جستجوی این وبلاگ

۲۲ آبان ۱۴۰۲

فرازی از دنیای چپی ها و یک مسئله مهم در اخلاق

 این روزها همانطور که میدانیم، مهمترین مسئله روز، لشگرکشی اسراییل است به باریکه غزه برای برانداختن جنگ جویان "حماس" و ساعتی نیست که یک خبر در این ارتباط به گوش آدم برنخورد. 

35 روز است که از حمله خونین حماس به شهرک های اسراییلی گذشته است و در این مدت روزی نبوده است که با هر پاسخ اسراییل به این حمله که با بمباران آغاز و با حمله زمینی ادامه یافته است؛ چندین گروه "مثلا" انسان دوست و در واقع چپ گرا (کارتون ذهن!) مخصوصا در اروپا و آمریکا برای حمایت از "فلسطین" و درخواست "آتش بس" به خیابان و رسانه نریخته باشند. باسوادهای انگشت شمارشان می گویند «مجازات با جرم، تناسب ندارد و نباید برای خنثی سازی حماس، غزه را مجازات کرد».

بنابراین، امروز با توجه به این تحرکات و نقش بستن یک مسئله بغرنج فلسفی در ذهنم، مطلب زیر را تقدیم خوانندگان محترم می نمایم. ببینیم آیا مجازات با جرم تناسب دارد یا خیر.

مسئله مهم اینست که «در جریان پاکسازی جامعه از شر گناهکاران آیا ازبین رفتن برخی بیگناهان در صحنه جایز است یا خیر؟» بعبارت بهتر «با فرض اینکه گروهی مسلح در میان و از میان مردم نبرد میکنند و اصطلاحا "سپر انسانی" در دست دارند؛ آیا تقابل مستقیم با ایشان راه صحیحی است یا اینکه میبایست منفعلانه برخورد کرد و اجازه داد تا ابتدا خودشان روزی وجدانشان بیدار شده، سپر مردمی خود را رها کنند و به میدان مبارزه بیایند. بعد با ایشان برخورد نمود؟!».

برای شروع بحث در این خصوص، بد ندیدم ابتدا با یک مسئله ساده تر آغاز کنم در اخلاق پزشکی. آنهم با تعریف کردن یک کارتون! 

شاید تعجب کنید که چرا برای تبیین این بحث جدی می خواهم سراغ مثالی بچه گانه بروم.

ولی تعجب نکنید!

چرا که وقتی شما 👈 این لینک : «جهان کارتونی چپی ها» از بنده را خوانده و قبول کرده باشید و همزمان بخواهید به مسئله ای که بیشتر در ذهن چپی ها مسئله است (چون نزد عقلا مسئله ای حل شده است) بپردازید، بالطبع در می یابید که بهترین جاییکه برای یافتن آبشخور ایده های فانتزی ایشان باید بکاوید، همان دنیای رویایی "کارتون ها" ست!

جانم برایتان بگوید که خاطرم هست در زمان کودکی من، یک سریال کارتونی پخش میشد به نام "پسر شجاع". در یکی از قسمتهای این مجموعه، یکی از قهرمانان داستان که پرستاری بود به نام "صورتی" (کلا اسم گذاری های این کارتون بسیار مضحک بود)، پس از اینکه راهزنان ابتدا دهکده اش را به آتش می کشند و سپس او را برای درمان رئیسان می ربایند و به غار محل اختفایشان می برند؛ در هنگام فرار از غار که توسط "پسر شجاع" برنامه ریزی میشود ، ناگهان با بیداری غلیظ وجدان مواجه شده، میگوید تا رییس راهزنان را کاملا مداوا نکند از اسارت فرار نمی کند! 

پس این بار با پای خود به غار بازگشته و رییس دزدان را درمان میکند. جالب اینجاست که در دنیای این کارتون، رییس غارتگران بابت این لطف "صورتی"، قول میدهد از آن پس "بچه خوبی" بشود و به همه یاران دزدش هم دستور می دهد که دیگر هیچگاه به روستاها حمله نکنند!

یعنی همینقدر گوگولی و کودکانه که میشنوید: سر دسته راهزنان که عمری را به دزدی گذارنده بود، یکهویی با یک لطف، تصمیم میگرد توبه کند و لابد در آینده بجای رئیس رهزنان بشود اسقف راهبان!👳😁

خوشبختانه برایتان پیدایش کردم. شما در این قاب، صورتی (الگوی چپ عالم) را می بینید بر بالین گرگ راهزن!
احتمالا "دکترسمیعی" خودمان یا همان «پزشک مخصوص ملایان در آلمان» عاشق این کارتون "پسر شجاع" شده و همین روش را در زندگی خود برگزیده است...
...بگذریم

اما بیایید ببینیم آیا در جهان واقع هم اوضاع به همین منوال است و حقیقتا خلافکار زخمی پس از بهبود توبه می کند و یا واقعیت چیز دیگری میگوید؟

در مباحث اخلاقی دنیای پزشکان، ظاهرا مسئله ای جدی مطرح است که «آیا درمان یک جانی خطرناک و یا یک قاتل سریالی بخاطر کرامت انسانی وی و شرافت قسم بقراط مجاز است یا خیر؟» جواب کارتونی اش را که میدانیم: «بله کاملا مجاز است». اما جواب علمی اش چیست؟ یعنی اگر احتمال دهیم که این درمان باعث شود آن خلافکار، به خلاف خود ادامه دهد (که امری بدیهی است زیرا که بسیاری از خلافکاران اساسا کار خود را خلاف نمی دانند و آن را حق خود می دانند) باز مجاز به درمان هستیم؟ 

فرضا یک "قاضی قاتل" در یک دستگاه فضایی کشور استبدادی که حکم اعدام هزاران انسان ناراضی و عاصی را صادر می کند اصولا خود را قاتل می داند که بخواهد پس از درمان اصلاح شود و انسانی متین گردد؟! یا یک تروریست روانی خود را آدمکش می داند و یا نه تنها ترورهایش را اشتباه نمی داند که آنرا در راه رضای خدایش هم دانسته تازه طلب بهشت هم می کند؟

معلوم است که درمان امثال این افراد اصلا مجاز و اخلاقی نیست

اینکه بگوییم «ما برای ذات مقدس پزشکی فارغ از نام و عمل بیمار به وظیفه انسانی و وجدانی مان که از بزرگداشت کرامت انسانی و سوگند بقراط وام گرفته است، مبادرت به درمان بیمار می کنیم» امری کاملا ناصحیح است. 

و اینکه بگوییم «باقی کارهای بیمار و عملکرد وی پس از بهبود، دیگر به ما دخلی ندارد» نه تنها ناصحیح که خود مصداق "بی اخلاقی" صرف است.

جواب کامل و منطقی-اخلاقی آن، این است که "اگر آن جانی و خلافکار بیمار، در بند (زندان) و تحت کنترل پلیس باشد؛ بلی، درمان وی مجاز است چون وی "کرامت" دارد و در عین حال پس از درمان نیز قابلیت خلاف ندارد؛ پس باید مداوا گردد. ولی در غیر اینصورت، نه تنها آن درمان مجاز نیست که آن به مثابه «شراکت در جرم» هم هست.

یعنی فرضا درمانگری یک تروریست آزاد (فراری)، آن طبیب درمانگر را مبدل به یک "شریک جرم" برای ترورهای آتی آن شخص می کند.

حیرت انگیزاست که متاسفانه «بسیاری از پزشکان قدرت فهم و درک همین مسئله ی بغایت ساده را نداشته و دقیقا همین عدم درک این دسته از پزشکان ساده لوح و کج فهم باعث پدید آمدن مصیبت های بسیاری برای جوامع انسانی گشته است.

حال با این توضیح مقدماتی بر میگردیم به حکم ابتدایی خودمان در مورد «اندازه و شیوه مجازات گروهی مسلح به نام حماس» که در راستای همین بحث مطرح می باشد.

یعنی با توجه به اینکه می دانیم آتش بس و یا انفعال در مقابل "حماس" این گروه را نه تنها متنبه نمی کند که تازه جری تر هم میسازد که با نفسی تازه تر مبادرت به برنامه ریزی برای حملات شدیدتر و خشن تر در آینده بنمایند؛ باز باید درخواست "آتش بس" به اسراییل بدهیم؟!

آیا این ساده لوحی و یا حتی بدتر از آن، مشارکت در قتل عام های آتی این گروه تروریستی نیست؟

البته که هست.

اما "کارتون ذهنان" چه میگویند؟

- خیر؛ نیست!

- چرا نیست؟ 

- (منطق چپی) چون از آنجا که میدانیم (جمله صغرا: گرگ بد گنده رئیس راهزنان در کارتون پسر شجاع بود) + (جمله کبرا: توسط صورتی باوجدان درمان شد) ==> (نتیجه گیری: گرگ خوبی شد!)...پس... به این نتیجه میرسیم که جنگ طلبان بد گنده حماس نیز پس از آتش بس اسراییل، توبه میکنند و سلاح بر زمین میگذارند. سپس گروگانهایشان را ازاد می کنند و در نهایت تسلیم میشوند!

باور بفرمایید تمام کارشناسانی که 24/7 در رسانه های دنیا دنبال آتش بس هستند دقیقا همینقدر کارتونی می اندیشند و هالو هستند (البته در بهترین حالت هالو هستند وگرنه برخی از ایشان، آخرِ پدرسوخته اند و در اصل بدنبال بقای حماس هستند!).

از این که بگذریم؛ قسمت اصلی مسئله هنوز باقی است: «پس با این حساب تکلیف ملت فلسطین و گروگانها چه میشود؟»

جواب در عین سادگی، بسیار دردناک است: اگر مردمان غزه به هر طریقی از مهلکه فرار نکنند؛ محکوم هستند به فنا! یعنی اگر از کوریدورهایی که برایشان تعبیه شده از غزه خارج نشوند واقعا کشته راه حماس میشوند. 

آنها اصلا زندانی اسراییل نیستند. "آنها زندانیان حماس اند"

لطفا این را بفهمید ای ارشد کارشناسان رسانه ای...

و ضمنا آنها با این جنگ، کشته نمیشوند. آنها در حقیقت زمانی کشته شدند که حماس را به قدرت رسانیدند. آنها مُردند چون هیچگاه جلوی پیکارجویی های حماس نایستادند

همانگونه که ما ایرانیان با شورش 57 و تن دادن به سیاستهای دموکراتهای آمریکا، انگلستان، آلمان و فرانسه و قبول جمهوری اسلامی واقعا پژمردیم و مُردیم! 

ما ایرانیان و افغانان و سوریان و لبنانیها هم با مردم فلسطین چندان تفاوتی نداریم. همه ما در زندانهای روباز اسیر حکام خونریزهستیم.

ما همگی مُردگان متحرکی هستیم که اگر بمبی بر سرمان ببارد فقط از تحرک می افتیم!

ما سالیان سال است که فقط حرکت می کنیم، زندگی نه. 

آدم زنده ای که آزادی نداشته باشد، قدرت تغییر شرایط وخیم زادگاهش را نداشته باشد، اصولا درهیچیک از تصمیم گیری های حاکمان کشورش جایی نداشته باشد و حتی توان فرار از کشورش را نیز نداشته باشد؛ فقط متحرک است. 

یک تکه گوشت که تکان تکان میخورد.

بنابراین زیاد برای مردم غزه دلمان نسوزد. خود ما نیز فرق چندانی با ایشان نداریم. امروز از شر حماس، موشک بالای سر آنهاست. بله! ولی یک روز هم بالای سر ما می آید. 

فکر می کنید کشته شدن ما برای آزادی ایران چیز وحشتناکی است؟

البته مجازید که اینطور فکر کنید 

ولی

مطمئنا آیندگان ایرانی اینطور فکر نمی کنند و تازه دست کسانی که شر حکومت مستبد را از سر مملکتشان کم کردند؛ میبوسند. اصلا هم برایشان اهمیت ندارد که در این راه چند کرور آدم متحرک از حرکت باز ایستاد. 

بدیهیات تلخی است. نه؟!

ولی خب چه میشود کرد. باید قبولش کرد... 

مگر اینکه برای خنده حضار برویم سراغ  تحلیلهای کارتون "پسر شجاع" و چپ کنیم!

ولی چون قرارمان این بود که واقع بین و دانش آموز باشیم.

پس به تحرکمان ادامه میدهیم...

و به هر روی این نیز بگذرد...

Anyway the wind blows...

هیچ نظری موجود نیست: