جستجوی این وبلاگ

۲۳ تیر ۱۳۸۸

بهشت ترکستان : نمایشنامه ای در سه پرده

پرده اول

مکان: چین-ارومچی- دفتر کار یک شرکت بازرگانی
بازیگران: عسکر بایراموز-حوسن جان آرکین-هو فنگ جائو

(عسکر که مسئول حسابداری یک شرکت موفق بازرگانیست در دفتر خود نشسته که دوست قدیمی اش حوسن جان وارد میشود. )

عسکر: سلام علیکم حوسن جان. مدت زیادیه ازت بی خبرم. کجایی؟ چه می کنی؟
حوسن جان: و علیکم سلام . هی عسکر اکا (آقا) مگه این هانزو ها واسه آدم دل و دماغ کار و رسیدگی به احوالات دوستان میذارن!؟
عسکر: چطور مگه رفیق! طوری شده؟ خدا بد نده. درگیری چیزی داشتی با کسی؟
حوسن جان: ببین عسکر اکا. من اصلن برای همین الان اینجا اومدم مزاحمت شدم. خیلی هم وقت ندارم باید زود برم. اوضاع آروم نیست. من چند وقتیه با یه تشکیلاتی آشنا شدم به نام کنگره جهانی ترکستان شرقی به رهبری سلیم غادیر.
عسکر: خب. این چی هست؟!
حوسن جان: یک تشکیلاتیه که میخواد ما رو به حق قانونیمون برسونه. می خواد سرزمین آبا و اجدادیمون که ترکستان شرقیه بهمون برگردونه و این چینی های کثیف (هانزوها) را تار و مار کنه و بریزه بیرون!
عسکر (با تعجب): مگه ما الان تو سرزمین مادریمون زندگی نمی کنیم؟! مگه الان حقوق قانونی نداریم؟! خوب متوجه حرفهات نمیشم میشه بیشتر توضیح بدی...
حوسن جان: ببین عسکر اکا. من هم چند ماه پیش مثل تو فکر می کردم ولی احزاب مطالبه کننده حقوق اقوام به من ثابت کردند که ما الان نه تو سرزمین مادریمون هستیم و نه اصلن حق و حقوقی داریم! ببین مثلن فکرشو بکن. ما چرا باید اسم استانمون شین جیانگ باشه و ترکستان نباشه؟ مگه ما ترک اویغور نیستیم؟ چرا باید زبون دوممون چینی باشه اونم وقتی که چینی ها اینهمه به ما ظلم کردن؟ چرا ...
عسکر(میون حرفهاش می پره): ببین حوسن جان. والا اینایی را که میگی من نمیدونم ربطش به زندگی روزمره من چیه؟! من همونقدر میدونم که تو یک شرکت معتبر دارم کار می کنم که صاحبش اویغوره. بسیار هم ثروتمنده. چندین و چند هانزو هم واسه اش کار می کنن و حقوقی هم که به من میده کفاف مخارج زندگی من و خانواده ام را میده و خدا را شکر خیلی راضیم. اما اینایی که میگی میخوام بدونم اگه محقق بشه و ما برسیم بهش چه چیزایی گیرمون میاد که الان نداریم. آیا من مثلن می تونم بچه امو بهتر تربیت کنم یا...(با لحن شوخی) ملک و باغ بیشتر بخرم و از این دست کارا...؟
حوسن جان: ببین عسکر! تو مثکه خیلی از مرحله پرتی رفیق قدیمی. فکرشو بکن من دارم از دوران طلایی اویغورستان و ترکستان حرف می زنم و تو برای من داری از رفاه زندگی خودت حرف می زنی؟! فکرشو بکن که تو شهر ما همه کاره اش خود ماها باشیم و چینیهای خوک را بریزیم بیرون یا برامون بیگاری کنن. فکرشو بکن همه تو خیابون به جای نیهاو (سلام چینی) بگن سلام علیکم! همه جان بانگ اذان مساجد بلند باشه و این کفار چینی محیط زندگی ما رو آلوده نکنن! همه با هم برادر باشن. همه چی مفت بشه. پول آب و برق و گاز ندیم و بریم تو مغازه ها مجانی جنس برداریم!
(در همین اثنا صدای در زدن بلند میشه و هو فنگ جائو که یک چینی هانزو است وارد میشه. او هم مستخدم یک فروشگاه زنجیره ایست و هم به صورت پاره وقت کارهای خدماتی شرکت مثل خرید و نامه رسانی را انجام میده)
هو فنگ: نیهاو. جناب رئیس "محمت" به من دستور دادن بیام خدمتتون این چند تا سند وبرگه را تقدیم کنم. ضمنن ایشون گفتن اگه شما وقت داشتید که تو جشن افتتاحیه ساختمون جدید شرکتمون تو کاشغر شرکت کنید، من براتون برم دنبال بلیط هواپیما.
عسکر: ممنونم هو فنگ. من متاسفانه نمیتونم. هفته دیگه انبارگردونی داریم خودم باشم بهتره. از رئیس تشکر کن و بگو انشاالله سر افتتاح شعب بعدی. (و با یک چشمک هو فنگ را مرخص می کنه...حوسن جان که چپ چپ خروج هو فنگ را نگاه می کرد اینطور ادامه میده: )
حوسن جان: اه اه! اینجا هم این هانزوهای خوک ول کن ما نیستن. نمیذارن چهار تا کلمه اختلاط کنیم!
عسکر (با خنده): بابا رفیق! این بنده خدا اومده بود کار انجام بده. اتفاقن چه خوب شد اومد که تو ببینیش. ببین همین هو فنگ!... کجای این بشر می خوره که خوک کثیف باشه یا ظلمی به کسی بکنه؟! این بیچاره 6 صبح بلند میشه و تا 7 بعد از ظهر روی پا ست! اینور بدو اونور بدو. اینجا تو شرکت هم که من حداقل کاری تر و فعال تر از اون نیرویی ندیدم. کارمندای ما با اینکه 80 درصدشون اویغورن ولی پیش خودمون باشه ها اندازه اون 20 درصد هانزو هم راندمان کاری ندارن. بفرما همین اتاق بغل برو ببین "ربیع گول" منشیمون داره چیکار می کنه! همش فکر قر و فرشه تا کار...خیلی خب...می گفتی!
حوسن جان: ببین این چیزا رو ولش کن! من اومدم اینجا به تو نوید بهشت بدم! فقط کافیه که بیای و عضوحزب ما بشی. اونوقت بهت می گم که دنیا یعنی چی. تو الان چشمات بسته اس. نمی تونی بد و خوبو تشخیص بدی. من هم قبل از آشنایی با افکار رئیس غادیر عین تو بودم. اما الان تازه فهمیدم بهشت یعنی چی!
عسکر: ببین حوسن جان. من خودت میدونی که تا حالا هیچ فعالیت سیاسی نکردم. ولی البته بدم هم نمیاد. میتونیم یه قرار بذاریم با هم بیشتر در این باره گپ بزنیم.
حوسن جان: این عالیه. اتفاقن خوب گفتی. بهتره بیای تو پاتوق مخفی ما تا اونجا بر و بچه های ما هم باهات اشنا شن و یجورایی هدایتت کنن تا بفهمی زندگی یعنی چی!(چشمک) من دیگه زیاد مزاحمت نمیشم. به کارت برس. من دیگه میرم.
عسکر: راستی حوسن جان. نگفتی شغلت چیه و چیکار می کنی؟
حوسن جان: الان فعلن هیچی. بیکارم. چند تا ملک باباهه داریم و دادیم اجاره و فعلن با اجاره اونها می گذرونم. تا انشاالله کشورمون را از دست این خوکها بگیریم و اونوقت دیگه بخور و بگرد!
عسکر (با خنده): ای کلک. تو هنوز هم تو همون فضای دوران دبیرستانمون زندگی می کنی. باشه پس قرار و مدارش با تو. زنگ بزن.
حوسن جان: حتمن. منتظر تماس من باش. فعلن "خیر ، خوش" (خداحافظی اویغوری).
(پایان پرده اول)....ادامه در اینجا
________________________________

۱۷ نظر:

ابلیس گفت...

;)

ارادت

ابلیس گفت...

رفیق سلام
فکر کنم باید یه توضیح راجع به کامنت قبلی بدهم، اول چن خط کامنت نوشته بودم بعد گفتم با توجه به اینکه دو قسمت دیگه داره ممکنه اثر زیاد جالبی نداشته باشه حذفش کردم ولی عرض ارادتی انجام شد
چاکریم

mehrdad گفت...

شما لطف داری رفیق. خیلی خوشحال میشم که آخر کار نظر یا انتقادتو بشنوم. پایدار باشی

هیچ گفت...

درود بر مهرداد عزیز!
کجایی دوست من؟ چی شد؟ خواهش می کنم به محض این که تونستی برگرد به دنباله. بدون تو من یکی که نمی تونم تو دنباله ادامه بدم.

ناشناس گفت...

مهرداد چااااااااااااااااکرتم . کجایی داداش . داداش ما رو تنها نذار مگر در دنباله چند نفر مثل تو هست ؟
ارادتمند همیشگی
سرزمین

mehrdad گفت...

دوستان عزیز و گرامی من. من راستش از طرف مدیر اون سایت اجازه فعالیتم سلب شد و به خواست خود بیرون نیامدم! یک کاربر عقده ای برای بار چندم یک کار "غیر قانونی" انجام داد و من این را به این صورت که "اگر اینبار هم برخوردی با وی نشود لینکی نخواهم گذاشت" با این موضوع برخورد کردم. مدیریت محترم هم نه تنها با بن نکردن خلافکار به من ضمنی نشان داد که هیچ علاقه ای به لینک گذاشتن من ندارد که تازه با محکوم کردن اینجانب درون دادگاه یک نفره اش به عدم کامنت گذاری حتی نشان داد که خواستار نظر دادنم هم نیست! پس من دیگر خیلی باید وقیه و پررو باشم که هنوز هم بخواهم در سایت ایشان فعالیت کنم. پس لطفن این را از طرف من ندانید و مشکل را در عدم خواست مدیریت محترم آنجا جستجو کنید.
از طرف دیگر هم مدتیست که دنباله آن حال و هوا و شور و شعف سابقش را از دست داده و همانطور که می بینید دست یک مشت تجزیه طلب روانی افتاده و با حمایتهای مدیر اونجا از ایشان هم که روز به روز این قضیه بدتر و بدتر شده است. مهیار هرگز به اینهمه اعتراضات ما در بستن سایتهای تجزیه طلبی وقعی ننهاد و محیط را به مرور کثیفتر کرد. راستش هرگز دوست ندارم در محیطی فعالیت کنم که پر است از کاربران ضد ایرانی و یا عقده های های کودک منش که انگار درب مهدکودکشان تخته شده و همگی ریخته اند درون دنباله! نمیشود یک کلام با ایشان حرف زد و انتقاد کرد. فوری پیراهن عثمان می دوزند! و اگر هم تاکنون فعالیت کرده ام صرفن بابت شما دوستان بهتر از جان بوده که انگیزه ای بوده است بسیار متین. و البته اگر امروز هم باز مهیار اجازه میداد در خدمتتان می ماندم ولی همانطور که گفتم ایشان با زبان بی زبانی گفت خوش اومدی! اینجا محیط پاستوریزه ایست ه فقط تجزیه طلبان مودب حق فعالیت دارند و تویی که زیاد حرف میزنی و خیلی هم رک، جایی در این سایت نداری!
...
و سخن آخر اینکه من هرگز و به هیچ قیمتی حاضر نیستم شما دوستان عزیزم را از دست بدهم. من هم اینجا هستم و هم ای میل دارم و هم آدرس فیس بوک و هم در بالاترین هستم و و و و
من شما را از دست نخواهم داد. مطمئن باشید. آدرسهای میلتان را بگذارید تا اطلاعاتم را برایتان بفرستم. با همه دوستان دنباله ایم هستم. شاد و بهروز باشید

هیچ گفت...

نه مهرداد عزیز... نه!
خواهش می کنم در تصمیمت تجدید نظر کن. نه به خاطر مهیار ، به خاطر دوستانت برگرد. استدعا می کنم.

هیچ گفت...

مهرداد عزیز دیدم یکی دو ساعت پیش آنلاین شده بودی. خوشحال شدم.
یادمه یه شب با یکی از کاربرا بحثم شد و فرداش وقتی به تو و دوستان دیگه گفتم، خود تو بهم گفتی مگه بیکارم که با این افراد بحث می کنم؟
حالا هم من می گم چرا با این کاربر یا کاربر دیگه بر سر یه منفی بچه گانه بحث می کنی و اعصاب خودتو خورد می کنی؟ شاید این کاربر از روز اول برای جدل با تو عضو دنباله شده باشه، نباید به نقشه اش کمک کنی. درست نمی گم؟

هیچ گفت...

سرزمین هم از دنباله رفت!!

سرزمین گفت...

هیچ عزیز منم به همون نتیجه ای رسیدم که مهرداد عزیز رسیده . مدتها بود که دو دل بودم . ولی حب دوستان مانع میشد با این حال شرایط کنونی دنباله رو طوری نمیبینم که بشه چیز جدیدی آموخت .انفعال مدیر دنباله هم برای من قابل فهم نیست. من دانشگاه هم رو به همین دلیل ول کردم.

mehrdad گفت...

اول خطاب به هیچ عزیز...دوست من. من آمدم فقط ببینم اگه کسی برام ای میلی چیزی داده جواب بدم. راجع به کار در دنباله هم دوست گرامی خواهش می کنم اینقدر اصرار نکن دوست من. من دلم نازکه ها! آقا به من حق بده واسه وبسایتی که اینهمه دل سوزوندم و کار انجام دادم انقدر حرمت قائل باشم که وقتی مدیرش میگه خفه، خفه شم! من نمی فهمم!! بحث من قهر کردن و از اینجور مسخره بازیها نیست دوست من! کامنت قبلی من را خوب بخون. و اگر هم دوست داشتی اون کامنت و این یکی را هم برای مهیار به صورت خصوصی بفرست که اون هم فکر نکنه من قهر کردم!! آقا من واسه دنباله کم زحمت نکشیدم. حتی مقاطعی خیلی بیشتر از این وبلاگ خودم. اون اوائل با معرفی دنباله به دوستانی که از بالاترین قهر کرده بودن طی یک انقلاب وب دویی دنباله را با کمک همون دوستان به بالاترینیها شناسوندم و مشکلات سرور بالاترین به علاوه جوی که پیش آمده بود از قهر کردن رفقا دست به دست هم داد تا دنباله ای بوجود بیاید. بعدش هم با ارسال چندین و چند ای میل به بی بی سی و رادیو آمریکا و رادیو فردا و غیره و دالک سعی کردم یه رقیبی واسه بالاترین درست کنم زمانی که هیچکس حتی خود مهیار هم انتظارش را نداشت. اما حالا بعد از همه این کارها خیلی راحت میاد و منو غیر قانونی خفه می کنه چرا؟ چون مثلن 4 تا کاربر از من شکایت کردن!!! این رفتار چیو نشون میده؟! ژست مضحک برابری کاربران را؟ در مقابل کی؟ در مقابل کاربری که یک لینک هم تا به حال نگذاشته و دو ریال برای دنباله کار انجام نداده؟! تو خودت بودی با چنین برخوردی حاضر بودی ثانیه ای درنگ کنی در فرار؟! متاسفانه این دوست من مهیار همه چیزش خوب است جز اینکه سنش کم است و هرگز تجربه مواجهه با کاربران را ندارد که اگر داشت وضع دنباله بهتر از این بود! جایی که باید اهمیت بدهد می گذرد و آنجا که باید بگذرد اهمیت میدهد! همین انجمنهایی که به نظرم دلخوشی اصلی شما دوستان برای فعالیت هست هم پیشنهاد همین بی ادب گستاخ بود که باید تنبیه میشد. دوست من. من همیشه برای سایت دنباله بهترینها را خواسته ام و از این به بعد هم همینطور. تنها سایت ایرانی هم هست که لوگواش برای همیشه کنار وبلاگم خوش خواهد درخشید. ولی من این مدل مدیریت را بر نمی تابم. مدیریت اجتماعی و نه فنی سایت باید مشورتی باشد. ایشان به چه حقی تشخیص می دهد که کسی باید خفه شود یا نشود یا چند روز بشود یا نشود؟! الان هم سه کار را اگر مهیار انجام بدهد باز می گردم وگرنه دنباله را به مهیار می سپارم و البته آرزوی روز به روز پرمخاطب شدنش را دارم. من فقط یک نفرم اما سه شرطی که تقریبن مطمئنم اجرا نخواهد شد:
1- بستن کلیه سایتهای تجزیه طلب
2- بستن آی دی شخص قانون شکنی به نام آسمان که قانون شکنی اش محرز است
3- تشکیل یک واحد مدیریت اجرائی 3 نفره که آنجا که بحث تنبیه کاربری است که خطایش محرز نیست (مثل همین مدل برخورد با من) تصمیم بگیرند.
اینها را برایش بفرست. اگر جواب داد که هستم ورنه که او را به خیر و ما را به سلامت

mehrdad گفت...

و خطاب به سرزمین عزیز
دوست گرامی من. این آی دی من در یاهو مسنجر است:
mehrdaad74
حتمن منو اضافه کن به لیستت. کارت دارم دوست من
;)

هیچ گفت...

نه! نمی تونم چیزی نگم!
خواهش می کنم هر دوتون برگردین (اسمایلی التماس!)

Unknown گفت...

سلام مهرداد جان, خوبی؟؟
اولین باری که باهات توی دنباله تماس داشتم, نتونسته بودم کامنتی رو که نوشته ام ارسال کنم و تمام مطالبی که نوشته بودم پریده بود. امشب هم که میخواستم اینجا برات کامنت بذارم باز همون اتفاق افتاد. خواهشن این قضیه رو به فال نیک بگیر و یه دوره جدید رو در دنباله شروع کن.
والله درست نیست, ما روی مردونگی و سبیل تو قسم میخوریم, رفتن جواب ما نبود
امشب که ماجرای تو رو شنیدم واقعا خیلی ناراحت شدم.
باور کن هیچ چیزی مث این رفاقت ها و همنشینی ها ارزش نداره توی دنیا.
خواهشن توی تصمیم ات تجدید نظر کن و برگرد دنباله.
من تا حالا به کسی التماس نکرده ام و راه و رسمش رو بلد نیستم, به همین دلیل نمیدونم چجوری و با چه زبونی باید راضی ات کنم.
برگرد.
مرسی از توجهی که میکنی.
یاحق.

هیچ گفت...

مهرداد و سرزمین عزیز
ایجا زیر این لینک تو دنباله، هنوز داره راجع به شما بحث میشه. لطفا توجهی بنمایید!!:
http://donbaleh.com/link/117178

هیچ گفت...

مهرداد عزیز شرمنده از مزاحمت پیاپی ولی خواستم حتما به اون لینک که گفتم دقت کنی.
اینجور که کیا میگه حاضر نیستن به هیچ عنوان سایت های تجزیه طلبا رو ببندن.
چکاری می تونم بکنم که تو و سرزمین کوتاه بیاین؟

Unknown گفت...

رئیس جمهوره قلّابی ما آقای احمدی نجس عجب آدم بی‌حیا و بی‌شرمی هست بعد از اینهمه قتل و آدم کشی‌تازه می‌خواد بره سازمان ملل بگه چطور باید قتل عام کرد و رئیس جمهور هم شد. آقای احمدی نجس و پدر نجسترش آیت الله دشمن اسلامی یک روز جواب این جنایاتشون را خواهند داد حالا هرچقدر برند سازمان ملل عر و تیز کنند. مارو باش هزار‌ها سال تمدن را دادیم دست یک خر ، آقای احمدی خره و یک خر رون، آیت الله دشمن اسلامی. می‌خواد بره اونجا بگه در ایران همجنس باز نیست ولی‌نمیگه کون بچها و طلاب گذاشتند همجنس بازی به حساب نمیآید.اول میکننمون بعد میکشنمون، بد از حقوق بشر و حقوق مردم حرف میزنند. ما دیگه چه ملت خره بدبختی هستیم که اینها شدند حاکممون. لا اِلهَ اِلَّا اللّه
«ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا بانفسهم»