ما یا اصلا نمی دانند و هیچ ایده متینی درباره ی آن ندارند و یا فرضا در بهترین حالت جرئت و جسارت بیان آنرا ندارند را شما براحتی میتوانید اززبان مثلا یک "گچکار" یا یک "صافکار" بشنوید!
البته شاید این تا حدودی طبیعی هم هست. به دو علت. اول اینکه چون این افراد واقعیات و حقایق حیات را در کف جامعه با گوشت و پوست خود لمس کرده و به چشم دیده اند و در ذهن خود بررسی و تحلیل کرده اند و کسی نیامده بعنوان "استاد" و "علامه" برایشان در کلاس درس دانشکده و یا فلان آموزشگاه در خارج یا داخل کشور، از روی کتاب و جزوه قصه و افسانه خواب آور یا ناصحیح و ناملموس ببافد.
وانگهی در حکومت اراذل و اوباش، همیشه "فرهیختگان" را باید در میان پایین ترین اقشار اجتماعات از لحاظ اقتصادی یا شغل و مقام بیابید چرا که دانشمندان و عقلای واقعی در چنین حکومتهایی هیچ فرصتی برای رشد ندارند و برای امرار معاش مجبورند تن به کارهای سخت و بعضا خطرناک دهند.
به هر روی بسیار خوشوقتم از این کشف!
بالطبع با وجود وسعت بسیار زیاد این قشر کم درآمد در اجتماعات، حتی اگر ده درصد نیز همفکر این افرادی باشند که من ملاقات نموده ام؛ پس مطمئن هستم که آینده باشکوهی در انتظار ایران فردا پس از گذر این حاکمیت خون و جنون خواهد بود.
به امید عروسی در کوچه ی ما هم!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر