جستجوی این وبلاگ

۰۳ آبان ۱۴۰۰

بازاری جهانی با متاعی موهومی

 از بزرگترین آسیبهای اجتماعی که هنوز پس از قرنها در زندگی بشر (در خاورمیانه بطور اخص و شدید و در زندگی دیگر ملل بطور اعم و خفیف تر) تاثیر مخرب دارد، وجود کالایی است به نام "دین" و مغازه هایی است که این کالای "پایه موهومی" در آنها بفروش میرسد. در ایران و افغانستان و عربستان و بسیاری کشورهای بدبخت دیگر که این مغازه ها دولتی هم هستند و خرید کالاهایشان زورکی!...

همانطور که ما در شهرها بازار عمده فروشی کالا داریم و سپس خرده فروشان و مغازه داران از مغازه های بزرگ گرفته تا دکانهای کوچک و نقلی و زیر پله ای به کسب و کار مشغولند، کالای دین هم دقیقن بازارهای عمده فروشی دارد مثل حوزه های علمیه و کلیساهای جامع و معابد طلایی و غیره تا برسد به خرده فروشی ها که میشوند کلیساها و مساجد و کنیسه ها که اینها درشت و کوچک دارند و تا زیر پله ای ها که میشود تکیه ها و مجالس روضه و نذری و اینها که بیشتر مشتری های شیعه خریدار این مدلی این کالا هستند.

بازار دین دقیقن مانند بازار کالا، پردازش کننده و فراوری کننده و وارد کننده و صادرکنندگان بزرگ دارد که به آنها بطور کلی روحانی میگویند که هر دینی برای روحانی اش اسم خاص هم دارد مثل مفتی و فقیه و پاپ و کاردینال و اسقف و کاهن اعظم و ریشی و قس علیهذا. و فروشندگان محلی هم باز اسم و رسمی برای خود دارند: کشیش و ملای محل و امام جمعه و ربای و برهمن و پوجا و ...

تنها فرق دین با کالاهای موجود در بازار اینست که اولن دین کالایی با منشا واقعی و زمینی و لمسی و دیدنی نیست بلکه کالایی است کاملن فرازمینی و حسی و وهم الود که از دل تاریخ نامشخص باستان برآمده است و ثانین تولید کنندگانش بطور کلی هیچ کدام امروزه زنده نیستند و مهمترین تولیدکنندگانشان بیش از هزار سال پیش که این کالا را تولید کرده اند، از بین رفته اند. بنابراین این کالا را یا باید با حسی جز حواس پنج گانه خود؟! حس کرده و بخرید و یا فقط به اعمالی که برایتان تدارک دیده بعنوان فرایض و تکالیف مثل نماز و روزه و خمس و اعانه و نشستن پای وعظ کلیسا و کنیسه و اهدای نذر به معابد و غیره که تعدادش بعضن از موی سرتان بیشتر است عمل کنید تا مشتری شوید. ضمنن بگویم که همه روزه در دنیا ادیانی جدید بوجود می آیند که تولید کننده زنده دارند ولی این تولید کنندگان معاصر و مدرن در خاورمیانه بعنوان شیاد و کلاه بردار شمرده میشوند و زندان و حتی اعدام انتظارشان را میکشد بنابراین مجبورند چون محمد در شعب ابی طالب بصورت مخفی باقی بمانند ولی در اروپا و آمریکا که دین، کالایی دولتی نیست و به بخش خصوصی سپرده شده، این افراد شیاد نیستند و اجازه تبلیغ یا فروش دارند. صد البته باید بگویم که آنها هم از نظر سایر دین فروشان بزرگ، مشتی حقه باز و فریبکار شناخته میشوند.

مدل فروش در بازار دین فروشی هم درست مثل بازارهای دیگر در کشورهای بدبخت بدین شکل است که تنها کالاهای خاص و شناخته شده و اصطلاحن برند حق دارند در کنارهم در این بورس فروخته شوند و کاسبهای یک دین با اینکه اصلن با کاسبهای دینهای دیگر خوب نیستند ولی در ظاهر هم که شده تا حدودی آنها را برسمیت میشناسند ولی... ولی کالاهای جدید و یا به روز شده و بطور کلی کالاهایی که بازاریان تشخیص دهند که چه بلحاظ کیفی و چه بلحاظ قیمتی از جنسهای مستعمل و نخ نمای خودشان سر تر باشند و به ایشان صدمه اقتصادی بزنند؛ را هرگز به رسمیت نمی شناسند و بعنوان اجناس فیک و غیر اوریجینال از بازار بیرون می اندازند. مثلن یک کاسب شیعه؛ یک کاسب مسیحی یا یهودی یا  گبر یا هندو و تا حدی سُنی را  در ظاهر و به اکراه می تواند قبول کند چون به هر نحوی تشخیص داده خطر زیادی از جانب ایشان بازارش را تهدید نمی کند یا بازارشان انقدر بزرگ و قوی هست که نتواند با آن مقابله علنی کند ولی امان از کاسب های بهایی یا حجتی یا صوفی و درویش یا حلقه و امثالهم که چون دریافته است که کالاهای ایشان بدلیل مدرن تر و به روز تر بودن احتمال دارد که میان عوام الناس، مشتری بیشتری دست و پا کنند بگونه ای که حتی کار به کسادی و ورشکستگی کامل بازار خودش بکشد؛ با تمام توانش به مقابله با ایشان برخاسته و هرگز آنها را تحمل نمی کند.

این قضیه وقتی جالب میشود که بدانیم ایراداتی که فرضن یک کاسب شیعه به دکان داران و حجره داران ادیان و آیینهای دیگربازار دین فروشی میگیرد نه تنها در مورد کالای خودش نیز صادق است که بعضن ایرادات کالای خودش بمراتب در همان موارد بیشتر هم هست. مثلن ایشان، تولیدکنندگان آن کالاها را شیاد یا روانی خطاب می کند، بدون اینکه بفهمند این کالاهای جدید هم دقیقن از همان کانال کالاهای خودشان تولید یا بهتر بگوییم وارد شده اند. یعنی یک نفری نشسته در گوشه ای و به او از ناکجاآبادی در فضا وحی شده که راه صواب اینست و دیگر راهها نا صواب است!

این سوال و جواب را میان یک مشتری "عاقل" و یک کاسب دین فروش بشنوید:

سوال: آن شخص محترم تولید کننده دین شما در هنگام تولید آن، آیا شاهدی زنده هم بر این مدعای خویش داشته است؟ 

جواب کاسب: خیر، البته که نداشته است! 

سوال: آیا دوربین مداربسته ای، ضبط صوتی، فیلم عکاسی ای، خلاصه چیزی بوده که من خریدار باور کنم واقعن ارتباطی بین آسمان و زمین واقع شده است و این دین شما حادث؟ 

جواب کاسب: خیر... هرگز! مگر تو دیوانه شده ای؟ دوربین و ضبط بوده مگر در آن روزگار و در آن غار.

سوال: خب؛ منطقی است! ولی آیا بالاخره راهی هست که بفهمیم به قول شما "خالق جهان" با "پیغمبر" مولد دین شما ارتباطی برقرار کرده است که منجر به ساخت متاع تان شده باشد؟ 

جواب کاسب (با اکراه): ... بله خب... در قرآن آمده! 

سوال: خب چه کسی به شما گفته متن قرآن را همان خالق جهان گفته و تراوشات ذهن انسانی نبوده است؟ 

جواب کاسب: خود پیامبر گفته!

سوال: شما از کجا مطمئنید که پیامبرتان واقعن پیام آور خالق جهان بوده و سخنانش کذب نبوده است؟ 

جواب کاسب: استغفرالله...ابتدا دهانت را آب بکش ای ملعون تا برایت بگویم... برای اینکه خالق جهان گفته است...

سوال: کجا گفته است؟ 

جواب کاسب: چقدر تو خنگی...گفتم که در قرآن آمده...برو اینجا نایست که توقف بیجا مانع کسب است...برو بابا جان تو مشتری نیستی، برو!

مشتری با اصرار: نه من میخواهم مشتری شوم، فقط بگویید چه کسی به شما گفته متن قرآن توسط خالق جهان گفته شده است؟ 

جواب کاسب: عرض کردم پیامبر! 

