(این مقاله، جوابی کارشناسی شده و منطقی ست به کسانی که میگویند کثرت باورمندان دلیل بر حقانیت است!)
فرض کنیم يک منجي نیمه دیوانه که بدنبال نجات عالم بشري ست ( که البته فقط خودش فکر ميکند نجات دهنده است و بقيه اصلا اینطور فکر نمی کنند و بیشتر وی را مسخره می کنند! ) در تمام طول عمرش فقط و فقط یک نفر را به راه خود هدايت کند و بميرد، آن شخص نيز فقط دو بچه خود را تطهیر(بخوانید آلوده) نمايد و همچنین فرضاً زنش و يا به جای زنش يک شخص ثاني ديگر (در کل سه نفر) را و سپس به زندگی بدرود گويد وهمينطور در چرخه های پنجاه ساله هر فرزند آلوده طبق معمول سه نفردیگر را (یعنی یک حداقل بسیار طبیعی)؛ ميبينيم پس از گذشت "200" سال از مرگ منجی مفروض ما، دست کم 27 نفر به دين و آیین جديد وی گرويده اند و دنبال نجات عالمند.
حال به همين ترتيب 200 سال ديگر طی ميکنيم...ميبينيم در سال 400 ام مرگ منجی مجنون، 2187 نفر و درسال 600 ام، تعداد هواداران بالغ بر 177147 نفر میشود! پس از گذشت 1000 سال از رحلت منجی نیمه دیوانه ما، هم او که در همه عمرش فقط توانسته بود نظر يک نفر را آنهم به مشقت بسیارجلب نمایند، با وجود تعداد بسیار زیاد معتقدینش، هم نابغه زمان خويش لقب ميگيرند، هم وجودشان و حضورشان از قبل وعده داده شده ميشود!، هم لابد از مادری باکره زاده ميشوند، هم بيسوادی مطلق بوده اند که روح یک فرشته آسمانی ایشان را در غاری با خدايش آشنا ميگرداند؛ کور را بينا، ماه را دو شق می نمایند، آب رودخانه ها را ميشکافند و احتمالا هزارن کار محيرالعقول ديگر نیز از ایشان انتظار میرود...! چرا که نه؟ چون میزان باورمندان وی اکنون یک میلیارد و یکصدو شصت و دو میلیون و دویست و شصت و یک هزار و چهارصد و شصت و هفت نفر شده است! یعنی میلیونها داستان مختلف و گاهی متضاد از نحوه زندگانی قدسی منجی. (دقت داشته باشيد که فرض کردیم هر باورمند (دیندار) در تمام طول عمرش فقط و فقط سه نفر را به دين ایشان جلب کرده نه بیشتر آنهم غالبا فرزندان و یا خویشاوندان خودش را).
حال اگرفرض نماییم، چندین هزار که نه چندین میلیون نفر از دینداران منجی هم در طول این هزاره مفروض از سر دین ستیزی تیران ها (حکام سفاک) قتل عام شده باشند، باز پس از گذشت هزار و صد سال، جمعیت باورمندان منجی مفروض ما از جمعيت فعلی کره زمين نیزبيشترخواهد بود!(شاید باور کردن این ارقام مشکل به نظر آید ولی کاملا حقیقیست )
لازم بذکراست که ما فرض دين آوردن در زمان خود منجی را فقط یک نفر درنظر آوردیم، درحاليکه مثلا دین آوراسلام بسيار بيشتر از این را ظاهرا متقاعد به دين خود نموده بودند پس مي بينيم حتی اسلام نيز به گرد پاي اين توزیع دين مفروضه ما هم نميرسد) با يک جمع و ضرب ساده ریاضی در میابیم که دينی مثل اسلام سرعت نفوذش بيشتر از دو دين عمده ديگر سامی يعنی مسيحيت و يهوديت بوده... مسیحیت که نسبتا توزیعش کند بوده و دين يهود هم به مراتب نزدیک صفر.
*
اين طرح فوق، حتی به ما مينمايد که چرا در اين اعصار اخیر يعنی در طول 400، 500، سال گذشته ما پيغمبری نداشتيم؛ زيرا که قابلیت تولید خرافه دراطراف شخص تز دهنده به دليل رشد مغزي آدمی امکان رشد نيافته، وگرنه ما اکنون به تعداد کلّ فلاسفه و دانشمندان پيشرو، پيامبرداشتيم. توزیع دين، شايد بيش از 95% (با تخفيف اساسی)، از طريق خانواده به فرد ديندار منتقل ميشود، هيچ ويروسی در طبيعت به اين قدرت عمل نکرده است.
فرض کنیم يک منجي نیمه دیوانه که بدنبال نجات عالم بشري ست ( که البته فقط خودش فکر ميکند نجات دهنده است و بقيه اصلا اینطور فکر نمی کنند و بیشتر وی را مسخره می کنند! ) در تمام طول عمرش فقط و فقط یک نفر را به راه خود هدايت کند و بميرد، آن شخص نيز فقط دو بچه خود را تطهیر(بخوانید آلوده) نمايد و همچنین فرضاً زنش و يا به جای زنش يک شخص ثاني ديگر (در کل سه نفر) را و سپس به زندگی بدرود گويد وهمينطور در چرخه های پنجاه ساله هر فرزند آلوده طبق معمول سه نفردیگر را (یعنی یک حداقل بسیار طبیعی)؛ ميبينيم پس از گذشت "200" سال از مرگ منجی مفروض ما، دست کم 27 نفر به دين و آیین جديد وی گرويده اند و دنبال نجات عالمند.
حال به همين ترتيب 200 سال ديگر طی ميکنيم...ميبينيم در سال 400 ام مرگ منجی مجنون، 2187 نفر و درسال 600 ام، تعداد هواداران بالغ بر 177147 نفر میشود! پس از گذشت 1000 سال از رحلت منجی نیمه دیوانه ما، هم او که در همه عمرش فقط توانسته بود نظر يک نفر را آنهم به مشقت بسیارجلب نمایند، با وجود تعداد بسیار زیاد معتقدینش، هم نابغه زمان خويش لقب ميگيرند، هم وجودشان و حضورشان از قبل وعده داده شده ميشود!، هم لابد از مادری باکره زاده ميشوند، هم بيسوادی مطلق بوده اند که روح یک فرشته آسمانی ایشان را در غاری با خدايش آشنا ميگرداند؛ کور را بينا، ماه را دو شق می نمایند، آب رودخانه ها را ميشکافند و احتمالا هزارن کار محيرالعقول ديگر نیز از ایشان انتظار میرود...! چرا که نه؟ چون میزان باورمندان وی اکنون یک میلیارد و یکصدو شصت و دو میلیون و دویست و شصت و یک هزار و چهارصد و شصت و هفت نفر شده است! یعنی میلیونها داستان مختلف و گاهی متضاد از نحوه زندگانی قدسی منجی. (دقت داشته باشيد که فرض کردیم هر باورمند (دیندار) در تمام طول عمرش فقط و فقط سه نفر را به دين ایشان جلب کرده نه بیشتر آنهم غالبا فرزندان و یا خویشاوندان خودش را).
حال اگرفرض نماییم، چندین هزار که نه چندین میلیون نفر از دینداران منجی هم در طول این هزاره مفروض از سر دین ستیزی تیران ها (حکام سفاک) قتل عام شده باشند، باز پس از گذشت هزار و صد سال، جمعیت باورمندان منجی مفروض ما از جمعيت فعلی کره زمين نیزبيشترخواهد بود!(شاید باور کردن این ارقام مشکل به نظر آید ولی کاملا حقیقیست )
لازم بذکراست که ما فرض دين آوردن در زمان خود منجی را فقط یک نفر درنظر آوردیم، درحاليکه مثلا دین آوراسلام بسيار بيشتر از این را ظاهرا متقاعد به دين خود نموده بودند پس مي بينيم حتی اسلام نيز به گرد پاي اين توزیع دين مفروضه ما هم نميرسد) با يک جمع و ضرب ساده ریاضی در میابیم که دينی مثل اسلام سرعت نفوذش بيشتر از دو دين عمده ديگر سامی يعنی مسيحيت و يهوديت بوده... مسیحیت که نسبتا توزیعش کند بوده و دين يهود هم به مراتب نزدیک صفر.
*
اين طرح فوق، حتی به ما مينمايد که چرا در اين اعصار اخیر يعنی در طول 400، 500، سال گذشته ما پيغمبری نداشتيم؛ زيرا که قابلیت تولید خرافه دراطراف شخص تز دهنده به دليل رشد مغزي آدمی امکان رشد نيافته، وگرنه ما اکنون به تعداد کلّ فلاسفه و دانشمندان پيشرو، پيامبرداشتيم. توزیع دين، شايد بيش از 95% (با تخفيف اساسی)، از طريق خانواده به فرد ديندار منتقل ميشود، هيچ ويروسی در طبيعت به اين قدرت عمل نکرده است.