جستجوی این وبلاگ

۲۳ مهر ۱۴۰۲

جهان کارتونی چپی ها (احزاب چپ جهان)

سالها پیش که در کشور قزاقستان دچار بحرانهای مالی و کاری بسیار بودم، شعری سرودم به نام «پرگشودن به خیال» یا «سرزمین بجواز» که نقبی بود بر دنیای رویایی ذهنی ام و مفری بود بر تنش های فزاینده زندگانی ام. 

هر ازچندگاهی هم که فرصتی دست میدهد تا آنرا بازخوانی کنم، واقعا از فضایش لذت می برم. (شما هم اگر خواستید در👈 اینجا بخوانید).

این درست است که افسوس میخورم از اینکه که آن "سرزمین رویایی" مستقر در دل و مغز من، در جهان واقعی و زندگی حقیقی ام؛ وجود خارجی ندارد. 
اما
از آنجاییکه این موضوع ساده را خوب فهمیده ام که «قرار نیست مکنونات قلبی و مصنوعات ذهنی من، در جهان خاکی متبلور شود»؛ و باز تأکید میکنم؛ چون این مورد بسیار ساده را فهمیده ام، پس من یک چپی (چپ گرا) نشدم! 

یعنی میخواهم این را باور کنید که کمونیستها، سوسیالیستها و کل لشگر احزاب چپ جهان همین یک مسئله ساده را متوجه نشده اند و برای همین است که فکر می کنند جهان بیرون از ذهنشان، می تواند براحتی تبدیل به جهان رویایی و ذهنی شان (یوتوپیا=آرمانشهر) شود. پس تلاش میکنند که بشود!

یک قاب بسیار گویا از ارتباط اسلامیسم و سوسیالیسم 👉لینک
 (ژست کارتونی یک اسطوره ساده لوحی: مهاجرانی در لندن در حمایت از فلسطین) 

به عبارت بهتر «جهان چپی ها یک "جهان کارتونی" است». یک دنیای فانتزی که خیلی چیزها "باید" در آن باشد. یعنی مثلا آزادی کامل برقرار باشد. احترام به عقاید باشد. کار برای همه باشد. عدالت باشد. مساوات باشد. شادی باشد. صلح باشد و... و خیلی چیزها هم "نباید" در آن باشد: ظلم نباشد. فقیر نباشد. شاه و رئیس ستمگر نباشد. آلودگی محیط زیست نباشد. جنگ نباشد و و و.

بسیار خوب... چه کسی از این شرایط آرمانی بدش می آید؟! ولی مشکل از آنجا پدید می آید که ایشان اصولا زیاد کاری به این ندارند که چه شرایطی "هست" یا چه امکاناتی "نیست"! و یا چرا برخی پیچیدگی ها در عالم و روابط و ارتباطات بین متغیرهای نا همگون و نامتجانس برقرار است یا چرا بعضی زیرساختها نه تنها آماده که حتی متصور هم نیست. ضمنا از اولویت بندی مفادی و زمانی برنامه ها هم خوششان نمی آید. همه چیز باهم بشود بهترتر است.

به هرحال آن چیزهایی که آنها میخواهند باید یکجوری بشود، وگرنه خیلی بدجور میشود.
 
مشکل تحلیلهای این عزیزان از کلیه وقایع عالم هم دقیقا از همین دید کارتونی ایشان نشأت گرفته و پدید آمده است. چون آن بایدها و نبایدهای "ذهن" خود را به زور هم شده، میخواهند بنشانند به جای آنچه در "واقع" وجود دارد.

کار این عزیزان غالبا فقط "ذکر مصیبت" کردن است و اگر از ایشان بخواهید راهکاری ارائه بدهند؛ با دو دسته روبرو میشوید: یک دسته حداکثری که اصولا هیچگونه راهکاری در ذهن ندارند و فکر میکنند همین قدر که میدانند فلان چیز بد است؛ این لابد همان راه حل است!
و یک دسته حداقلی که راه حل ارائه می کنند، ولی یا آن راه حل کاملا غیرعملی یا ناممکن است و یا بغایت مضحک و کُمیک می نماید.

بعنوان نمونه به یاد دارم که در سال 2020 در غائله ای که پس از قتل "جورج فلوید" توسط پلیس در آمریکا زیر بیرق "سیاهان مهم اند" یا BLM بپا شد که عده ای آنجا به سیم آخر زدند و کلا خواستار برچیدن "پلیس" شدند!؛ خبرنگاری رفته بود و از یکی از آن افراد پرسیده بود که خب شما که میگویی پلیس نباشد، اگر دزدی به خانه ات بیاید چه میکنی؟ طرف هم بی معطلی برگشته بود و گفته بود: «زنگ میزنم به ناین وان وان»!😊

همینقدر مضحک و همینقدر ساده لوحانه به قسمی که گاهی دل انسان برای سادگی شان میسوزد.

یا مثلا در این روزهای بحرانی منطقه غزه و جنوب اسراییل از یکی از این معترضان خیابانی اروپایی و آمریکایی در خیابان که با پرچم فلسطین و چفیه عربی و همزمان پرچم رنگین کمانی به حمایت از مردم غزه برخاسته اند و به اسراییل بابت حمله به غزه فحش می دهند اگر بپرسید که دوست گرامی، چه باید کرد که این مشکل چند ده ساله اسراییل و فلسطین پایان یابد؟ اگر تازه خیلی منصف باشد و همزمان بخواهد فسفری هم بسوزاند؛ به شما می گوید «من درست نمی دانم! ولی بالاخره باید بنشینند سر یک میز و با هم صلح کنند تا غیرنظامیان کشته نشوند. باید بر سر دو کشور مستقل با هم به تفاهم برسند... نباید مردم بیگناه از هر دو طرف صدمه ببینند... کودکان نباید... زنها نباید... بیمارستانها نباید... نظامیان باید... سیاستمداران باید...» و اگر وقت باشد تا صبح برایتان باید و نباید قطار میکنند!

همان بایدها و نبایدهای ذهنی و غیرعملی ایشان که خدمتتان عرض کردم و متاسفانه اصلا برگرفته شده از «شرایط و ضوابط موجود در محیط، مقتضیات زمان، پیچیدگی ها و چالش ها، موانع سد راه توافق و حتی  تاریخچه ماجرا» هم نیست.

اگر باور ندارید، شما هم میتوانید تشریف ببرید و این مدل آدمها را از نزدیک با سوالهای اساسی تست نمایید؛ مطمئنم که ازهمین دست جوابها میشنوید.

خلاصه اینکه غالب نظرات این جماعت، بی حد ساده انگارانه و احساسی است که هیچگونه منطق عینی در آن دیده نمیشود. نه تحقیقی همه جانبه و بیطرفانه دارند و بالطبع نه به راهکاری واقع گرایانه و مرضی الطرفینی میرسند.

پس 

چپی و رؤیایی نباشیم!

دانش آموز و واقع بین باشیم.

هیچ نظری موجود نیست: