جستجوی این وبلاگ

۰۴ اردیبهشت ۱۳۸۶

علت حیات 1

کاش
از این خیل به هم آمده
آدمیان ز شماره به فلک سر زده
یک نفرش بود که یادم دهد
از چه جهت پای به سیاره آبی زده؟
خواسته خود را بدهد او نشان
یا که جهان
مُهر نشانش به سر او زده؟
داشته است او به جهانش نیاز
یا که نیازمندی دنیا
به وجودش همه دامن زده؟
عالم خارج
ز پس پرده ادراک او
آیا همان است که در ذهن من هم شبه همان سر زده؟
یا که فقط ظن شراکت دهیم
بر دو نظر
کان دو به واحد به نظر بر زده؟
حیف
که این کافتنم بهر یار
کوفتن آب تداعیست به هاون زده
چون
من و او مشترکا ًعاجزیم
از نظر حل معمایی
که تنها به سر من زده.
بر سر این مسئله بس مهم
دست منش هر چه کویر است به چالش زده...
باز ولی با همه نقصان؛
فلک
درنظرم
بهر جواب 
قرعه به نام من کمترزده
این اگر از وهم منست یا که نیست؛
این دو نظر نقش به شالوده ذهنم زده:
یک؛
به جهان آمده ام بی نیاز؛
حاجت گردون به منش
رأی به ایجاد وجودم زده
دو؛
متولد شده ام دوره ای؛
هر دفعه نو کالبدی
روح تکامل گرم قالب زده

این دو ولی 
یک نظرند در اساس:

"آنچه تکامل بپذیرد به مکر؛ نقش تکاملگری بر من زده"

در طی این راه
هم مشاهدم
هم وسیله ای
که به جد دست به یاریگری او زده
مغز من
آن حیطه بود که طبیعت تا شده
دست به بهره وری از آن زده

این تئوری
من به گمانم دهد
نیک جوابی
که هماره سرم
در طلبش بی جهت
توسن خود بر دل صحرا زده
یا به غلط منطق من خط زده؛
یا به خطا فال به اجماع فلاسفه اعلی زده

حال بگمان این نظریه نمود
راحتم؛ 
از فکر به هر شبهه و شکی که در این سالها
 لانه به پندارگه من زده بود این همه!