آماده اید کمی بفلسفیم!!؟
برو بریم...
امروز میخواهم برایتان در مورد خود "فلسفه" صحبت کنم که البته یکجورایی به پست قبل در همین وبلاگ که دیروز نوشتم نیز بی ربط نیست.
فلسفه یعنی "علاقه به دانش". علاقه ای که انسان را به سمت کسب علم و فن متمایل می کند که در پی آن جهت گیری و گرایش انسان به سمت تفکر و تعقل نیز بیشترشده، تقویت میگردد. وقتی کسی به فلسفه علاقه دارد، در حقیقت به دنبال "دانش عقلی" میگردد. "دانش جو" است بمعنای واقعی کلمه.
اما همین "فلسفه" در دوره و زمانه ما گویی دو تعریف و یا معنا پیدا کرده است! یکی از این دو تعریف که ظاهرا عشاقش در میان دانشجویان "اسمی" و اساتید سمی(؟!) بسیار زیاد است در حقیقت تعریفی مزخرف یا همان "رومُخی"! به لفظ عوام است و آن تعریف اصلی که بالاتر بیان کردم و باعث شده خود من عاشق فلسفه شدم، ظاهرا این روزها دارد گم گور میشود.
این تعریف و یا مسئله جدید را امروز برایتان باز میکنم.
همانطور که عرض کردم معنای واقعی فلسفه "دوستی علم" است. یعنی چه؟
یعنی اینکه که شما بتوانید دید و بینش و جهانبینی شخص خودتان را پیدا کنید و سپس دائما بتوانید آنرا ارتقا دهید. با چه وسیله ای؟
با ابزار دانش مدرن و بروز بشری، منطق، تعقل و تعمق بسیار.
این کار شما به تفسیر و تأویل علمی پدیده ها منجر میشود که همانا نامش میشود "فلسفه ی شما".
بعبارتی وقتی شما به دنبال کسب علوم مختلف رفتید و جواب بسیاری از سوالاتی که برایتان پیش امده را در آن یافتید، بالطبع می توانید درک و بینش حود را وسعت بخشیده و کم کم به "فلسفه" مختص به خود برسید و این همان تعریف درست از فلسفه است که من عاشقش هستم.
ولی متأسفانه من می بینم غالبا هرکسی امروزه به دنبال دانش یا همان فلسفه میرود فقط سعی می کند "نقل قول" کند!
بگذارید رک بگویم؛ من همیشه حالم به هم میخورد وقتی کسی از یک کارشناس و اندیشمند، جویای یک نظر فلسفی و عمیق در موردی میشود و وی بجای بیان دیدگاه علمی و فنی خودش؛ شروع می کند و برای طرف از کانت و هایدگر و هگل و فوئرباخ و نیچه و راسل و مارکس و فیخته و آرنِت و اینشتین و مارک تواین و و نقل قول می کند و در نهایت نظرات قدما را بجای نظر خود می نشاند! تازه بدبختی بیشتر اینجاست که طرف احساس می کند که هرچه بیشتر روی کلام آن اندیشمندان اسکی بازی یا موج سواری کند، یعنی بیشتر می داند و بهتر می فهمد و دقیقتر نظر میدهد.
این مدل تعریف فلسقه را من "فلسفه کرنش به قدما" نام می نهم و یا "طوطی مسلکی"!
برای این دوستان، همین که فلان اندیشمند قرن 20 و 19 یا 18 حتی 16 و 15 میلادی و حتی بدتر در دوران هلنی و سده های پیش از میلاد! مثل ارسطو و سقراط و افلاطون و دموکریتوس و امثالهم یک مسئله و راه حل مد نظر خودش را مطرح کرده است، کافیست! چون لابد جواب همیشه پیش آن اندیشمندان بوده است و یا نهایتا تضارب آرایی بوده است در طول تاریخ با "زمانهای مختلف" بین کانت و هگل و مارکس ... یا نیوتون و اینشتین و ... که شاید هنوز هم به زعم ایشان محل اختلاف است و اگر چیزی را فیلسوف و دانشمند غربی کاملا حل نکرده، پس لابد لاینحل ست و ارزش تفکر زیاد و اتلاف وقت بیشتر ندارد!
چون طرف اصلا نمی تواند قبول کند که دانشمندان قدیمی مغرب زمین واقعا به اندازه زمان خود (قدیم!) مسائل را می فهمیدند و درک میکردند و نه به اندازه دانش زمان ما! طرف پیش خود فکر می کند «مگر میشود من از اینشتین یا کانت بیشتر بدانم؟!»
در حالیکه واقعا بیشتر می داند!
نه تنها او که یک دانشجوی سال اولی فیزیک نیز امروز از اینشتین بیشتر کلیات فیزیک را میداند. یا یک دانش آموز بسیار بیشتر از ارسطو و افلاطون درک فلسفی دارد چرا که با یک کلیک یا poke، دریایی از معلومات جلویش ظاهر میشود.
دوستان من!
هر انسانی می تواند برای خودش یک دیدگاه داشته باشد و همان دیدگاه و نقطه نظر است که تعریف وافعی "فلسفه" است و نه بیان آراء و عقاید دیگران. آن اسمش میشود "درس پس دادن" برای گرفتن نمره دانشگاهی که واقعا دو ریال می ارزد! یعنی اگر آن آراء و عقاید و نظرات دانشمندان قدیم منجر به پدید آمدن "فلسفه" شخص شما، یعنی آراء و عقاید سنتز شده شما نشده باشد؛ پشیزی ارزش ندارد.
اندیشمندان جهان قدیم، خدایگان و بت نبوده اند. کسانی بوده اند دقیقا مانند من و شما ولی با شانس اینکه توانسته اند یا با وُسع مکفی مالی که داشته اند، عقایدشان را به چاپ برسانند و یا آن دیدگاهها را در دانشگاهها تدریس کنند که بعدها گردآوری شود و عده ای با آن موافقت کنند و طرف معروف و معروف تر شود. واقعا همین!
چه بسا بوده اند خدمتکاری یا سرایداری یا همسایه ای یا حتی صاحبخانه ی یک فیلسوف معروف که اگر امکان بیان یا چاپ و تکثیر عقایدش را داشت، الان ما نام او را می شناختیم بجای نام آن فیلسوف بزرگ.
زیاد نمی خواهم طول و تفسیر بدهم این پست را؛ پس خلاصه میکنم:
هدف و نتیجه گیری من از این پست اینست:
همیشه «فلسفه خودتان (فلسفه) را بگویید» و «دیدگاه خودتان را بیان کنید». این نامش هست فلسفه و نه بیان طوطی وار آرای دیگران.
اتفاقا آن نظرات امروزه بعضا، بسیار کم ارزش است چون در بهترین حالت مال زمانی است که دانشمندان آن زمانها در "معلومات عمومی" حتی به اندازه یک بچه ده ساله زمان ما نیز دانش و بینش نداشته اند. و این طبیعی ست.
بگذارید یکی دو مثال جالب بزنم:
"اینشتین" اصلا نمی دانست چطور میشود در فضای مجازی جستجو کرد! (کاری که یک بچه شش ساله امروزه انجام میدهد). چون گوگلی وجود نداشت! چون اصلا اینترنتی نبود. حتی کامپیوتری هم نبود. و اگر به اینشتین بزرگ ما فرضا یک لپ تاپ میدادید؛ میدیدید که میرفت و رویش گوشت خورد میکرد برای ششلیک!
یا "نیوتن" بزرگ، اصلا هیچ ایده ای از سرعت بالای 40 کیلومتر در ساعت نداشت چون سریعترین وسیله زمان نیوتن درشکه اسبی بوده است و اگر نیوتن روزی یک بالون میدید، شاید جزوه های جاذبه اش را آتش میزد!
بنابراین عزیزان دل،
شما در بدترین حالت وسعت دید علمی تان از تمام دانشمندان و نوابغ سده های قبل بیشتر است. پس نسبت به ارزش دانش زمان خود بیندیشید. یعنی مدرن بیاندیشید و مدرن بیان کنید. همانطور که انتظار میرود صد سال دیگر نظرات مدرن امروز شما برایشان باستانی و قدیمی باشد چون در اینده بالطبع دیدها وسیع تر و ژرف تر خواهد شد.
کار مسخره و بی ارزش "تکرار" نکنید. یا اگر کردید لااقل اسمش را فلسفه نگذارید و خود را فیلسوف ندانید. شما یا مرغ مینا هستید یا کاسکو! البته عمرا به زیبایی آن پرندگان باشید!
سلامت باشید...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر