بیایید امروز در این پست کمی بفیزیکیم! و با چالشهای فیزیک نوین دست و پنجه ای نرم نماییم "رستم" وار ولی با لحنی "جیم کری" گون!
«قبل از هر چیز بگویم که مطلب این پست برای کسانی که برای خواندن مطالب فلسفی، سیاسی، فرهنگی معمولا به این وبلاگ "سر نمی زنند" زیاد جالب نیست!، بلکه برای کسانی جالب است که بیشتر دوستدار مطالب علمی هستند و دقیقا به همین خاطر هم هست که چون دنبال چالشهای علمی هستند، پس هرگز به این وبلاگ "سر نمیزنند"»!
حال چرا این مفهوم "سفر در زمان" باتلاق و منجلاب است؟! در پایان این پست خدمتتان عرض میکنم. ولی ابتدا بهتر است خلاصه ای از داستان فیلم "عقیده" را اینجا بیان کنم تا بلکه بهتر با فضای آن آشنا شویم و سپس برویم و پایه و مبنایش را بشکافیم (بترکانیم):
این فیلم طبق معمولِ فیلمهای درپیت و آبکی "ابرقهرمانی" کمپانی "مارول" که بگمان من تنها برای انگیزه دادن به نوجوانان نیمه اسمارت ساخته میشود، داستان یک قهرمان "آمریکایی" را روایت می کند که مأمور میشود تا بازهم این "جهان" را نجات دهد😒. اینبار البته قهرمان، یک سیاه پوست انتخاب شده است که دانایان هالیوود بگویند «آری! ما دیگر الان بکفایت رشد عقلی کرده ایم و گوناگونی قهرمان (Diversity) را هم قبول کرده ایم ومثل سابق دیگر "نژادپرست" نیستیم و… (که تو گویی انگار با یک مشت "retarded" انگشت فرو کرده در nostrill طرفند*)… بگذریم!
نجات جهان در این فیلم کمی غیرمعمول است چون دشمنانی که میخواهند نسل بشر را منقرض کنند از جهان آینده دستور میگیرند و از مهمات معکوس شده!؟ استفاده می کنند. (آخ...چشمم!)
بشر آینده در این فیلم به این "عقیده" (Tenet) و مرام است که اگر کسی را در زمان گذشته تجهیز کنند تا نسل بشر در زمان خودش (که همان اجداد آیندگان میشوند) را براندازند؛ به حیات خودشان در آینده صدمه ای نمیخورد. حال چرا و چگونه به این دید مهلک مضحک رسیده اند که اگر آباء و اجدادشان را بکشند، خودشان باز زنده می مانند و اصلا قرار است از کدام کانال پدید آیند که بخواهند برنامه ریزی هم بکنند را؛ ما هرگز در فیلم نمی فهمیم (چون نافهمیدنی و اصطلاحا یک پارادوکس (تناقض نما) است. حتی مهمتر از همه چیز در این فیلم ما هیچ نمی فهمیم که اصلا چرا آیندگان میخواهند نسل نیاکانشان که ما باشیم را براندازند؟! مشکلشان با ما چیست واقعا؟ ولی خُب…به هر حال این یک "عقیده" است و از دید یک "کم خرد امروزی" یک عقیده، همواره و در همه حال قابل احترام است!!😖)
القصه؛ آیندگان برای نیل به این هدف شوم و بی دلیلشان یک الگوریتم و فرایند دارند به این شکل که ضدقهرمان (آنتاگونیست) این داستان که یک اُلیگارش "روس" است (در جهان سینمایی ایالات متحده، همیشه و هنوز این روسها خبیثند) باید با خاتمه دادن به زندگی اش، یک سیگنال برای یک مجموعه از 9 بمب هسته ای مخفی شده در کره ی زمین بفرستد و با انفجار سلسله ای آن بمبها، بشر از روی این کره ی خاکی زیبا، برای همیشه وربیفتد!...حیرتا!
اما خُب علکی است مگر؟! قهرمان آمریکایی داستان ما سُر و مُر و گُنده حاضرست و عمرا اگر بگذارد. قهرمان داستان راستان؟! می آید و با زدن مخ از معشوقه ی طرف، آن خانم زیبا را مجاب کند تا اُلیگارش ملعون روس را که با آیندگان در ارتباط است با عشوه گری، معطل خود کند تا قهرمان قصه ما با کمک نیروهای کماندوی فوق باهوش و نیرومند و مدرن و نترس ارتش ظفرنمون ایالات متحده آمریکا، چاشنی بمبی را که در روسیه پنهان است و از راه دور به علائم حیاتی آنتاگونیست روس متصل است؛ خنثی نماید تا روند این الگوریتم مهلک بهم ریخته و زمانی که آن روس میمیرد، دیگر سیگنالی به چاشنی بمبها نرسد و جهان ما نترکد! (ببخشید از این مدل نقل تمسخرآمیز داستان؛ چرا که واقعا ایده این قصه "آخرت مضحک و نخ نما" است! و مدل دیگری نمیتوانستم تعریفش کنم تا افاده معنا نماید).
اما از این روایت کلیشه ای که بگذریم، میرسیم به پایه های "شبه علمی" آن که در فیلم متأسفانه توسط یک فیزیکدان (نیل) در کوران داستان برایمان نقل میشود**. چرا متأسفانه؟! چون در اصل جایگاه و پایگاه فیزیک سست میشود با این کار. ولی ظاهرا مثل اینکه آقای کارگردان ما "کریستوفر نولان" بسیارعلاقمند است که حتما دانشمندان علمی بر رویاهایش صحه بگذارند. مانند فیلم دیگرش (Interstellar 2014) که بگمانم خیلی بیهوده میان مردم سروصدای زیادی بپا کرده بود و از فیزیکدان معروفی چون "کیپ ثرون" برای روایت آن استفاده کرده بود؛ اما بجای اینکه اثر بر پایه فیزیک و منطق شکل بگیرد، جفنگی غیرمنطقی از آب درآمده بود که نبین و نپرس. حال به همین سیاق باز هم وی در این فیلم "tenet" ما را با مفاهیمی کاملا برآمده از همان تخیل محض، یعنی "سفر به گذشته" درگیر می کند. مفهومی که میگوید بشر در آینده به یک تکنولوژی ماورایی دست یافته است که میتواند خط سیر زمان را وارونه کند و آنتروپی را کاهش دهد.
جل الخالق!
(اول یک چیز کوچک در پرانتز درخصوص تکنیک نمایش وارونگی زمان در این فیلم بگویم و بگذرم. این پدیده ی "معکوس شدن زمان" به این شکل که در فیلم نشان داده میشود دقیقا همان "rewinding" خودمان است که من اول بار در دستگاههای ویدئوی خانگی "VHS" خود تجربه کرده بودم. به این شکل که تکمه ی "ریوایند" روی دستگاه پخش را یکبار روی تصویر میزدی و فیلم برایت از انتها به ابتدا نمایش داده میشد. بعدا همین تکنیک را در ویدئو کلیپ "Earth song" یا "آوای زمین" مایکل جکسون دیدیم که در آن نشان میداد پس از پخش مصیبت در زمین، خیلی ساده فیلم اصطلاحا rewind میشد و از آخر به اول باز میگشت و همه چیز مثل اولش خوب و بسامان میشد. در اینجا نیز کارگردان با همین تکنیک آبکی قرار است ما را مجاب کند که زمان میتواند به عقب باز گردد و هر چه اتفاق افتاده، به زمان قبل از وقوع اتفاق برگردد!)
ولی جدای از این نمایش خام؛ مشکل اصلی مفهوم است که شدیدا لنگ عقلی و علمی میزند:
ببینید! ما همانطور که در سطح جامعه با یک سری اخبار دروغ و جعلی "سیاسی-اجتماعی-اقتصادی" ناشی از عدم اطلاعات صحیح یا "misinformation" و حتی گمراه کننده از روی عمد یا "Disinformation" روبرو هستیم که هیچ پایه و مبنایی در جهان واقع ندارند و معمولا توسط رسانه های رسمی جریان غالب (Mainstream media) به زور و با قدرت در سطح جامعه پخش و شایع و سپس وارد خانواده ها و ذهن تک تک افراد میشوند؛ در "علوم نظری" نیز دقیقا با همین وضعیت و همین نوع فرضیات و نظریات کذب و ناصحیح (عمد و غیر عمد) مواجه هستیم. و چون منابع تولید آن بعضا "دانشمندان نخبه" در دانشگاه های معتبر و مراکز علمی رتبه دار هستند، بنابراین عمق نفوذ این قبیل فرضیات با پایه های "شبیه علمی" بیشتر است و ملت معمولا آنرا دربست، بدون هیچ ظنی، قبول می کنند و در محافل خود نیز بابت باکلاس جلوه کردن، چونان طوطی تکرار می کنند و بقول معروف با اینکار برای خود اعتبارکی علمی می اندوزند. تازه بعضی اوقات دیده شده که بر سرش تعصب هم پیدا کرده، جر و بحث هم میکنند!
بیشترین سرفصل علمی که در آن شما میتوانید با سیلی از این نوع فرضیات عجیب و غریب و بغایت اشتباه و غیر منطقی روبرو شوید، در مبحث "فیزیک فضا" است. چرا که ما واقعا "هیچ" ایده ای از دلیل وجود و نسبتهای شگفت این جهان به این عظمت و این فضای بی کران و بی مرز مشخص که ما یک نخودِ آش "آن" که هیچ! حتی یک آنگستروم از یک سلول بال از یک مگس درون "آن" هم نیستیم! (این "آن" در اینجا حجمی به وسعت زمین فرض شده است). و این هیچ ایده که میگویم واقعا هیچ است ها. فکر نکنید مثلا نیم است. خیر! دقیقا هیچ ِهیچِ هیچ.
بگذارید اینطور بگویم که ما تازه همین سیاره زمین عزیزی را که بررویش زندگی کرده، عشق می ورزیم و زاد و ولد می کنیم که هم آنرا با چشم می بینیم، هم با گوش میشنویم، هم با بینی می بوییم، هم با زبان می چشیم و هم با پوست خود لمس می کنیم را اصلا خوب و کامل و مکفی نمی شناسیم و به آن کوچکترین تسلطی نداریم؛ (فرضا اگر زمین خانم، میلش بکشد که از سر تفنن یک بخش کوچک از اندام نغزش را یک کوچولو تکان ریز و خفیف بدهد براحتی می تواند از هستی ساقطمان کناد!) … حال وای بحال "فضا" که به شدت و به حدت بیش از حد تصور ما "لایتناهی" و عظیم و کبیر و بعید است که تنها ما میتوانیم و مجازیم بخشهای ریزی از آن را "فقط" بینیم تا به خوار و خفیفی خود پی ببریم. همین واقعا! همین و همین و همین!
از این روست که دانشمندان "فضادوست" در مراکز علمی جهان سالهاست که دور یکدیگر می نشینند و برای خالی نبودن عریضه، یکسری تئوریها و فرضیه های صد من یک غازی به هم می بافند که دورهمی، اوقات خوشی را در جهان خیالات و رویاهای شیرین بگذرانند.
ولی مشکل اینجاست که از طرف دیگر، یک عده دانشجو و پژوهشگر مشتاق دیگر پیدا میشوند که با تمسک به بزرگی آن دانشمندان، سعی میکنند که وجود آن فرضیات عجیب و غریب صادره را اثبات کنند. (دانشمندان مذکور هم معمولا در دل خود به ریش ایشان میخندند و میگویند بگذار بروند و حالش را ببرند!😅 اگر اثباتی چیزی کردند که اعتبار ما را افزوده اند و اگر اثبات هم نکنند که خُب؛ ما چیزی از دست نداده ایم، کاهلی و کم سوادی از خودشان بوده است...👴)
ولی بگذارید همینجا با شجاعت و جسارت کامل به شما بگویم ای دوستان:
«قریب به اتفاق تئوریهای حوزه "کیهانشناسی" مشکل دار است».
بسیار بد هم مشکل دار است و یا اصطلاحا پارادوکسیکال است به بیانی دیگر چرند و مسخره و ناثبوتی است. نه که تاکنون ثابت نشده باشند، بلکه اصلا و اساسا اثبات پذیر نیستند! از همه نوع تئوری؛ فرضا از قضایای نسبیتهای خاص و عام بگیرید تا مهبانگ و جرم منفی و امثالهم… البته یاران فرضی من در این وبلاگ بخوبی آگاهند و لازم به یاداوری من به ایشان نیست که «این تنها ادعاهای من کمترین نیست».
من که واقعا عددی به حساب نمی آیم که بخواهم خود را در علم فیزیک صاحب نظر هم بدانم. ولی شما تنها کافیست مثلا در موتورهای پاسخگوی اینترنتی مثل "Chat GPT" اشکالات و پاردوکسهای تئوریهای کیهانشناسی برشمرده را سرچ نمایید و ببینید چقدر برایتان تناقض های آشکار و مشکلات اساسی و مفهومی ردیف می کنند.
و این باز به آن معنا نیست که من مدعی شوم باقی قوانین فیزیک کلاسیک (زمینی) "کاملا" (یعنی در تمام دستگاهها) درست و صادق اند. خیر! ولی لااقل قوانین فیزیک زمینی و کلاسیک در "زندگی زمینی ما" مشکل خاص منطقی و عقلی ندارند و تازه بسیار هم بدرد بخور و عملیاتی، ثبوتی و قابل اتکا هستند. نشان به آن نشانی که هرچه شما از رفاه و سلامت در زندگی خویش دارید از صدقه سر همین علم و تکنولوژی کلاسیک و زمینی بشر است. محصول پیشرفتهای انسان در حوزه های فیزیک و ریاضی و بیولوژی ولی از نوع "زمینی" یا "طبیعی"!
درحالیکه قوانین فیزیک "فضایی" فقط مشتی حدس و گمان و وهم هستند. خیالبافی و رویاپردازی صرف اند و تاکنون دستاوردهای بسیار ناچیزی در پیشبرد تکنولوژی و حیات بشر داشته اند. فعلا بیشتر در همان دنیای سرگرمی سازی مثل صنعت فیلم و سریال برای یک عده خوب نان و آب داشته اند. ولی از بُعد علمی "فیزیک فضا" در بهترین حالت در دنیای انتزاعی روابط و معادلات ریاضی پیچیده برای ریاضیدانان، مشغولیت محاسباتی ایجاد می کند.
پس از بیان این مقدمه کوتاه میخواستم به این نتیجه برسم و بگویم که این تخم لق "سفر در زمان" هم از همین نوع رؤیابافی هاست و در تحلیل و منطق پر از تناقض ست و از زمانیکه جناب "آلبرت اینشتین" تئوری "نسبیت خاص" و سپس "نسبیت عام" را بافت، نُقل محافل علمی-خیالی و در رأس همه ی آنها سینما شده است. اگر مباحث ضدماده و سیاهچاله و بیگ بنگ و مانند اینها یک نیمچه مبنایی لااقل در سطح ریاضیات محض داشته باشند و اصطلاحا علمی خیالی نامیده شوند؛ ولی این "سفر در زمان ماضی" که از اساس و بنیان مبنای غیرعلمی و غیر منطقی دارد و مطلبی کاملا وهمی و شبه علم است.
"زمان" را تنها میتوان در قالب عکس، فیلم (صوت و تصویر)، نوشته، حکاکی، رد پا، گور، فسیل و امثالهم برای آینده گان "ثبت و ضبط کرد"، به آن مسافرت که نمی توان کرد که برادر من؛ "نولان" جان!
اگر بیشتر بخواهم آنرا برای شما ی خواننده بشکافم، برایتان یک پارادوکس جدید معرفی می کنم به نام "پارادوکس مهرداد": این پارادوکس به شما مینمایاند که:
«یک دانشمند فرضی زنده در سال 2500 میلادی که دارد این مطلب مرا میخواند؛ هرچقدر هم پیشرفته و اولترا مدرن باشد، باز هرگز نمی تواند به ملاقات یک مهرداد 48 ساله بیاید! چون مهردادی که الان مشغول نوشتن این متن است، 49 ساله است و همینجا نیز معترف است که پارسال هیچکس از جهان آینده به دیدارش نشتافته بود. پس وقتی به ملاقات مهرداد 48 ساله "نتوانند بیایند" یعنی کلا نمی توانند بیایند». یعنی وقتی شما ی آینده نتوانسته اید با اراده ی خود سفری به زندگی گذشته ی من یعنی "مهرداد مدعی" انجام دهید و به همین منظور مورد تمسخر "مهرداد" که پانصد سال پیش از شما می زیسته، قرار گرفته اید؛ «پس منطقا و عقلا به این نتیجه میرسیم که ماهیت "سفر در زمان ماضی" کلا باطل و ناممکن است و ربطی هم به پیشرفت بشر ندارد».