(و ادامه جوابها برمیگردد باز به همان جوابهای بالا)

این سوالهای منطقی را اگر خریدار فرضی ما الی الابد هم ادامه دهد به چیزی جز دایره بسته (خدا-قرآن-پیامبر) نمی رسد: "خدا از زبان محمد گفته چون خود قرآن تایید کرده که محمد از زبان خود خدا گفته است و الله،  قرآن را نازل کرده چرا که محمد اینرا از زبان او در خود قرآن تایید کرده!!). کاسبان ادیان دیگر هم کمابیش همین جوابها را می دهند: سیکلهای (پدر-پسر-روح القدس-اناجیل چهارگانه)؛ (یهوه، ده فرمان، موسی، عهد عتیق)؛ (براهما، ویشنو، شیوا، وداها)؛ (اهورا، زرتشت، گاتها) و الخ. دلیل هم واضح است، چون واقعن هیچ شاهدی واقعی بر این ادعای این کاسبان از مدل تولید کالایشان وجود خارجی ندارد. (توضیح بیشتر اینکه فقط یکی از عناصر در این دایره های برشمرده، امروزه وجود خارجی دارد و باقی عناصر اعتبارشان را فقط از آن یکی میگیرند که من با رنگ قرمز آنرا مشخص کرده ام).

شما از فحوای کلام کاسبان دینهای جدیدتر هم به همان سیاق در می یابید که برای خلق کالایشان، یک نفر یا چند نفر در طول تاریخ معاصر به این نتیجه رسیده اند که آن کالاهای قبلی دیگر جوابگوی خیلی از سفارشات جدید نیست و باید فراوری و به روز رسانی اش کرد ولی بجای اینکه این کار را با جایگزینی خرد و دانش زمینی انجام دهند،  باز با استعانت از آسمان و موجودات خیالی درون آن انجام داده اند تا ادیان جدیدتری مثل پروتستانیسم و بهاییت و صوفی گری و باپتیسم و ساینتولوژی و شیطان پرستی و آیین سیک و غیره شکل بگیرد.

این مورد جنگ زرگری بین ادیان قدیمی و جدیدتر، قهقهه "از ما بهتران" و البته تاسف مضاعف "آدمهای آگاه بی قدرت" را در پی دارد. در ادامه هر دو این گروهها را تعریف می کنم.

این بازارها قدرت جذب مشتری شان تفاوت دارد. بازار دین یهود براحتی مشتری جذب نمی کند چون مشتری های خود را خاص می داند و سرویسهای خوب اقتصادی به ایشان می دهد لذا شما حتمن باید یک قرابت خونی با آنها داشته باشید یا یک کله گنده بازارشان شما را در شان مشتری های VIP ببیند وگرنه جذبتان نمی کند تا مجبور باشد برایتان بعنوان نان خور اضافه پولی خرج کند. اساسن بازار دین یهود خیلی خصوصی و پولدار است و هرکسی را لایق سر سفره نشستن نمی داند. اما بازار عیسی چون کم پول تر است فقط یک آب سر و کله شما میریزد و شما را می پذیرد، از آنهم گداتر بازار اسلام است که تنها باید زبانی یک شهادت بدهید و خلاص. شما مشتری شدید. چون خدمات خاصی مثل وام و مساعده در میان نیست و بیشتر باید بسلفید تا بگیرید، پس همه بیایند. آداب و ترتیبی ندارد. همه. آغوش بازار اسلام بروی همه باز است. تازه هر کس جز خرید کردن اگر دلش خواست می تواند کالایی را هم مجانی بردارد و برود بازاریابی کند، آنگاه اگر مشتری جدیدی جلب کرد؛ مساعده مالی و پست و مقام هم در کار است. خلاصه بشتابید که درنگ جایز نیست.

جذب در بازارهای دیگر ادیان هم دقیقن به همین شدت و ضعف است، ماهیتشان یکی است فقط در مدل جذب کمی متفاوتند که آن زیاد مهم نیست.

حالا یک سوال دارم از شما خواننده عزیز، "یک بازار بزرگ قدیمی که هر لحظه ممکن است در و دیوارش فرو بریزد و کالاهایش به قدری زشت و بی مصرف است که روز به روز با پیشرفت دانش و تکنولوژی های ارتباطات از تعداد مشتریهایش کاسته میشود؛ به نظر شما برای سرپا ماندن و احیاء به چه چیزی نیاز دارد؟"

بله؛ کاملن درست حدس زدید. نیاز به تزریق سرمایه توسط اسپانسرها یا حامیان مالی برای مرمت و بازسازی و تبلیغات بیشتر و پیشرفته تر. این حامیان مالی را من بالاتر به نام "از ما بهتران" یاد کردم. "از ما بهتران" در اینجا سران و سیاستگزاران "کشورهای صنعتی اروپا" و "ایالات متحده آمریکا" هستند که البته این روزها قدرت جدید شرق آسیا یعنی "حزب کمونیست چین" نیز به آن اضافه شده است. 

این "ازما بهتران" کارشان سرمایه گذاری گسترده و البته مخفیانه و غیر علنی در این "بازار دولتی دین" در کشورهای بدبخت دنیا (مصرف کننده صرف = بدبخت) و در رأس آنها خاورمیانه است. این سران با تمام قوا پشت این بازارند و هرگز دوست ندارند این بازار لااقل بخش دولتی آن از انتفاع ساقط شود. دلیل آن نیز بسیار روشن است. اگر بازار موهوم فروشی تعطیل شود، ملت بجای تولید و استفاده و ماله کشی دینی باید کار دیگری بکنند. آن کار دیگر هم  مطمئنن تولید کالاهای اساسی، کشاورزی، صنعتی، هنری و محتوایی و فرهنگی و به روز است که این امر چه در پی دارد؟ کاملن صحیح حدس زدید:

این امرابتدا آگاهی و بیدار شدن از خواب مغناطیسی دولتهای کشورهای بدبخت را در پی دارد. این امر تبدیل شدن کشورهای بدبخت ابتدا به کشورهای توسعه یافته و سپس به کشورهای خوشبخت را در پی دارد. این امر عدم نیاز کشورهای خوشبخت به کالاهای اساسی وارداتی و سپس لوکس از کشورهای "از ما بهتران" را بدنبال دارد. این امر عدم سرازیر شدن نیروی جوان کار و مغزهای این ممالک را بسوی کشورهای از ما بهتران در پی دارد. این امر قدرت گرفتن منطقه زرخیز خاورمیانه را تضمین می کند…(باقی اش را خود شما بگویید)

خب حالا شما خود کلاهتان را قاضی کنید، آیا هرگز این "از ما بهتران" حاضر هستند این خبط و خطای عظیم را بکنند و دست از احیای بازار دین فروشی دولتها در کشورهای بدبخت بکشند؟ خب اگر چنین خطایی کنند که قدرتشان را بمرور از دست می دهند. دیگر Made in EU یا Made in Germany یا Made in US یا UK ارزشش را از دست می دهد. دیگر ملت ها برای داشتن بنز و بی ام و، سر و دست نمی شکنند. دیگر برای رسیدن به بهشت آزادی اروپای غربی و آمریکا جان خود و خانواده شان را بخطر نمی اندازند. دیگر اصولن احتیاجی به محصولات اساسی نخواهند داشت و تازه خودشان مازاد تولیدشان را به ایشان صادر هم می کنند. 

آنگاه است که تازه جوانان اروپایی و آمریکایی هم مجبور به تحمل کارهای سخت و  واقعی با درآمدی معقول مثل ممالک دیگر نقاط دنیا میشوند، شاید هم بفکر مهاجرت بیفتند! 

تمام و کمال مشکلات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی برشمرده امروزه کشورهای بدبخت، به اضافه صدها مشکل عدیده در حوزه های دیگر دقیقن مربوط است به همین بازارهای دولتی دینی و ملتهای این کشورها با وجود منابع سرشار و غنی معدنی و کشاورزی باید روز بروز فقیرترو در عالم بی اهمیت تر شوند و کسانی هم که این موضوعات را در می یابند که بالاتر از آنها با عنوان "آدمهای آگاه بی قدرت" یاد کردم و غالبن کاسبان به آنها لقب کافر و مشرک و مرتد و از این دست خزعبلات می دهند و به خونشان هم تشنه اند، باید زجری مضاعف  بکشند چرا که هیچ کاری از دستشان ساخته نبوده و نیست و تنها نظاره گر بدبختی مردمان خویش هستند. در پست آینده احوال این افراد را و همچنین فضای زندگی ملل بدبخت را با زبان موسیقایی-نوشتاری بیشتر توضیح خواهم داد.

تا مادامیکه بازارهای دولتی و قدرتمند دین فروشی در جهان دایر باشد و اسپانسرهایی فعال و ثروتمند داشته باشد، شوربختانه بیش از هشتاد درصد مردمان روی این کره آبی، روی خوشی نخواهند دید و هر روز ملل بدبخت خود را گرسنه تر خواهند یافت و در مقابل شکم آن بیست درصد ملل "از ما بهتران" را پُرتر می بینند. کار و ساخت و تولید و صنعت و ترقی فقط نزد آنها می ماند و اینور همه مصرف کننده صرف و توسری خور و محتاج خواهند ماند. :(

شعر:

جمع شدند حاکمان فرنگ.....................................شور نمودند؛ بلادرنگ 

که گر فارس و عرب هم سنگر شوند.............از اعجاز نفت صنعتگر شوند؛

دگر چطور ما با برازندگی...............................آسوده خاطر بکنیم زندگی؟

تولیدات ما به کجا میرود؟..............................وقتی مشتری خود مولد شود

ملت خود چطور نماییم سیر؟....................وقتی نوندونی مون افتد دست شیر

این بود که شد دیپلماسی دست به کار........خواهی طوفان درو کنی؟ باد بکار!

“Divide & Conquer” شد؛ حکم فرما.........."تفرقه بنداز و حکومت نما"

دانی چگونه کارشان شد آسان..................با رجوع به سوغات شرق شناسان

پیدا کردند نقاط گسست مان.....................آنرا چو پُتک زدند به داربست مان

همان نقاط ضعف و زشت فرهنگ.....................غیرت و تعصبات بد آهنگ

شال و کُله کردند پس دگربار......................اما نه گردش گر و کاشف؛ اینبار

مأمورین و دیپلماتها آمدند....................................تا پنبه همدلی ها را زنند

یکی سراغ فارس و قاجاریه...............................دیگر سراغ عرب و بادیه

یکی سوی کُرد سلیمانیه...................................وان دگری ترک قسطنطنیه

هر جا ز مذهب اختلافی دیدند........................به شیپور بغض و نفاق دمیدند

شیعه به جان جود و کافرانداخت..................سنی جان شیعه ی جعفر انداخت

آهای کجایید که "ناموس" تان..........................در خطر از حمله همسایگان

سنگر و بارو بزنید سوی هم...............................سخت ببندید در بروی هم

ترک و عرب را بکنید تمسخر...............................آی ایرانیان پر از تفاخر

چرا باید یک عرب ملخ خوار..............................شیعیان علی نماید افگار؟

و اما شما اعراب راستین................................خوار کنید مجوس آتش آیین

دین تو آئین تعالی ست این.........................مذهب تو اعظم و عالی ست این

چرا عجم با زیرکی به تدریج.......................اسم خودش گذاشته روی خلیج؟

آری! یکی مأمور شیعه اینجا..........................بالا میبرد، یکی سُنی را آنجا

تا جای داشت؛ بر طبل سنت زدند.....................دست به استحمار اُمت زدند

تعصب کور و مذهب پرستی.......................کار داد، دست مؤمنان دودستی

اسلام به هم زد مرکز ثقل مان.....................مغرب زمین خندید بر عقل مان

مؤمن، اینور یا دنبال ماه میگشت..................... یا دنبال امام ته چاه میگشت

نفت هم ازآنورمیرفت به پول مفت.........بشکه به بشکه به غرب سلام میگفت

غــــــــرب؛ برای خاورِ میانه...........................گشت به تدریج ارباب خانه

از اینطرف نفت و مواد خام رفت................از آن طرف سلاح آمد جای نفت

تا تحریک شوند مردم منطقه.........................و جنگ در اذهان بزند جرقه

کالا و دارو بفرستند مدام.................................محتاج ایشان بشویم مستدام

...

ابیات بالا بخشی از شعر بلند "مثنوی پسروی" است که ایده ایجادش با این موضوع این مقاله شکل گرفت ولی سالگرد انقلاب و قتل فجیع ناموسی باعث شد یک پست مفصل تری بگذارم که در اینجا می توانید بخوانید.

 




هیچ نظری موجود نیست: