جستجوی این وبلاگ

۰۳ مرداد ۱۴۰۱

با اسفل معلومات میشود اشرف مخلوقات شد

 نمی دانم آیا شما نیز چون من جلوی تلویزیون چنان حرص خورده اید که غم باد بگیرید! بیماری که من در سن نوزده سالگی دچارش شدم (گواتر) که علت آنرا صدالبته صدا و سیمای مزخرف جمهوری اسلامی میدانم:

از اوائل دهه هفتاد شمسی تا یک دهه پس از آن که دیدن شبکه های تلویزیونی را بر خود حرام کردم دستکم من جوان کم سن و سال، بیش از ده سال از این تلویزیون کوفتی داخلی حرص خوردم و زجر بردم و صدمه روحی دیدم. غیر از سریالهای آبکی و فیلمهای سراسر سانسورو قیچی شده و ملاهای همه چیزدان! بیش ازهمه از میزگردهایی که همه افراد دورش متفق القول بر سر یک نظر و دیدگاه و موضع بودند اعصابم خط خطی و رگ گردنم متورم میشد.

چرا که هیچگاه هیچ نظر مخالفی سر آن میزهای کذایی شنیده نمیشد. هرگز! و من همیشه اندر حسرت اینکه آخر چرا یکی مثل من نباید سر آن میزها حضور داشته باشد تا جوابی درخور به آن به اصطلاح "کارشناسان" عقب مانده حوزه سیاست و فلسفه و تاریخ  بدهد و پودرشان کند، تا با بادی بروند! 

برای رسیدن سریع به اصل مطلب از توضیح بیشتر خودداری می کنم و به همین بسنده می کنم که بالاخره ایرانیان باهوش(؟!) از شبکه های خارجی رفته رفته یاد گرفتند که این "تضارب آرا" ست که مهم است و بیننده و شنونده را به سنتز و نتیجه گیری های لازم سوق می دهد و نه توافق آرا بقسمی که چند نفر را سر یک میز بنشانی و همگی فقط یک حرف را طوطی وار تکرار کنند تا جایی که مخاطب دق کند.

باری، این مشکلات بود تا شبکه تلویزیونی BBC فارسی راه افتاد. این شبکه تا حدی بهتر و باکلاس تر از آشغالهای داخلی بود اما این شبکه هم جدای از سیاسی کاری و متاسفانه طرفداری از حکومت فاتح ایران در سال 1357؛ یک خطای فاحش دیگر در حوزه تضارب آرا مرتکب میشد و میشود که گویی از دید همه مخفی مانده است. بصورت مثال اگر عرض کنم، زمانی برنامه ای داشتند که در آن یک موضوع اجتماعی روز مطرح میشد و بعد خطها را باز میکردند و یک تلفن از موافقین آن موضوع پخش میکردند و یک تلفن از مخالفین.

در حالیکه نبودم که به ایشان بگویم عزیزان دل رهبر "جمهوری اسلامی" و نه "ایران" این روش شما بغایت خطاست. شما ابتدا باید بر سر هر موضوعی آمار موافق و مخالف را دربیاوری، سپس به همان نسبت تریبون دهی. فرضا موضوعی مثل حجاب اجباری، یا مجازات اعدام یا رفراندوم و غیره، شما ابتدا باید آمار بگیری ببینی چند درصد مخاطبینتان با آن عمل مخالف هستند و چند درصد موافق؛ آنگاه است که می توانی بر اساس درصد له و علیه زمان صحبت بدهی. دفاع یا حمله به نسبت. مثلا اگر 90 درصد مخالف حجاب اجباری باشند شما به ازای هر 10 تلفن مخالف، تنها باید یک تلفن موافق را وصل کنی تا اوضاع منصفانه باشد نه که پنجاه پنجاهش کنی و اینگونه وانمود کنی که هر موضوعی دیدگاه مثبت و منفی یکسان دارد. خلاصه که نادیده انگاشتن این موضوع بس مهم، باز موجبات خرد شدن اعصاب حقیر میشد. این عدم دریافت نسبت و نسبیت همواره ادامه دارد تا:

آخرین این مدل اعصاب خورد کنی ها که همین دیشب باز از قضا در همان BBC فارسی اتفاق افتاد و همان سبب ساز این نوشته شد: 👇ببینید👇


برنامه ای تحت عنوان پرگار که مجری دائمی و روی اعصاب آن (که معمولا اجازه حرف زدن به میهمانانش نمی دهد و دائم توی حرف ملت می پرد به قسمی که اصلا طرف یادش میرود که چه می خواسته است بگوید)؛ موضوعی را میان میهمانانش مطرح می کند و ایشان له و علیه آن موضوع نظر می دهند.

برنامه دیشب راجع به این بود که "آیا انسان اشرف مخلوقات است؟".

آقا جایتان سبز که ما دوبله حرص خوردیم!

می پرسید چرا؟ عرض میکنم:

اول از همان مدل "اجرای برنامه" همیشگی و پریدنهای با بیل وسط بحث (درصورتیکه این برنامه اجرای زنده نیست و ضبط و ادیت می شود و براحتی می توان ویرایشش کرد) و دوم از کارشناسان ناکارشناس!

آن کارشناسی که نظرش در حوزه زیست شناسی به من نزدیک بود به نام آقای هرندی، اصلا نمی توانست درست و حسابی از نظر خودش دفاع کند و بی دلیل فقط و فقط در همان دنیای بیولوژی پشتک وارو میزد! انگار نه انگار که موضوع برنامه اصلا در حوزه رفتارشناسی و فلسفه های انسان شناختی است و نه زیست شناسی محض.

میهمان دیگر این برنامه که پسر عبدالکریم سروش بود و بالطبع باید میرفت در دستگاه هپروتی دین و قران و از آن منظر دم از خلیفه گری انسان بر دیگر موجودات میزد که خب همیشه کار شیادان بازی با لغات است و اصلا ارزش بحث ندارد و در واقع من نمیدانم چرا این مدل عقاید بی ریشه و ناثبوتی به این راحتی مجالی برای ابراز وجود میابند آنهم از کانالهای بین المللی و مهم در قرن بیست و یکم. فرضا این بنده الله در جریان برنامه نشان داد که حتی معنی بنی آدم یعنی پسران آدم را هم نمیدانست. فکر میکرد بنی یعنی فرزندان! بالطبع اگر آنکه قران را تحریر میکرد برای زن هم ذره ای ارزش قایل میشد بجای بنی آدم از "ذرية آدم" یا "نسل آدم" استفاده میکرد...

جناب کلانتری میهمان سوم برنامه بود که البته درست است که بصورت منطقی داشت از منظر فلسفی و اجتماعی به این موضوع می پرداخت، ولی باز نمی توانست خوب قضیه را بشکافد. اولین اشکال ایشان وی این بود که جای کرامت ذاتی را با حرمت عوض کرده بود که بگمانم خطایی فاحش است، به دو علت:

اشکال اول اینکه حرمت، برخلاف نظر ایشان بار ارزشی بیشتری از کرامت دارد بخاطر قید "احترام". شما فرضا نمیتوانی یا نمیخواهی که به یک مجرم یا جانی احترام بگذاری و حرمتش را پاس داری ولی بابت کرامت ذاتی اش همزمان نمی توانی هرگونه خواستی با او رفتار کنی. و دو اینکه شما میتوانی با نگاه داشت حرمت یک انسان، براحتی وی را زجر دهی. مثل همین کاری که جمهوری اسلامی با شهروندان ایران میکند، ج.ا. برای شهروندان خود حرمت قایل است ولی چون کرامت ذاتی را حق انسان و در طول آن شهروندان ایرانی نمی داند به خود اجازه میدهد که قوانینی وضع کند که انسان، در قفس عقایدی پوسیده حبس شود و آزادی را که از بدیهیات کرامت ذاتی است و غیر قابل تغییر، از او سلب میکنند. ترم رایج آزادی فدای امنیت، اتفاقا ثمره همین نوع دیدگاه حکومت است. 

مشکل دوم عدم قبول "ذات" در موجودات بود و مشکل سوم عدم دفاع از همان حرمت ادعایی برای تمام موجودات و نه فقط انسان. (حرمت خاص انسان بخاطر قابلیتهای منحصر بفردش نیست).

بطور کلی می اندیشم که چقدر مایه تأسف است که کارشناسان ایرانی ما اصولا بلد نیستند به مسائل مختلف به صورت نسبی نگاه کنند! به من اگر زمانی اجازه این داده میشد تا دانشجو برای رشته های علوم انسانی در دانشگاهها انتخاب کنم حتما داشتن دانش ریاضی و فیزیک را در اولویت اول انتخاب دانشجو قرار میدادم. مطمئنا از آن دانشگاهها کارشناسان واقعی علوم انسانی در حوزه های مختلفی اعم از جامعه شناسی، سیاست، فلسفه، اقتصاد و حقوق بیرون می آمد و نه کسانی که کارشان تنها بلغور کردن نظرات دیگران باشد و به اصطلاح بفلسفند و کاری با درک نسبی (واقعی) و ریاضی موضوعات نداشته باشند:

اول اینکه من نمیدانم این چه بیماری ای است که گریبان کارشناس ایرانی را گرفته که اگر میخواهد یک نظر منطقی بدهد، حتما باید از یک اندیشمند غربی و حتما هم غربی نقل قول بیاورد. انگار که هویت یک ایرانی تحصیل کرده بدون نقل قول از مارکس و کانت و فوئرباخ و نیچه و غیره اصلا معنایی بیرونی ندارد!

دوم اینکه غالبا میهمانان نمی پرسند تعریف فلان موضوع "از کدام منظر"؟

در این برنامه دو نفر قائل به کرامت انسان (یکی با تعریف برتری و دیگری با تعریف حرمت) بودند و یکی آنرا افسانه می انگاشت. اما هر سه در دستگاه خود تا حدودی درست می گفتند ولی نه آندو موافق کرامت انسان می فهمیدند کجای کارشان اشتباه است که با نفر سوم به توافق نمی رسند و نه آن نفر سوم فهمید که بالاخره مشکلش در کجاست.

راز در این بود: "کرامت انسان و ارزش و حرمت انسان فقط و فقط در چارچوب روابط انسانی میان خود انسانها تعریف پذیر است و نه روابط بین انسانها و سایر موجودات." و ضمنا اینکه انسان برای خود کرامت قایل است، ناشی از خودشیفتگی او نیست چون این ایده نافی عدم قبول کرامت برای سایر موجودات نیست. درک این موضوع اینقدر ساده و ابتدایی است که آدم از نفهمیدن آن توسط کارشناسان مو سفید برنامه  لجش در می آید! حالا حق داشتم حرص بخورم یا نه؟

انسان کرامت دارد. بله ولی فقط در مقابل انسانی دیگر؛ این یعنی اینکه هیچ انسانی حق ندارد انسانی دیگر را بخاطر خطا یش بکُشد، بی حیثیت کند، مقطوع النسل کند، شکنجه و زجر کش کند، بهره کشی جنسی کند و قس علیهذا. البته که ما به ازای خطای اجتماعی میتوان و باید مجازات کرد، اما مجازاتی در خور کرامت انسانی. مثلا قاتل را اگر عمد داشته و پشیمان نیست می توان به کار اجباری گمارد ولی نمی توان حذف یا شکنجه یا بی آبرو کرد. و این تعاریف انسانی برآمده از تساوی حقوق اولیه انسانی از افسانه های دینی نیست جناب آقای هرندی. واقعی ست و برخاسته از فرهنگ انسان است. 

ولی باید این را هم در نظر داشت که این کرامت انسان تنها در همین دستگاه بسته بین انسانی باید تعریف و محترم شمرده شود. و وقتی از این دستگاه پا را فراتر گذاشتید دود میشود و به هوا میرود و میشود همان افسانه ابلهانه ای که دین قصد دارد حقنه کند. کرامت و حرمت انسان در مقابل سایر جانداران یک چیز کاملا بیهوده و باطل است و نباید توقع داشت پشه به شما احترام بگذارد و به شما نیش نزند. اقتضای طبیعی چنین است و آنرا نباید خلط در سیستم بین انسانی نمود. 

از دیگر سو فرضا منِ انسان چه تفوقی بر یک گاو دارم؟! گاو زور و استقامتش از من انسان خیلی بیشتر است. خب من ولی در مقابل می توانم حرف بزنم و شعر بخوانم که او نمی تواند! یا من انسان بر یک سوسک چه تفوق و اشرفیتی دارم؟ سوسک در شرایط آب و هوایی وحشتناک زنده می ماند من منهدم میشوم ولی در عوض من می توانم با یک فشار پایم او را می کشم و او زورش به من نمی رسد. این به آن در!

همه موجودات در جایگاه خود کرامت و حرمت دارند و برابر با انسان و در جایگاه خود مفید و ارزشمندند. چرخه های اکوسیستمی زیست محیطی اگر نباشد انسانی وجود نخواهد داشت که خودش برای خودش نوشابه باز کند. اگر گیاه نباشد، یا آب نباشد، یا خاک و زمین نباشد و یا توازن منطقی و طبیعی بین حیوانات نباشد، اساسا کسی نمی ماند که خود را "اشرف مخلوقات" هم بنامد.

خلاصه که ای آقایان کارناشناس!

نسبی فکر کردن و دید نسبی داشتن به گمان من اولین درس کارشناسی یک موضوع است. مهم نیست شما ندانید فوئرباخ و فیخته چه می گفتند، مهم اینست که بدانید دنیای ما دنیای نسبیت هاست و هر موضوعی از منظری خاص باید بررسی شود و یک موضوع از دید تمام دستگاهها بر حق مطلق یا برخطا نیست.

متاسفانه این دو موضوع بر شمرده، تنها موضوعات عذاب آور برنامه دیشب نبود!

موضوع سومی هم که حتی بیش از اولی و دومی روی !Nerve من بود، قضیه "نظریه داروین"، "نظریه داروین" کردن دائم مجری پرگار بود که واقعا چندش آور و عذاب آور بود. آنهم بدون کوچکترین اعتراضی از جانب میهمانان برنامه.

آرزو میکردم که ای کاش آنجا بودم و به او میگفتم مجری جان! آیا تو برای فرمولاسیون آب هم میگویی طبق "نظریه کاواندیش- آووگادرو" آب از دو ملکول هیدروژن و یک ملکول اکسیژن تشکیل شده؟ یا طبق "نظریه نیوتن" زمین جاذبه دارد! یا طبق "نظریه آموندسن" قطب جنوب وجود دارد؟

وقتی یک اکتشاف علمی و تحقیقی طی بیش از یکصد و پنجاه سال دائم اثبات میشود و با هر کشفی جدید فقط دایره دانش ما از آن بیشتر میشود که دیگر در حد نظریه نمی ماند عزیز دل! انسان از راهی جز Evolution یا تطور و فرگشت بوجود نیامده است. این اسمش نظریه این دانشمند و یا آن محقق نیست. چارلز داروین تنها یک چراغ قوه گرفت دستش و این گوشه تاریک حقیقت پیدایش بشر را روشن کرد همین. مثل کاری که رازی با الکل کرد.

بیش از 150 سال است پس از آن کشف، هر روزه چراغی جدید گوشه تاریک دیگری را برای ما روی آن حقیقت مکشوف روشن می کند. من نمیدانم چه اصراری دارید که چونان عقب ماندگان دینمدار که چشمشان همیشه روی حقیقت بسته است، این علم و اصل مسلم سرچشمه وجودی انسان را در مقابل فرضیه کمدی کلاسیک خلقت آدم و حوا در نظر بگیرید و وجود انسان را در آدمکی گِلی ببینید که الله در آن فوت کرده است؟! چیزی در حد داستان پینوکیو.

آن آدم، افسانه ای نخ نما بیش نیست و این انسان، اصلی مسلم و اثبات شده است و این بخاطر "نظریه داروین" نیست. اگر در طبیعت موجود سالمتر ماندگارتر است و بیمار محکوم به فناست، مشکل داروین نیست.

کی میخواهی این را بفهمی ای بنی آدم! 

در پایان فقط می توانم بگویم از آنجا که هر کس دانش کمتر دارد، خود را بزرگتر می بیند پس آنکه خود را اشرف مخلوقات میخواند مطمئن باشید که هموست که دارنده اسفل معلومات است.

هیچ نظری موجود نیست: