جستجوی این وبلاگ

۰۳ اردیبهشت ۱۳۸۶

شب

شب با وجود تیرگی از شید ندیدن
با ساز گرم هیزمی هنگام سوختن
با شادی یادآوری لذت بودن
با بازی دل دادن آسان و ستاندن!
با ماه و کاغذ و قلم و نور شمع دان
با قطره اشکی به یاد کشورم ایران 
با نغمه ساعت بسان پتک به سندان
با غرش گهگاه خودرویی به خیابان 

با رنگ سرخ شراره بار دل کژدم (صورت فلکی عقرب)
با یاد بی وفایی یار و وفای خــــــــم 
با های و هوی رفع هوس مندی مردم
با هوشیاری ای که به تدریج شود گم

با سیاهی سبزه ها ، مرکب دریا
با جستن پتــــو به وقت هجمه سرما 
با میل به خواب و گریز از فکر به فردا
با آرزوی دیدن زیبا ترین رویا

در نزد من که سخت به روز هم دچارم 
مبنای کل کارو فکر ، اصل بودن است