"پارادوکس مهرداد" بسیار از "پارادوکس پدربزرگ" که در علم فیزیک شایع است، قوی تر و جهانشمول تر است. چون شما در "پاردوکس پدربزرگ" تنها به بی عملی یک مسافر زمان اشاره دارید و "ناظر" بودن وی را رد نمیکنید. چون شاید کسانی بگویند "سفر به گذشته" ممکن است اما در حد "آبزرور" (ناظر). ولی با "پارادوکس مهرداد" شما حتی وجود "ناظر" را هم کاملا نفی منطقی و عقلی می کنید چون "مسافر خیالی" حتی نمی تواند "با یک اشاره" هم به شما بفهماند که از آینده آمده است. و وقتی به هیچ طریقی نتواند شما را از وجود خویش آگاه کند؛ پس ارزش بودنش با نبودنش یکسان است و به بیان بهتر "اصلا وجود خارجی ندارد".
پس؛ شمایی که هزار سال یا n هزار سال دیگر این مطلب مرا میخوانید هرگز و تأکید میکنم هرگز نمی توانید با آمدن خودتان پیش من، نقض عرایض مرا اثبات کنید و سفری در زمان داشته باشید. حال هرچقدر هم میخواهد پیشرفته باشید و اصلا خود خدا شده باشید! چون من خدایی را هم تاکنون به چشم ندیده ام! (البته جز یک استثنا آنهم به تازگی👳) پس شما فقط برایتان وجود کسی به نام "مهرداد" در سال 2024 در اینجا (این وبلاگ) در زمان ثبت و فریز شده است، چرا که قاعدتا وبلاگ او باید آرشیو شده باشد و شما ببینید. همین!
فی الحال امیدوارم پس از این توضیحات، آن حکم ابتدایی "منجلاب و باتلاق" مفهوم سفر در زمان برای شما ثابت شده باشد.
پس ای دوستان گل گلاب!
مباحث تونل زمان و امثالهم، سراسر "خیالی" است و ناشی است از اوهام بشر ارزیاب.
و ریشه ای ندارد در معرفت یا علم و دانش ناب.
پس شما هرچه بیش فرو روید دراین خیــــــــال، بیش متوهم شمرده شوید چون "طُلاب"
نه آنکه فیلسوف یا دانشمندی شوید خطاب؛ درحد یک جناب مستطاب اهل کتاب!
و از همین روست که گویی شما غوطه ور گشته اید در یک منجلاب.
بنابراین آرزومندم که همواره بدور باشید از این سیلاب مذاب
مذاب اطلاعات کذب و جملگی وهم و تخیل یا سراب
شعر:
اگر قــادر تو بودی درعلــوم؛ انسان آینـــده
هویـدا میشدی روزی تو در پیشینـه ی بنـده
ولی چون من به عمرم میشوم هرگاه پوینده
نمی یابم؛ ولو یک تن، از آینــــده نماینــــده
بنابراین به استقراء شود حل؛ چون سراینده
ندیده هیچکس از آتیـه؛ پس هیــــــچ جوینده
به "دیدار از گذشتـه"، اونباشد دست یازنده
پس این فرضیه مهمل باشد و نی مبحثی زنده
و بر دانـش نباشـد سوژه ای شـایا و زیبنـده
«فقط بی دانشان باشنــد لاطائـــل ستاینـده»
///////////////////////////////
*- مغز متفکر و دانشمند این قصه کماکان، هم "سفیدپوست" است و هم "آمریکایی" است و هم "همه چیز دان" (نیل). هر وقت مغز متفکر نجات دنیا، یک افغان شد از قوم هزاره یا یک "زولو" شد از آفریقای جنوبی، آنوقت میشود "گوناگونی" ادعایی هالیوود را قبول کرد!
**- صدها قصه و فیلم در مورد سفر به گذشته ساخته شده است ولی دلیل اینکه من در مورد این فیلم مجبور به نوشتن پست وبلاگ شدم دقیقا همین است که کارگردان خیلی اصرار دارد که این فرایند دروغ "سفر به گذشته" را با اصول علم فیزیک منطبق کند و به نظرم این یک ظلم آشکار به فیزیک است که راحت از کنارش گذشتن را نتوان…
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر