جستجوی این وبلاگ

۰۵ بهمن ۱۴۰۱

تصحیح یک خطای اندیشه

 من سابق بر این می اندیشیدم که با اینکه مسلم است که مردم، در پیروزی انقلابات هیچ نقش اساسی ندارند یا اصطلاحا هیچ کاره اند و در حقیقت این قدرتهای متمرکز و صاحب برنامه و راهبری داخلی یا خارجی هستند که شعله انقلابات و تحولات ساختاری اجتماعی را بر افروخته و هدایت می کنند؛ ولی از طرفی همواره فکر میکردم که مردم حداقل، مکمل و یا تمام کننده یا امضا کننده انقلابات هستند؛ که در واقع این خیزش سال 1401 به من اثبات نمود که خیر! چنین نیست و من بدینوسیله اشتباه خود را تصحیح میکنم.

با این توضیح بیشتر که: 

مردم یعنی آن 5 تا 10 درصدی که حاضرند از خود مایه گذاشته و به خیابان ریخته حتی از جان خویش بگذرند (و نه آن 90 تا 95 درصد عموم ملت که همیشه در این مهم هیچ کاره بوده اند و اصطلاحا با عنوان اکثریت خاموش شناخته میشوند)؛ این درصد مردم شجاع و متهور در خیابان، بابت گوناگونی آرا و عقایدی که دارند و تشتت و واگرایی در عمل که البته امری کاملا طبیعی نیز هست و همینطور عدم سازماندهی حزبی یا ائتلافی بدلیل فقدان راهبری؛ حتی همین یک قابلیت و کارکرد یعنی نقش مکمل بر انقلابات را هم نداشته و بدرستی قدرتهای انقلاب ساز برای تثبیت تصمیم خود اصولا نیازی به این قابلیت ملت نداشته و مردم تنها در این مهم، نقش سیاهی لشگر دارند. سیاهی لشگری که متاسفانه باید هزینه سختی بدهند.

موقعش که فرا برسد چه ملتی دخیل باشند و چه نباشند، تحولات اساسی توسط برنامه ریزان (که پول و قدرت و تمرکز کافی در اختیار دارند) طبق جدول زمانی شان حادث میگردد.

و 

نتیجه اینکه: توقع تحولات اساسی اجتماعی داشتن از یک ترم بسیار عمومی و متنوع به نام مردم، یا یک خیال خام ناشی از نادانی است و یا یک فریب حاصل از پدرسوخته بازی!

هیچ نظری موجود نیست: