باید ز لاکم بر روم، چون مــرد بر معبــر روم
ورنه به خاک اندر روم، با خفت و بی بر روم
کافیست این نا مردمی، وافیست این بی گندمی
تدبیر شیخــان قمی ، نبـود بجــز ســــردرگمی
کافیست این نا مردمی، وافیست این بی گندمی
تدبیر شیخــان قمی ، نبـود بجــز ســــردرگمی
شمشیر از رو بسته ام، از یاوه گویان خسته ام
از خاک ایران رسته ام، با بخردان پیــوسته ام
از خاک ایران رسته ام، با بخردان پیــوسته ام
کم گویم و از بر کنم ، پُـر خوانم و کم شر کنـم
اول به خـود بـاور کنم ، پس راه کـاوه سر کنم
زادم به روز داوری ، دادم ســــتان گر یاوری
این نیست ازخوش باوری بلکه بود خودباوری
من با تو ام جانان ما ، عزمی بکـن جهـدی نما
آدم کُش انسان نما ، بی وقفه ریزد خــــــون ما
با من بیا همــت نما ، این راه باشـــد راه مـــــا
نی با خشونت رونما ، ما را تفـــــــــکر رهنما
ما با "قلم" محشر کنیم، گوش فلک را کر کنیم
این جمله را از برکنیم:"سر را فدای فــر کنیم"
اول به خـود بـاور کنم ، پس راه کـاوه سر کنم
زادم به روز داوری ، دادم ســــتان گر یاوری
این نیست ازخوش باوری بلکه بود خودباوری
من با تو ام جانان ما ، عزمی بکـن جهـدی نما
آدم کُش انسان نما ، بی وقفه ریزد خــــــون ما
با من بیا همــت نما ، این راه باشـــد راه مـــــا
نی با خشونت رونما ، ما را تفـــــــــکر رهنما
ما با "قلم" محشر کنیم، گوش فلک را کر کنیم
این جمله را از برکنیم:"سر را فدای فــر کنیم"