اگر تا کنون با این پرسش مواجه نشده اید که این مطلب من هرگز برایتان مفید نخواهد بود، پس بهتر آنست که ادامه اش ندهید! ولی اگر مواجه شده اید بگذارید ادامه بدهیم و از شما بپرسم که آیا در این خصوص، واقعن به پاسخی قانع کننده و منطقی هم دست یافته اید؟ اینجا را بگذارید حدس بزنم. خیر!
اما چرا این حدس را زدم. چون قریب 17 سال است در برخورد با مدعیان خداشناسی این سوال را پرسیده ام از استاد دانشگاه بگیر تا طلبه حوزه و تمامی آنها هرگز جوابی در خور نداده اند. نه تنها نتوانستند با اصول منطق به دنبال جوابی بگردند که اساسن به مرزهای آن هم نتوانستند وارد شوند. حالا من می خواهم برایتان بگویم چرا نتوانستند (و نخواهند توانست) و به دنبالش خودم برایتان بگویم که خدا چیست.
دلیل اینکه کسی تاکنون (لااقل آنهایی که مورد پرسش من واقع شدند) نتوانستند جوابی شایسته بدهند اینست که ایشان در جواب سوال من نپرسیده اند که "کدام خدا را می گویی؟". به همین سادگی! آخر میدانید؛ خدا بر سه قسم است:
دلیل اینکه کسی تاکنون (لااقل آنهایی که مورد پرسش من واقع شدند) نتوانستند جوابی شایسته بدهند اینست که ایشان در جواب سوال من نپرسیده اند که "کدام خدا را می گویی؟". به همین سادگی! آخر میدانید؛ خدا بر سه قسم است:
- خدای عمومی
- خدای خصوصی
- خدای علمی (علت العلل).
خدا چیست
خدای عمومی: این خدا در ظاهر شناخته شده ترین خدا ولی در حقیقت نا شناخته ترین خداست. چرا که توسط دیگری آفریده شده و نه خود شخص و از دل تاریخ بیرون می آید. انواع و اقسام بسیار گوناگونی دارد که در تمام اقوام سرچشمه وجود واحد دارد و آنهم "ترس بشر" بوده است از طبیعت پیرامون؛ مرگ (چه برای خود و چه برای نزدیکان) و جهان پس از مرگ.
این خدا توسط انسانهایی خاص یا گروهی از انسانها به مرور پدید می آید و قوانین و مقرراتی برایش در طول ادوار تاریخی تراشیده میشود که اشخاص با انجام آن قوانین و آئینها قرار را بر این می گذارند که شر از خودشان و خویشانشان دفع گردد. معمولن برای این خدایان، کٌتٌبی نگاشته می شود و بناهایی ساخته میشود. این خدایان با کمک خالقینشان (پیغمبران) و قوانین ساخته شده توسط آنها و مریدانشان به مرور، ادیان گونه گون را پدید می آورند. از بزرگترین این ادیان موجود می توان از مسیحیت، بودیسم و اسلام نام برد. که به ترتیب نام خدایانشان هست : خدای پدر، خدای پسر و روح القدس که تشکیل مثلث واحدی از یک خدا در سه قالب را می دهد؛ ودا و الله. (البته سیستم خدای بودیسم اندکی متفاوت تر از خدایان دیگر است و تا حدود بسیار زیادی خنثی است و نقش اصلی را تعالیم معنوی موجود در یادداشتهای سیدهارتا گاوتاما (بودا) به نام دمه پده به عهده دارد. که او (بودا) را می توان یک خدای مجسم در این دین در نظر آورد که پیکره هایش در معابد بسیار تقدیس و تکریم میشود*). اما جدای از خدایان شناخته شده و معروف، تعداد این خدایان بسیار بسیار زیاد بوده و شما در این فرهنگ نامه می توانید چند صد عدد از ایشان را بیابید�. (دانلود رایگان فرهنگ نامه خدایان و شیاطین).
خدای خصوصی: این خدا چون توسط هر شخص به صورت مجزا ساخته میشود؛ به تعداد کل اشخاص خدا پرست وجود دارد. این خدا چه برداشت متدینین از خدای پیامبری مشخص باشد و چه کاملن ساخته و پرداخته خود فرد، با اینحال همان خداییست که «در حقیقت» خداپرستان انرا می پرستند و از آن به نام خدای من (My God) یاد می کنند. به عبارت دیگر از آنجائیکه شما هیچ دو انسانی را نمی توانید بیابید که از یک خدای عمومی کاملن و دقیقن یک برداشت یکسان را داشته باشند بنابراین این خدای ذهن آنان کاملن مختص خود ایشان است و هیچ ارتباطی با خدای عمومی مذکور ندارد. ولی زمانی این خدا موجودیت پیدا می کند که شخص پرستنده، هیچ نوع خدای عمومی را نپرستد. به عنوان مثال خدای بن لادن مسلمان هرگز با خدای مشاورین و معاونینش هم حتی یکی نیست چه رسد به خدای او و خدای یک مسلمان میانه رو. ولی به هر روی همه این افراد خود را خداپرست مسلمان یا به عبارتی الله پرست می دانند. یا مثلن برداشتی که پاپ پیوس از مسیحیت داشت هرگز با برداشت پاپ بندیکت (اعدادشون اصلن مهم نیست) یکی نیست. ولی تا مادامیکه هر دو می گویند مسیحیند علی الظاهر پرستنده خدای عمومی مسیحیان هستند. اینها افرادی هستند که همه میشناسیم ولی حتی لازم به ذکر این نمونه ها هم نیست. خدای خود شما با خواهر یا برادرتان یکی نیست. ولی زمانیکه آن خدا را نام می برید در عین حال اذعان به پرستش یک نوع خدای عمومی می کنید. این خدای خصوصی بارز ترین شاخصه اش غیر قابل انتقال بودن به غیر است. یعنی کسی نمی تواند این خدا را برای دیگری تعریف نماید زیرا که به محض تعریف آن، در حقیقت "خصوصی بودن" آنرا از میان برده و او را تبدیل به خدایی عمومی کرده است حتی اگر یک خدای ناشناخته و کاملن جدید باشد. سریع باید رفت و آن خدا را به فرهنگنامه مذکور اضافه کرد!
خدای علمی: این خدا در حقیقت سر سلسله تمامی چراها و علتهای علمی دنیاست که نظام علیت بشر آنرا ساخته است. جایی که علم از پاسخگویی "چیستی" در می ماند این خدا زاده میشود؛ زیرا شما هر علت ناشناخته ای را تا مادامیکه ناشناخته مانده به وی نسبت بدهید! به آن علت العلل (First cause) می گویند. "X" است. کاملن مجهول به قسمی که رسیدن به تعریفی از آن برای بشر هرگز مقدور و متصور نیست. چرا که هر چه بشر بیشتر به عمق کائنات پی می برد، این خدا به عقبتر می رود. مثلن زمانی که آسمان هفت طبقه داشت و زمین مرکز عالم بود؛ خدا در طبقه هفتم مکان داشت و امروز که حدود بیست میلیارد سال نوری وسعت جهان پس از انفجار بزرگ دیده شده است خدا در جایی آنسوتر از این فضای مرئیست. این خداهیچ معنای قابل درک ندارد جز متصور شدنش به عنوان عامل خلقت دنیا.
هدف از ذکر این تعاریف اما، اشکالیست که به برخی از ما انسانها وارد است و آن اینکه به اشتباه گاهی ما این سه خدا را "یکی" فرض کرده و قصد تعریفش را هم داریم. از همین روست که اینکار هرگز شدنی نیست و آقایان خداشناس مدعی را از ذکر منطقی تعریف خدا باز میدارد. عین اینست که شما بخواهید مثلن یک تعریف واحد از واژه "شیر" داشته باشید. درست است که هم به شیر گربه سان و شیر آب و شیر لبن شیر می گوییم ولی این شیرها هیچ ارتباطی به هم ندارند. یا اگرمثلن بخواهیم واژه "راست" را تعریف کنیم. اینکار هرگز ممکن نیست. چرا که "راست" یک زمان متضاد "دروغ" است. یک زمان مقابل "کج" قرار میگیرد و زمانی دیگر در تضاد با "چپ".
چه خوب بود اگر هر کس فقط به همان خدای ذهن خود (خدای خصوصی) تمسک می کرد و کسی با خدا و دین و آئین کس دیگری کاری نداشت. خدای عمومی هرگز کمکی به انسان نمی کند و کاری برای او انجام نمی دهد جز اینکه مسبب بسط خرافه و اضمحلال قدرت تعقل متین انسان گردد و خدای علمی هم که همانگونه که دیدیم شناختنش «مطلقن محال»است و گشتن به دنبال مطلقن محال هم مطلقن بیهوده. پس امید دارم به روزی که بشر "خدا" را به جای اصلی اش؛ همان «درون سینه خود» باز گرداند و از جایی که متعلق به او نیست «اجتماع» خارج نماید. خدا اینست یا بهتر بگویم هدف «خدای من» اینست.
___________________________________
*- خیلی ها بودا را یک فلسفه در نظر می آورند تا یک دین. ولی باید در نظر داشت که فلسفه وجودی خود تعالیم بودا هم برپایه ترس از بیماری و پیری و مرگ و البته یافتن حیات نیک پس از آن شکل گرفته و بنابراین فصل اشتراک بزرگ و بسیار مهم، من آنرا "دین" در نظر می گیرم و نه فلسفه که بر اساس جستار ذهنی در باب شناخت دنیا تعریف میشود.
۸ نظر:
سلام.
نکاتی که به ذهن من میرسد:
1- یکی از اساسی ترین خصلت های هر حوزه ی معرفتی آن است که با همه انواع دیگر حوزه های معرفتی، بده و بستان دارد. با فرض قبول این دسته بندی، بایستی پذیرفت که این هر سه بر یکدیگر تاثیر و تاثر خواهند داشت. و هر یک دچار تغییر و تحول ناشی از «حضور حوزه ی دیگر» می گردد. دشوار نیست که بدانیم از برخی ابتدائی ترین شکل های درمانی (به مانند جن گیری برای درمان افراد مبتلا به صرع در دین مسیحیت) و باور به طلسمات و تعویذها («نفاسات فی العقد» در اسلام) تا به روزترین دانش بشری (تئوری افلاک بطلمیوسی در قرآن؛ پر واضح است که «به روز» امری نسبی است.) در شکل گیری و قوام همان تعریف اوّل شما از خدا، نقش داشته اند. این مشت نمونه خروار است. به نظرم طومار بلندی از شواهد تاریخی، موید همین حقیقت است. بنابراین، تفکیک، صدرصدی نمی توان برای آن داشت.
2- نکته دوّم. بایستی فکر کرد که هر کدام از این مفاهیم، خود تولید کننده ی نظامی از اندیشه هستند. نظامی که با درجات مختلف، دارای رشد و نمو و حتّا، نزول و انحطاط است. مثلاً، نگریستن از روی چارچوب های علمی به خدا، تنها در نظام علّت و معلول خلاصه نمی گردد. روشن تر بگویم. اصلاً، این شکل از نگرش به خدا، دیربازی است که پنبه اش خورده است. چرا که پایه های نظامی مبتنی بر علّت و معلول، چندی است به شدّت لرزان شده است. بیشترین تاثیر را همان «فیزیک کوانتوم» داشته است که بیشتر در تبیین خود، به نوعی نظام «کاتوره ای» و فارغ از «جبریّت علّت و معلول»، رو آورده است. [یاد یک ماجرای بی ربط افتادم. شاید تعریفش خالی از لطف نباشد. هر چند، ربط چندانی با مسائل ما نداشته باشد. امّا، خوب، برای اثبات این که ما به چه اندازه، بر اساس تواردها، و تداعی ها می اندیشیم بد نباشد...یاد یه بنده خدائی افتادم که بر اساس «آنتروپی» تلاش در اثبات خدا داشت. با این کلیّت که دنیائی که شتابان به سوی «حدّاکثر بی نظمی» است، بایستی برای نظم های پراکنده و ادواری (به مانند رویش بهاری گیاهان، چیدمان حیرت انگیز دانه های انار)، بتوان صاحب اثری (=خدا) پیدا کرد. که البته، ایشان این نکته را در نظر نگرفته بودند که، «آنتروپی»، سیگمائی از صیرورت است. بنابراین، وجود چندین جریان جزئی معکوس، دال بر اراده ی ضامنی برای حفظ نظم (هر چند مختصر) نیست. گویی بخواهیم که جهان را به معرکه ی مبارزه خدا و «آنتروپی» (احتمالاً شیطان مدرن) تبدیل بکنیم.]
3- همان طور که به شکل ضمنی اشاره کردید، در هر حال، ما تقریباً هیچ مومنی را پیدا نخواهیم کرد که خدایش، همان خدای با تعریف اوّل باشد. همه ی مومنان، به خدایی از شکل دوّم اعتقاد دارند. چرا که همانطور که گفتید، خدای «بن لادن» با خدای «ظواهری» متفاوت است چه برسد به «سروش». چرا که شخصی به خدا نگاه می کنند. این خود می تواند به یک هشدار تبدیل شود. این که، تبدیل خدا به امری تماما! «شخصی»، حلال مسائل ما نیست. واقعاً پدر و مادری که فرزندشان را نزد دکتر نبردند تا با توسل به دعا، او را مداوا ببخشند، بر اساس این نظر، مگر چه خبطی کرده بودند؟ (حتماً خبر این ماجرا در آمریکا را داشته اید.) تا برسد به اینکه، شخصی به خود مهمات وصل می کند و زن و بچه مردم (به انضمام اندکی نیروهای بیگانه) را به هوا بفرستد. به نظر من، مساله بسیار ظریف تر از این است که با توسل به خدای شخصی، خیالمان راحت شود که مساله حل شده است و تمام تقصیرات را متوجّه یک تعریف اولیّه بدانیم. تازه این اوّل کار است....
ببخشید که خیلی طولانی شد...فعلاً به همین حدّ بسنده کنیم تا ببینیم چه پیش می آید.
اتوبان ساز عزیز، از اظهار نظرت ممنونم. راستش نمی دانم نکات اول و دوم شما همسو با متن است یا غیر همسو. بنابراین خوشحال می شوم اگر لزومی می بینید این دو نکته را کمی بیشتر و شفافتر شرح دهید تا دقیقن متوجه منظور شما بشوم. مثلن اینکه آیا با توجه به تاثیرگذاری حوزه ها آیا نباید حتی المقدور حوزه ها را تقسیم بندی کرد یا اینکه واقعن نظام علمی دنیا بر اساس تصادفات کاتوره ای بوجود آمده و نه علیت؟!...به هر روی خوشحال میشوم بیشتر بشکافید. اما نکته سوم شما مطمئنن انتقاد به شعار پایانی من است در باب پرستیدن خدای شخصی، که فرمودید به صلاح نیست! باز هم راستش مثالهایی که بکار بردید به گمانم چندان مصداقی در این خصوص ندارد. من اصلن معتقد به این فاکتور نیستم که با پرستش خدای خصوصی قرار است نظام اجتماعی که بر پایه "قوانین مدنی" شکل گرفته مختل شود! تروریسم انتحاری بنیادگرا و یا والدین خودسری که در مثالهای شما بودند اتفاقن برخواسته از نظرات خدای عمومی اند که اوامرش توسط غیر منتقل میشود وگرنه اگر خدا کاملن خصوصی باشد نه آن پدر امر خدای شخصی اش را به فرزندش منتقل می کند و نه بمبگذار انتحاری توسط دیگری به فعل تحریک میشود. خدای خصوصی اساسن غیر قابل سرایت به غیر (اجتماع) است و اصلن مزیتش همین است. ورنه که همان خدای عمومی میشد...با سپاس
در مورد نکته سوم، من کمی مشکل دارم که فکر کنم که این گناه خدای عمومی بوده که باعث بروز همچین مشکلی شده. اولا اگه منظور شما اینه که ادیان مسلط امروزی فعلا بساطشون رو جمع کنن تا بعد برسیم به مرحله خدای شخصی مختص به هر نفر، اون موقعه باید بگم که این راه حل تقریبا محاله(من فکر میکنم یا دینی نخواهد بود و یا این ادیان نیز در کنار هر شکل دیگه ای از خدا وجود خواهند داشت). امکانی براش من نمی بینم. ثانیا چه تضمینی وجود داره که برخی خداهای شخصی باعث بروز فاجعه برای بقیه نشه؟ چون هر باوری، یک سری اخلاقیات خاص خودش رو تولید می کنه. امکان نداره یه چیزی در سطح باور بمونه و تاثیر بر حوزه های عملی زندگی نداشته باشه... باز تاکید می کنم که من اصلا فکر نمی کنم که دین دار معتقد به خدا با تعریف اول شما از خدا در جهان، حتا یک نفر هم باشه. چون یه نص از دین وجود داره و بقیه اش تفسیره. البته این هست که یه عده دنبال یه تفسیر میرند. یکی میشه طالبان و یکی میشه احمدی نژاد و یکی میشه سروش...
اقا اول یه چیزهایی در مورد نکته اول و دوم نوشتم که از دست رفت متاسفانه. ولی خلاصه اش اینه: خدای شخصی، نمی تونه کاملا منفک از حقایق بیرونی باشه. پس بایستی انتظار چیزهای بسیار خوب و در عین حال خیلی بد از اون را داشته باشیم. فکر کن که به خاطر مسائل قومی و یا نژآدی و یا سیاسی، یکی خودشو رو برگزیده ببینه و یه عده رو دنبال خودش بکشه. مثل ژاندارک. (واقعا بعیده که فکر کنیم هر کسی به درجه ای از شعور برسه که خودش به مکاشفه دست بزنه. بنابراین بیشتر آدما ترجیح میدن که از خدای شخصی یکی دیگه تغذیه کنند. که خود همون مشکلیه که همیشه وجود داشته. پس راه حل شما، بیشتر شکل تئوریک داره تا امکان عملی.) یا فرض کنید که یه خدای علمی بتونه بسیاری رو راضی بکنه. اون وقت خدای شخصی هر کسی هم تحت تاثیر قرار می گیره. مثلا اینشتین به شکل تقریبا واضحی معتقد بود که اون قانون اولیه و جهانشمول که هر کدام از نیروهای اساسی طبیعت، حالت خاصی از اونند، می تونه همون خدا باشه. یه جوری هر دو نکته اول و دوم در این جا در کنار هم دیده میشند. یعنی این که به روشی متفاوت از علم به سراغ اثبات خدا رفتند. یا فرض گذاشتند که چه چیزی رو خدا بگیم. ثانیا، این فرض و یا این احتمال می تونه مبدائی برای بروز خداهای شخصی بسیاری باشه . یا حداقل روشون تاثیر به سزائی بذاره...که البته تقریبا تکمیل کننده بحث شما هستند و جبنه انتقادی ندارند. ارداتمند. اتوبان ساز
اتوبان ساز عزیز، از شما ممنونم که مرا بر آن داشتید تا توضیحات متن را کمی بیشتر کنم که منظورم بهتر منتقل بشه. راستش این چیزی که شما از این مقاله دستگیرتان شده با آن چیزی که من مقصود نظرم بوده کاملن متفاوت است!! اول از همه باید بگویم اینها صرفن تعریف است و تعریف، مقدمه ایست بر شناخت اولیه. خدای عمومی یعنی الله محمد. یعنی یهوه کاتب عهد عتیق. یعنی پدر عیسی، یعنی اهورامزدای زرتشت و و و. هر کس به این خدایان معتقد باشد جزو تعریف اول من دسته بندی میشود یعنی پرستنده خدای عمومی و نه خصوصی! هیچ مسلمان یا مسیحی یا یهودی معتقدی قبول ندارد که الله و یهوه اش مختص به خودش است و برای دیگری فرمانی صادر نکرده! جدن از آنالیز شما تعجب می کنم که این خدایان را به زعم اینکه هر کس تفسیری از آن دارد را در حوزه خصوصی فرض نموده اید! خدای خصوصی یعنی خدایی که فقط و فقط و تنها فقط "یک" پرستنده دارد و لاغیر! خدای سروش عمومی است. سروش مسلمان است. بن لادن هم هست. تعبیر هر کدام از ایشان از الله، تعبیریست که از الله یک کتاب واحد به نام قرآن داشته اند. من اگر گفتم خدای خصوصی می تواند بخشی از خدای عمومی باشد این تنها زمانی میسر است که شخص معتقد خود معترف باشد که مسلمان پیرو محمد نیست و اللهش کاملن مختص خودش است. کدامیک از مسلمین تا به حال اینگونه گفته اند؟! تعریف من از خدای خصوصی تعریف یک شخص فرا دینی است که ادیان را از بالا و نه از درون می نگرد. من گفتم خود افراد در ظاهر معتقد به خدای عمومی اند و نمی دانند که این خدایشان خصوصی است. خدای خصوصی همانگونه که بالاتر توضیح دادم جز در ذهن شخص پرستنده در هیچ کجای دیگر نیست و اوامرش ساری به غیر نیست. لطفن به این موضوع بسیار توجه کنید.
اما اینکه فرموده اید: "اگه منظور شما اینه که ادیان مسلط امروزی فعلا بساطشون رو جمع کنن تا بعد برسیم به مرحله خدای شخصی مختص به هر نفر، اون موقعه باید بگم که این راه حل تقریبا محاله" .باید باز تاکید کنم که من فقط خدا را تعریف کردم همین! آنچه دیده ام و شنیده ام و دریافته ام. این تعاریف همین امروز هم صادق است و لازم به برچیدن بساط دین نیست تا آنرا (خدای علمی و خصوصی) را کشف کرد. اساسن اشکال متن من هم بر همین نکته بوده که افراد سه خدای مختلف با سه تعریف مختلف را یکی فرض می کنند! دین فقط و فقط مختص خدای عمومی است. خدای خصوصی و علمی که دین ندارند! دین مجموعه فرمانهای یک خدای عمومیست که در جامعه سرایت می کند و این قضیه هیچ ربطی به راه حل جمع شدن و نشدن بساط دین ندارد. خدای عمومی می تواند با ادیانش باشد ولی کاری به کار جامعه مدنی نداشته باشد. این البته یک مبحث دیگریست که اصلن حوزه اش شناخت شناسی نیست (مبحثی که در این پست داشتم). اگر تمایل داشتید میتوان آنرا زیر بحث راه حلهای دین زدایی از نظامهای مدنی (سکولاریزم) ادامه داد.
در خصوص مورد آخر فرموده شما نیز باید عرض کنم که خدای خصوصی تعریف من اگر از ذهن شخص خارج شه علنن میمیره! دیگه خودش میشه یک خدای عمومی جدید که من فرهنگنامه اش را برای دانلود در همینجا گذاشته ام!
اتوبان ساز عزیز. (با فونت 72 بخوان لطفن)! خدای خصوصی غیر قابل سرایت به غیر است و پرستنده اش از وجودش هیچ فاکتور ثبوتی ای نمی تواند به غیر از خود بدهد.
با ارادت فراوان
ارسال یک نظر