جستجوی این وبلاگ

۰۶ اردیبهشت ۱۳۸۶

(1)سیاست

سیاست
(دانش تحلیل انتفاعی رخدادها بر اساس منطق و تاریخ)

اینکه سیاست چیست و به چه کار می آید را احتمالاً شما در کتب بسیاری می توانید پیدا نمایید. تعاریف متعدد و گاهی مختلف و متناقض راجع به سیاست به کار رفته است. سیاست از آن جمله علومی است مانند روانشناسی یا فلسفه و امثالهم ، که احتیاج چندانی به فراگیری از طریق آکادمیک ندارد. به نظر من زمینه این گونه علوم، باید در هنگام تولد با انسان زاده شود. دقیقاً مثل هنر؛ که این زمینه با قرارگرفتن در محیطهای مرتبط ، شروع به ابراز و تظاهر کرده، در آن محیط ها شکوفا می شود. من به شخصه کم میشناسم هنرمندان، فلاسفه یا سیّاسان مطرحی را که محل تحصیلشان یا اعتبار دانشگاهشان موجد استعدادشان شده باشد آکادمی صرفاً می تواند منابع را معرفی نماید در حالی که فرد اگر علاقمند باشد و استعداد ذاتی داشته باشد، برای تحقیق و پژوهش خود منابع را دیر یا زود می یابد. با ذکر این مقدمه، قصدم این نیست که تحصیلات دانشگاهی را در حوزه هنر و علوم انسانی کم ارزش جلوه دهم، بلکه هدفم بیان این نکته است که محیط و ژنتیک، در شکل گیری منش و ساختار فکری و تبلور استعداد های خاموش با هم ایفاگر نقش های عمده هستند و اصولاً اگر انسان کشف نماید که در چه زمینه ای مستعد است و محیطش را نیز آماده بیابد، به احتمال زیاد آن استعداد را بارور می نماید. علمی چون سیاست فاکتور اولیه اش قدرت تجزیه و تحلیل بالای شخص است. پس از دارا بودن این فاکتور، با مطالعه تاریخ ملل و قرار گرفتن در محیطی مرتبط ، تحلیل سیاسی چندان کاری سخت نمی نماید. پس تا کنون باید متوجه شده باشید که طبق نظر من ، قابلیت تحقیق منطقی + اطلاعات تاریخی + قابلیت تطبیق تاریخ با زمان و مکان می تواند هر انسانی را مبدل کند به یک سیاستگزار. به عبارت بهتر سیاست علم تحلیل شرایط زمانه است با استفاده از ابزار تاریخ و منطق. پس از این نوع تحلیل، راهکارهایی در ذهن محلل برای رفع موانع پیش می آید که در آن یک چیز حتماً لحاظ می گردد و آن منفعت است چه فردی و چه جمعی. در مورد اول (نفع فردی) اگر شما برنامه ریز سیستمی شوید، آن سیستم استبدادی می شود و در مورد دوم (نفع جمعی) عناصر سیستم شما به دلیل لحاظ شدنشان در سیستم منفعتی، احساس آرامش، امنیت و آزادی می نمایند. حال این سیستم می خواهد خانواده باشد، می خواهد سرزمین . اصولاً اگر فرد سیاسی، منافع خود را در طول منافع جمع ببیند، نخبه ای شجاع و کاریزما و اگر برعکس، منافع جمع را در طول منافع خود ببیند، سیاستمداریست اتوریتان و یا فئودال؛ همین فرد اگر منافعش را در عرض منافع جامعه ببیند، سیاستداریست محافظه کار و پوپولیست و بالاخره اگر منافعش را مغایر منافع جمع بداند، سیاستمداری مستبد و منفور می گردد. 
حال که تا حدودی با مفهوم سیاست در ذهن من آشنا شدید، بحث را می بریم به حوزه جامعه شناختی سیاست. در اجتماع معمولاً یا به صورت سیاه به سیاست نگریسته می شود یا سپید. یعنی یا اکثریت جامعه با درگیر شدن در مسائل سیاسی احساس خطر یا انزجار کرده و کلاً ورود در مباحث سیاسی را وقت گذاری بیهوده یا پا گذارن در حریم مکر و ریا می دانند و یا دخالت در سرنوشت خود. نظر درست به نظرم دید خاکستریست نسبت به سیاست و البته خاکستری روشن. 
زیرا که درست است که سیاست همیشه در جهت تامین منافع است و در این راستا ممکن است به هر دستاویز غیر اخلاقی نیز چنگ زند، اما باید بدانیم که مشارکت سیاسی نخبه گان جامعه، بستری فراهم می آورد تا همیشه بهترین دستاویزها از میان موارد موجود انتخاب گردد. یعنی حضور پررنگ اقشار رشد یافته در علوم مختلف در صحنه معادلات سیاسی به شکل نهادینه و کانالیزه در اکثر موارد خط مشی سیاسی یک جامعه را به بهترین حالت ممکن ارتقا داده و از ایجاد و پی گیری سیاستهای غلط تا حد زیادی جلوگیری می نماید. 
پس عدم درگیری اقشار متوسط و مترقی جامعه با سیاست به نوعی راه را باز می گذارد برای پیگیری راههای غلط سیاسی توسط سیاسیون و در صورت واکنش نشان دادن جامعه به حوزه سیاست، ما می توانیم انتظار جامعه ای را داشته باشیم که در آن خبط سیاسی به حداقل ممکن برسد .آن دسته از افرادی که به سیاست به صورت سفید می نگرند، به نوعی سیاست را عرصه و جولانگاهی برای کلیه اقشار اجتماع دیده و احساس می کنند که حضورعوام در صحنه سیاسی در تمام سطوح آزاد است و موجب ترقی. 
در حالی که این نظر نیز به دید من کاملاً خطاست! همانگونه که قشر تحصیل کرده و آگاه جامعه باید خود را ملزم به دخالت در سیاست نماید، از آن طرف هم یک شخص عامی با آگاهی سطحی، باید خود را ملزم به عدم دخالت بداند. چرا که با آرای خود لطمه بزرگی می تواند به روند سیاسی اجتماع خود وارد آورد با اینکه خود او شاید چنین قصدی نداشته باشد.متأسفانه در جامعه ما ایران، این هر دو طیف دقیقاً برعکس هم عمل می نمایند! یعنی عوام غالباً در صحنه سیاست فعالند ولی قشر متوسط و بالاخص نخبه ها یا به دلخواه و یا به اجبار از این صحنه به دورند و اگر زمانی یکی از آنها سُر بخورد و بخواهد وارد این عرصه گردد، یا باید راه مجلس را طی نماید و یا راه مقبره (ادامه دارد...)