جستجوی این وبلاگ

۱۰ اردیبهشت ۱۳۸۶

(9)سیاست


البته در طول این مدت کوتاه از پیدایش قوانین مکتوب و ساری، مطمئناً بشر هنوز در بسیاری زمینه ها به دنبال یافتن قوانینی بهتر و جهان شمول است و احتمالاً این پروسه به زمان زیادی احتیاج داشته باشد ولی به هر روی تا اینجای کار که قرن بیست ویک است ما یک قانون جهانی داریم به نام مجموعه قوانین حقوق بشر، مصوب سال 1948 و البته قوانین اساسی هر کشوری مستقلاً به اضافه قوانین فرعی تر و جزئی تری چون قوانین جزایی ، حقوقی ، کیفری ، رانندگی و غیره... 
کلیه انواع این قوانین، محدود کننده یک سری آزادی های بشرند که این حد گذاری به جای خود لازم است چرا که بشر محدود و نسبی، قوانینش نیز باید محدود باشد ونسبی. این تحدید آزادی نه تنها خدشه ای به زندگی بشر وارد نمی آورد، بلکه دقیقاً برعکس، برای رسیدن به آزادی محدود و رفاه آور، گذاردن محدودیت برای آزادی امری ضروری است. البته به شرطی که این محدوده را کسانی تعریف نمایند که اصولاً بدانند مفهوم آزادی را! در همین محدوده یابی آزادی است که کشورها غالباً دچار مشکل می شوند ویا قوانینی چنان گسترده در حیطه آزادی و اختیار طرح می نمایند که انسانهای جامعه به پوچی می رسند و جامعه از امنیت تهی می گردد و یا بالعکس؛ چنان این حیطه را تنگ می کنند که باز انسانهای جامعه به پوچی برسند و جامعه باز از امنیت تهی گردد!! جامعه باز فرضی اول ( بازه گسترده آزادی) از آنجا که هرگونه محدودیت های اجتماعی را برای انسان توهین به شعور آدمی میداند، با خلق قوانینی، آزادی بی حد و حصر را در جامعه نوید می دهد. این آزادیها اولین ضررش برای شاکله خود آن جامعه است. بهترین نوع آزادی آنست که بالاترین حد امنیت را سبب ساز باشد که در نمودار زیر سعی می کنم
:آنرا نشان دهم



توضیح اینکه وقتی انسان زاده می شود، یکسری آزادیها جبراً با اوست و آنرا نمی توان از وی سلب کرد. مثل آزادی تنفس ، تعقل و خصوصیات ژنتیکی ( توارثی ). پس آزادی از صفر آغاز نمی شود بلکه دارای یک حد اقل است که بی اختیار با انسان متولد می شود. این حیطه را من درشکل بالا با شماره 3 نشان داده ام. با یک مثال ملموس دیگر برای آنان که خوب این قسمت را در نیافتند،میتوان مسئله را روشن نمود. مثلاً انسانهایی که با انواع و اقسام بیماریها اعم از جسمی و روانی زاده می شوند. این افراد به خودی خود دارای حد بسیار پایین تری ازآزادی نسبت به همنوعان سالمشان هستند. کسی که با ناراحتی قلبی به دنیا می آید این آزادی را ندارد که از کارهای هیجان انگیز لذت ببرد و کسی که نا بینا به دنیا می آید، آزاد نیست تا از مناظر طبیعت حظ بنماید. برگردیم به ادامه مبحٍث؛ به مرور با رشد آدمی،حیطه آزادی های او نیز افزایش یافته به محدوده بعدی (در شکل بازه 1 ) می رسد. تا این محدوده، نه تها برای وی درجه آزادی افزون می گردد، بلکه امنیت وی نیز به همین ترتیب رو به تزاید می رود. این همان حد مورد نظر من است که از آن به عنوان حد مجاز آزادی یاد می کنم که حدی کاملاً قراردادی است که آنرا قوانین بشری باید تعیین نمایند. از اینجا به بعد درست است که باز تا حد 2 در شکل، می توان درجات آزادی را افزون کرد؛ اما این افزایش با کاهش امنیت اجتماعی مصادف خواهد بود که نه تنها ضامن رفاه نیست بلکه به عکس، مغایر آن است. در اینجا لازم به ذکر است که اگر چه خیلی ها می اندیشند که آزادی حد و مزی ندارد و انسان به واسطه اختیاری که اسطوره و دین برایش تجویز کرده، قادر است کلیه خط و مرزها را در نوردد! اما متاسفانه یا خوشبختانه اصلا به شماره 4 "آزادیهای نا ممکن" (در شکل) حتی نمی توان نزدیک شد!! شاید بگویید مغز انسان یا به عبارتی تصوراتش حد و مرزی ندارد. در صورتی که باز هم اینچنین نیست!مثلا بشر هیچگاه نمی تواند هیچ چیز را بدون در نظر گرفتن مرجعی دیگر تعریف نماید. با همین مثال کوچک از این قسمت عبور می کنیم که در اینجا هر چه بیشتر بایستیم خود را معطل نموده ایم!! ادامه دارد...ا


هیچ نظری موجود نیست: