جستجوی این وبلاگ

۱۰ شهریور ۱۴۰۳

تعویض پادشاهی ها توسط "جهان پیشرو" (بیشرفها) در یک دقیقه

اگر cc روشن است خاموش نمایید تا زیرنویس چسبیده کاملا دیده شود

این ویدئو بخشی از فیلم "آکوامن 2018" است که به زبان خیلی ساده سیاست موبورهای از خود راضی و خودبرتربین را در برخورد با حکومتهایی مستقل که زیردست خود می انگارند و سر بر اطاعت بر خاک نمی سایند را نشان می دهد (من با تمثیل قحطی ایران در سال 1320 که پس از خروج رضاشاه صورت گرفت، یک زیرنویس مناسب برای این ویدئو تهیه نمودم که بالاتر قابل مشاهده است):

در فیلم آقای "اُرم" شاه آتلانتیس؛ از پادشاه "فیشرمن ها" کمک نظامی میخواهد و ایشان قبول نمی کند. پس با یک نیزه کارش را میسازد و سریعا حکومت را به دخترش میسپارد تا او با جمع کردن ارتش فیشرمن ها کمکشان کند. 

فاجعه را دیدید؟

آشنا نبود برایتان؟

برای من که بسیار آشنا بود! 

این سیاست معمول اروپای غربی و آمریکاست. وقتی یک پادشاه یا رئیس جمهور گوش بفرمان نباشد؛ خیلی راحت با اطمینانی که قبلا طی سالها دوستی و خدمت از شاه و نفر اول حکومت در طول زمان جلب نموده اند به وی تا می توانند نزدیک میشوند. سپس نصیحت بسیار می کنند و در صورت شنیدن جواب رد، وی را بسادگی حذف می کنند و قدرت را به فرزند گوش بفرمانش و در صورت نبود به کسی دیگر میسپارند تا کارشان پیش برود.
 
این کار را در قرن گذشته ی ایران حداقل سه بار جلوی چشمان ما ایرانیان نابینا انجام داده اند و ما ندیده ایم. 
ابتدا احمدشاه قاجار بی لیاقت و بی کاریزما را فرستاندند فرنگ برای عشق و حال و حکومتش را به سردار سپه وی که ابتدا کاملا مطیع و گوش بفرمان بود سپردند.

بعد از بیست سال که دیدند رضا شاه مصالح ملی ایران را براطاعت مطلق از ایشان (متفقین) ترجیح می دهد، وی را خیلی شیک با کت و شلوار سوار کشتی کردند و فرستادند جزایر موریس برای تعطیلات و حکومت را به پسر حرف شنو اش سپردند.

وقتی هم که همان پسر حرف شنو پس از 37 سال خواست با فرهنگ و صنعت و تمدن قد علم کند و اصطلاحا موی دماغ ایشان شود، اینبار با یک پرواز و یا درواقع با یک اوردنگی به بیرون پرتش نمودند و با یک پرواز دیگر خمینی را بر تختش نشاندند. (این جانشینی آخر بهترین و تضمینی ترین انتخاب برای برآورده ساختن مطامع و منافع ایشان بود چرا که روحانی جماعت فقط بلد است کرنش کند و خراب کند و آباد کردن اصلا در تنظیماتش نیست).

آنوقت ما میرویم در صف و خود را پاره می کنیم و هزار جور مدرک جور میکنیم برای گرفتن ویزای این بیشرفها که یا پول هابمان را در خاکشان خرج کنیم و بعد برای فک و فامیلمان چُسی بیاییم که ما اروپا و آمریکا دیده ایم (حال انگار چه تحفه ای هستند بدبختهای آفتاب ندیده) و یا کلا مهاحرت کنیم و با تمام توان و انرزی خویش بندگی ایشان را نماییم و البته در همه حالت نیز باز ما را خوار و زبون دارند و شهروند درجه 3.
 
تازه کنسول های عوضی شان برای ما ناز و اطوار و عشوه خرکی هم می آیند برای دادن روادید!!!

هاه!

حقا که چه خاک متراکمی بر سر ما شده است..!



هیچ نظری موجود نیست: