جستجوی این وبلاگ

۲۹ مرداد ۱۴۰۳

منطق واقعیت

 یک مسئله که ذهن مرا مدتهاست خیلی به خود مشغول کرده، دو مسئله ی اصلی در مورد مبحث شیرین "واقعیت" است! یعنی آنچه ما انسانها پس از آموختن و دانستنش، آن را «دربست قبول می کنیم» و ذره ای هم به صحت و سقمش شک نمی کنیم. چرا؟... چون زمانی در فلان کتاب و بهمان مرجع علمی ثبت شده و لابد و حتما درست است چون اگر غلط می بود ذکر نمیشد و یا چاپ نمیشد و یا پس از اعلام نقیض آن حتما پاک میشد. پس چون هست، واقعیت دارد و بنابراین تشکیک بر آن را حمل بر نادرستی میدانیم و حتی گاهی بر درستی آن بدون آزمون و تفکر اصرار می کنیم و جامه بر تن خویش می درانیم!

یکی این مورد مهم است و باید "بازتحلیل" شود در این پست و و یکی اینکه خودِ همین "واقعیت" که امروز برای ما "واقعیت" است باید بگوییم که اساسا همیشه و در تمام زمانها وجودخارجی نداشته است و همواره بمرور زمان و با گذشت سالیان به دایره ی واقعیات امروز ما وارد شده است. یعنی با کشف نظرگاههای جدید، موضوعاتی که روزگاری غلط، نا ممکن و نشدنی، توهم یا دروغ خوانده میشدند را پس از لمس یا با پشم دیدن و یا با منطق رسیدن، امروزه بعنوان "واقعیات مسلم" می شناسیم و در آن تردیدی نداریم.

حالیا که هر دوی مسائل بالا در دید کلی غلط است. و بسیاری از "واقعیات" آنگونه که ما آنرا در مدارس و مکاتب به دانش آموزان و دانشجویان چه در "علوم تجربی" و  چه خصوصا "علوم انسانی" می آموزیم؛ اصلا "واقعیت" نیست و خود "واقعیات امروز" در زمانهای آتی می توانند "خزعبلات" باشند. این را در ادامه توضیح خواهم داد...

بسیاری از "واقعیت" در علوم برشمرده ی فوق تنها توصیف و بیان دیدگاه یکسری افراد (اندیشمند یا دانشمند) است در برخورد با پدیده ها که کاملا محتمل است برخطا باشد یا بمرور زمان برخطا بشود چرا که مدام دید بشر در حال وسعت و توسعه است و برخی دیگر از "واقعیات" حاصل دریافت و شهود عینی خود ماست که آنهم می تواند چنین نباشد که خود ما متصوریم و میبایست برای تحلیلش یک ضریب خطا حتما بگذاریم.

مثالها برای درک این امر، بسیار فراوان است. چون حوزه این علوم، حوزه ای بس سترگ و عمیق است.

شما از مشاهدات عجیب و تحلیل دانشمندان در بیولوژی بگیرید تا بیان دیدگاهها و روشهای متعدد و بعضا متضاد راه حل ها در علوم جامعه شناسی، روان شناسی و اقتصاد و از شیوه های تشخیص بیماری و طبابت بالینی بگیرید تا صدارت و وعظ نعلینی، "واقعیات ادعایی" چنان از بُعد منطقی غریب و گاه سخیف است که نمیتوان آنرا براحتی قبول کرد صرف اینکه در منابعی تکرار شده اند و یا انسانهای ارزشمندی پایشان مُهر تایید زده اند.

"شک" به گمان من سنگ بنای آگاهی ست و اگر در شما "شک" نسبت به پدیده های شناخته شده، وجود ندارد خود را ناآگاه بدانید حتی با داشتن بالاترین مدارک تحصیلی به ظاهر معتبر، چرا که شما در نهایت تنها مقلد پیشینیان هستید و در بهترین حالت کاریکاتوری از یک اندیشمند در گذشته که یا در حیات است و یا درگذشته!

بسیاری از انسانها فکر می کنند که تنها باید در خصوص لاطائلات دینی و خرافات سنتی و رسومات قبیله ای تشکیک کرد و در دایره ی علوم تجربی و انسانی باید تایید نمود. ولی خیر! مهم آنست که حتی به اساسی ترین فرضیات مورد قبول در علوم نیز باید شک نمود و آنها را دوباره مرور کرد چرا که در جهان تماما نسبی ما "هیچ چیز مطلقا درست یا مطلقا غلط نیست".

جالب اینجاست که حتی بسیار ممکن است که ما آنچه در علوم امروزمان، غیرواقعی نشدنی و برخطا می انگاریم؛ روزگاری در آینده تبدیل به واقعیات شوند و شدنی.

و اما بگذارید که با ذکر مصداقهایی، کلام خود را واضح تر و شفاف تر نمایم:

ابتدا مثالهایی که شما مطمئنا قبلا هم شنیده اید. ولی اگر صبر داشته باشید مثالهایی می زنم که مطمئنا نشنیده اید و تحلیل آن بالطبع برایتان تازگی و حلاوت خواهد داشت.

اگر به انسانهایی که 150 سال پیش در زمین میزیستند می گفتید تردد سریع بدون بالن ازهوا ممکن است نگاه عاقل اندر سفیه بتو میکردند چرا که هواپیما واقعیت نداشت. یا اگر به انسانهای 200 سال پیش می گفتی که میشود سوار بر یک تن آهن پاره شد و بدون اسب و یابو از یک شهر به شهر دیگر با سرعت سفر کرد حتما شما را مجنون می انگاشتند چون اتوموبیل واقعیت نداشت. اگر به انسانهایی که 600 سال پیش می زیستند می گفتید میتوان داستانهای پدربزرگ را در مجموعه هایی گرد آورد و حتی بیسوادان نیز می توانند میلیونها بار از رویش بنویسند و برای همه ی نسلهای آتی بفرستند به شما میخندیدند، چون صنعت چاپ واقعیت نداشت. اگر به انسان هزار سال پیش می گفتید که میتوان از راه دور یک خانه را نابود کرد (با باروت) شما را جدی نمیگرفت یا جادوگر و مرتبط با ارواح پلید می انگاشت چون انفجار واقعیت نداشت. اگر به یک انسان دو هزار سال قبل می گفتی آنسوی دریاها خاک است و آنسوی خاکها دوباره آب است و پس از عبور از آن تو دوباره اینجا خواهی بود؛ قاعدتا می بایست تو را دیوانه می انگاشتند چون قاره ی آمریکا و کرویت زمین واقعیت نداشت.

حتی موضوع باز هم از این فراتر است. شما همین امروز اگر به یک انسانی که ده ها سال تحت تعالیم مدهب شیعه بوده و شیخی شده است بگویی وجود شخصی به نام حسین و واقعه کربلا اثبات پذیر نیست چون هیچ اثری از ایشان "در همان زمان" جایی ثبت نشده و میگویند اولین کسی که به این موضوع که در عراق ظاهرا اتفاق افتاده، اشارتی کرده، "محمد جریر طبری" بوده که دویست سال پس از آن می زیسته و بچه آمل ایران بوده است!! 

....((وای ددم یاندی))....

که تازه وجود خود همین شخص محمد جریر و آن نسخه کتاب کذایی اش که از نقل قول های شنیده شده! و نه منابع قابل استناد حقیقی تحریر شده است؛ هم موجود نیست! 

خب شما اگر همین ها را به یک شیخ شیعه بگویی میگوید واقعیت ندارد و آنچه واقعی است واقعه ی کربلاست و حسین تشنه لب و طفل شیرخواره در جسنجوی آب!

و شاید باور نکنید که موضوع باز حتی از این هم فراتر است و  

یغنی اگر به انسانهای مدرن امروزی هم بگویی کسی پیدا شده که میخواهد با عقل و منطق پایه های علم بشر را بلرزه بیاندازد، حتما اکثریت ایشان به تو می گویند طرف روانی است، جدی اش نشمار!


هیچ نظری موجود نیست: