تازگیها احساس می کنم در برخی محافل نمی توانم خوب با مخاطبان ارتباط بگیرم. نمی دانم که اشکال از من است یا برخی شنوندگان…
در اینترنت سرچ کردم که ضرب المثلی، شعری، کلام نغزی در این خصوص بیابم ولی موفق نشدم لذا بالاجبار شعر طنز کوتاه زیر را نوشتم که لااقل خودم بتوانم در برخی مواقع که مخاطب اصلا منظور مرا درنمی یابد و یا حتی منظور مرا کاملا متضاد متوجه میشود، آنرا به شوخی و جدی بکار برم:
ای که می پنداری فهمیدی مرا نیک و بجا
من کجایم، تو کجا؟
پیش فرض ذهنی خود را؛ تو چسباندی به ما
من کجایم، تو کجا؟
من کجا گفتم چنین کز من روایت می کنی؟
من نگفتم اینچنین، آنرا ز ما گردان جدا
من کجایم، تو کجا؟
من ز شرق و مشرق و خاور حکایت میکنم
تو شمالی یا جنوب…هر جا بجز مشرق؛ دادا!
من کجایم، تو کجا؟
قبل هر چیزی اگر خواهی نشستن نزد من
بهر بحث و گفتگو؛ فکرت نما پاک و ذُکا
تا بپیماییم باهم پله ها را یک به یک
و به مقصد دست یابیم؛ هم جهت و هم نوا
من که اینجایم؛ کجا؟؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر