با اتمام قسمت سوم مطلب "گسترش دین گرائی" بر آن بودم که این مطلب را ببندم، اما در طی این مدت که در سفری دور و دراز هم بودم ای میلی از طرف یکی از دوستان دریافت کردم که چون موضوعی عام بود، مرا بر آن داشت تا پستی جداگانه در تکمیل سه بخش قبلی بنویسم و همزمان فلسفه نئوپالی ته ایزم (که از این به بعد با حروف مختصر "نپتا" از آن یاد می کنم) را کمی بیشتر توضیح دهم که تو گویی انگار آنقدر آنرا بد توضیح داده ام که بسیار دست کم گرفته شده و برخی از دوستان آنرا به کلی نفهمیده اند!
در حالیکه به گمان من این نظریه فلسفی نه تنها ساده و کم اهمیت نیست بلکه یکی از انقلابی ترین و کارسازترین نظریات در حوزه شناخت شناسی (اپیستمولوژی) و در بّعد پراتیک (عملی) آن "حوزه ادیان" می باشد.
چکیده کلی آن مطلب که برایم ارسال شده بود این بود: "خب، اصل اینست که جامعه "سکولار" شود و در آن صورت اصولن لزومی به طرح مبحث "نپتا" نیست و این فلسفه در آن فضا محلی از اعراب نخواهد داشت چرا که مملکت سکولار یعنی مملکتی آزاد از قید و بند دستورات لازم الاجرای دین توسط حکومت و این یعنی همان مدینه فاضله ی فرادینی که به دنبالش هستیم"!
و اما خدمت آن دوست بزرگوار و البته کلیه افراد دیگری که این ذهنیت را دارند باید عرض کنم که خیر دوستان! سکولاریزم اصلن یک "راه حل" نیست و تنها یک تعویض حوزه یا یک "تغییر کاربری" است. یعنی در سکولاریزم (با در نظر کرفتن کلیه تعاریف رایج این واژه) اساسن دین به همان صورت (پکیج) ی که هست باقی می ماند و تنها از حیطه دولتی و سیاستگداریها خارج میشود. درست مثل این می ماند که ما برای تمیز کردن خانه مان جارو به دست گیریم و گرد و خاک را از سطوح پاک کرده، در یک جا جمع کنیم و همه را یکجا بفرستیم زیر فرش خانه مان! سکولاریزم یا تعبیر فرانسوی آن لائیسیته به گمان من اینست. جدائی دین تنها از حوزه سیاست و نه تمامی بخشها و نه آلترناتیوی مناسب برای جایگزینی آن.
سکولاریزم یک جایگزین برای مکاتب و فرایض دینی نیست. یعنی کسی نمی تواند بگوید من مسلمان نیستم و سکولاریستم! یا بگوید من حنفی یا مالکی یا شیعه یا بپتایز یا کالوینسیت یا شاهد یهوه یا مورمون یا ... نیستم و سکولار هستم! انسان یا باید بگوید بی دینم یا دیندار و یا "نپتائیست" (جایگزین واژه نئوپالی ته ئیست که فلسفه ایست میان دینداری و بی دینی. یک دینداری کاملن شخصی که اثراتش مخربش واقعن گریبانگیر "جامعه" نیست و نه ظاهرن).
اما در خصوص سکولاریزم باید اینطور شروع کنم که اگر این فلسفه قرار بود حل کننده معضل دین باشد؛ ما امروزه با گذشت بیش از یکصد و پنجاه سال از طرح این فلسفه این همه مواجه با مشکل دینداران آدمخوار از همه نوع دین موجود در دنیا نبودیم. از شرق عالم بگیر تا غرب عالم. از پروتستانهای کوکلوکس کلان kkk در ایالات متحده سکولار گرفته تا بسیجی های ذوب ولایت شیعه اثنی عشری خامنه ای و از راستهای زیونیست افراطی یهودی اسرائیل سکولار گرفته تا طالبان وحزب الدعوه و حماس سنی مسلمان و هزار و یک گروه و تیم تروریست مذهبی این روزها همه نشان از این دارد که سکولاریزم هیچ مشکلی را "حل" نکرده و فقط به صورت مقطعی دربعضی جوامع جلوی افراط گریهای آنهم "حکومتی" را گرفته است. اصلن چرا راه دور برویم و از مسلمانان خشمگین از نظام سکولار ترکیه و مسیحیان متعصب کاتولیک ایتالیا و فرانسه یا از یهودیان عرب کش و مسیحیان یهودی کش حرف بزنیم؟ همین ایران خودمان برای ما بهترین مثال از عملکرد سست و بی پایه و اساس نظام سکولار است. مگر خود ما در زمان رژیم پهلوی کشوری سکولار نبودیم؟ کی و کجا سیاستگذاریهای محمد رضا شاه یا پدرش دارای رنگ و بوی مذهبی بود؟ ایشان که از همان ابتدا با وارد کردن اصول مدرنیته و شهر نشینی و تاسیس دانشگاه و زدودن حجاب خفت زنان و... و سپس انقلاب سفید شاه و مردم و اصلاحات ارضی و از بین بردن ملوک الطوایفی راه خود را در عین اینکه خود مسلمان بودند از سیاستگذاریهای مبتنی بر دین جدا کردند. اما ثمره تمام این دمش روح پیشرفت لااقل اقتصادی و صنعتی چه شد؟ آیا مسجدی تبدیل به کتابخانه شد یا حوزه نا علمیه ای تبدیل به خانه دانش و بهداشت و رفاه شد؟ خیر! ثمره اش این شد که بعد از گذشت نیم قرن تلاش برای آوردن رفاه، مردم هیجانزده به خیابانها ریختند و از یک آخوند شیعه به حد جنون طرفداری کردند و خواستار یک نظام قرون وسطائی دینی شدند که تا امروز هم گریبان خودشان و ما را چسبیده و تو گویی خیال ول کردن خرخره ما را هم به این زودیها و تا مرگ کاملمان ندارد!!
اما نپتا چیز دیگریست. همانطور که پروتستانیسم باعث تحولات بسیار مثبت و شگرفی در اروپای سده های میانه شد، نپتا هم فلسفه ایست که در قرن بیست و یکم می تواند به راحتی دین را با تعقل در طول زمان جایگزین کند. یک جایگزینی آهسته و منطقی در طول چند نسل. ساده و بی هزینه و بی درد سر. تنها کافیست به مردم بگوئیم که دین خود را خود انتخاب کنید ولی با این تعریف که دین شما خارج از شخصیت حقیقی شما مفهوم منطقی و عقلی ندارد. چون هر تعریف متافیزیکی تنها و فقط تنها در یک ذهن قابل تبیین و پذیرش است ولی در ذهن شخص ثانی به دلایل کاملن علمی و ریاضی (عقلی) قابل اثبات و تعریف نیست. خدای شما فقط خدای شماست. خدای من یا حسن و یا تقی و منصور و نرگس و کبری نیست!
به تعداد کل آدمیان خدا هست یا نیست. بسته به خواست خود اشخاص. همین. این نپتا است. در عین سادگی تعریف، دنیایی از تحلیل علمی و تاریخی و جامعه شناسی در زمینه و دنیایی به کل پاک از آلاینده دین در پیش رو دارد.
تنها خواهش من از خوانندگان این مطلب اینست که این موضوع را سرسری نگیرند. یا با رجوع به نوشته های قبلی در همین خصوص در همین وبلاگ مثلن 1، 2، 3 بیشتر از این ایده بخوانند و یا با طرح سوال هایی که به ذهنشان می رسد در همین پائین (صندوق انتقادات) در صدد شفاف سازی بیشتر برایند. ولی دوستان و یاران گرامی، استدعا می کنم ناخوانده و نادانسته نظراتی مطرح نفرمائید که این احساس به من دست دهد که چقدر در انتقال مفاهیم ناتوان و رنجور بوده ام. باور کنید که هرگز احساس خوشایندی نیست. بادرود و بدرود
۴ نظر:
درود بر مهرداد عزیز
چرا مطلب جدید نمی ذاری رفیق؟ خیلی وقته!
مهرداد. یک عده از شیعه ها هستند به اسم "محدثه" یا "اخباریون" که دینشون تقریبا شخصی و به دور از فقاهت و اجتهاد و مجتهدین ه. من یه مدت حتی رفتم باهاشون توی یه مسجد زندگی کردم تا باهاشون آشنا بشم. جماعت جالبی بودند. اگر توی اینترنت مطلبی در این مورد گیر نیاوردی, به وسیله ایمیلم که آدرسش رو توی همین کامنت میذارم بهم خبر بده تا یه مطلب مختصر برات بنویسم.
koros_rad@yahoo.com
مهرداد جان چرا مطلب جدید نمی نویسی ؟ ضمنا نوروزت هم مبارک . دوست عزیز
دوستان گرامی شرمنده ام که اینقدر دیر جواب میدهم. من متاسفانه خودم به علت گرفتاری چند ماهی اینجا نیامدم. سال 89 و باقی سالها برای همه شما دوستان گرامیم توام با شادی و نشاط یاشه. از شما خیلی ممنونم
ارسال یک نظر